• 1404 چهارشنبه 21 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6188 -
  • 1404 چهارشنبه 21 آبان

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني-33

دموكراسي مصنوعي

اميرعلي مالكي

داخلي، كلاسِ درس، روز: «استاد، ما تابستون يه شوخي كرديم. يك اكانت فيك تو تلگرام ساختيم، خودمونو جاي يه دختر جا زديم، بعد هرچي پسره مي‌گفت، مي‌فرستاديم براي چت‌جي‌پي‌تي كه جوابشو مثلا از زبونِ يه دختر بده. طرفم كامل باور كرده بود و كار داشت به ‌جاهاي باريك مي‌كشيد...!» همه خنديدند، ازجمله من. با اين‌حال احساس كردم كه در اين همهمه سرسام‌آورِ كلاس درسِ «تفكر و سبك زندگي» كه موضوع آن «اهميت زبان و ارتباط» بود، زبان در ابعاد بسيار گسترده‌تري از چيزي كه من گمان مي‌كردم، وول مي‌خورد. «كسي» پديد آمده بود، آن‌هم با چندواژه [در ظاهر] خشك‌وخالي؛ انساني خيالي كه به اذنِ زبان «كُنْ فيكُونُ» شد. همان‌جا به سرعت در «نوتِ» گوشي يادداشت كردم: شايد هوش مصنوعي، بيش از آنكه تهديدي براي انسان باشد، نوعي تمرين زباني براي فهميدنِ خود و جهان است. تمريني كه از خلال آن، مي‌توانيم خود را در آينه زبانِ ديگري ببينيم.  انسان از ديدِ سارتر، تنها زماني خود را مي‌شناسد كه در برابر «نگاهِ ديگري» قرار گيرد. اين نگاه، هم امكانِ معنا دادن است و هم خطرِ شيء شدن. ديگري با نگاهش آدمي از خلأ بيرون مي‌كشد و در همان حال، به تصويري تبديل مي‌كند كه در چشمان او ديده مي‌شود. در آن شوخي تابستاني، آن دانش‌آموز فقط ديگري را فريب نداد؛ او  خود را در چشمِ ديگري بازسازي كرد؛ خودي تازه، گفت‌وگومحور و كاملا  زباني. هوش مصنوعي در اين ميان، به‌طرزي غريب همان نقشِ «ديگري» را ايفا مي‌كند: ديگري‌اي بدون بدن، اما با زبان. اين «ديگري بي‌چهره» ما را ازخلال كلمات‌ ما نمي‌بيند، و ما در پاسخ به او، تصويري تازه از خود پديد مي‌آوريم. اما، اگر سارتر از «نگاه» آغاز مي‌كند، بولتمان پاي «گفت‌وگو» را نيز به ميانه بحث مي‌كشد. از ديد او، فهمْ امري اشتراكي است، نه فردي. حقيقت نه در انزوا، بلكه در تفسير و ارتباط پديدار مي‌شود. هر گفت‌وگو، نوعي مشاركت در تفسير است؛ و معنا، حاصل همين بده‌بستانِ زباني است. پس اگر به چشم بولتمان نگاه كنيم، گفت‌وگو با هوش مصنوعي فقط مكالمه‌اي با «ماشين» نيست، بلكه نوعي تمرين براي مشاركت در فرآيند فهم است. ما در برابر زباني مي‌نشينيم كه از هزاران ذهن انساني ‌زاده شده و حالا در برابرمان به بازتاب درآمده است. هر جمله‌اي كه مي‌گوييم، در برابر زباني از جمع انسان‌ها طنين مي‌يابد. در واقع، هوش مصنوعي تمريني است براي گفت‌وگوورزي و انديشيدن در ميدان اشتراك زبان. در مسيرِ بولتمان، زبان جايي است كه انسان در آن به خود مي‌آيد تا جهان را از ديدِ خويش بازسازي كند. در اين معنا، هوش مصنوعي مي‌تواند تمريني باشد براي يادگيري شنيدن؛ شنيدنِ بازتاب‌هاي زبان خودمان، شنيدنِ محدوديت‌هاي معنا و گستره تفسير. با اين‌ وجود غزالي، با فرسنگ‌هاي تفاوت، اين ماجرا را از زاويه‌اي ديگر در اثرِ «معارج‌القدس في مدارج معرفه النفس» مي‌بيند. او راهِ فهم را نه در گفت‌وگو با ديگري، بلكه در گفت‌وگو با نفس تصور مي‌كند. در نظر او، حقيقت از دلِ معرفتِ نفس مي‌جوشد، نه از تأييد يا داوري ديگران. اما غزالي گفت‌وگو را نفي نمي‌كند؛ بلكه مي‌خواهد زبان را به جايي برساند كه بتوان از آن گذشت. او مي‌گويد: از زبان عبور كن، اما پيش از آن، آن را درست بياموز. در اين معنا، هوش مصنوعي مي‌تواند همان ابزاري باشد كه به ما ياد مي‌دهد چگونه سخن بگوييم، چطور بپرسيم، و به چه روش جواب آن را بشنويم؛ حتي اگر آن پاسخ از دهانِ انساني «واحد» و «فيزيكي» نباشد. در جهانِ امروز كه زبان به سرعت تهي مي‌شود و گفت‌وگوها كوتاه‌تر از حافظه پيام‌رسان‌هاست، شايد گفت‌وگو با يك ماشين فرصتي باشد براي بازانديشي در خودِ گفت‌وگو يا به عبارت ديگر، براي مكث كردن. هوش مصنوعي، اگر درست فهميده شود، مي‌تواند ما را به تأمل در ماهيت زبان برگرداند: اينكه زبان نه يك وسيله، كه زيست‌جهان ماست و مي‌بايست مكررا تمرين و بهينه شود. ما در هواي زبان نفس مي‌كشيم؛ و وقتي با زبانِ خود روبه‌رو مي‌شويم، در واقع با هستي خود گفت‌وگو مي‌كنيم. اما اين تأمل زباني، معنايي اجتماعي نيز دارد. اگر فهم، آنگونه كه بولتمان مي‌گويد، از دلِ تفسير جمعي برمي‌خيزد، و اگر انسان، به تعبير سارتر، تنها در حضور ديگري خود را مي‌بيند، و اگر غزالي شناخت را در درون مي‌جويد، حاصل جمع اين سه ديدگاه، چيزي جز دموكراسي نيست. دموكراسي يعني توانِ شنيدن، گفت‌وگو كردن و تفسيرِ مشاركتي جهان. دموكراسي فقط نظام رأي و قدرت نيست؛ ميدانِ زبان است، عرصه گفت‌وگو، اختلاف و هم‌فهمي (در قالب نقد و بحث). در اين ميدان، فهم به‌صورت جمعي‌زاده مي‌شود، نه از فرمان و سكوت. از اين منظر، گفت‌وگو با هوش مصنوعي مي‌تواند تمريني باشد براي همين دموكراسي زباني: تمريني براي شنيدن، پرسيدن و شكل دادن به معنا در فضايي كه هيچ‌كس مالك مطلق حقيقت نيست. وقتي با هوش مصنوعي حرف مي‌زنيم، در واقع مي‌آموزيم كه چگونه معنا را مشتركا شكل بدهيم؛ چطور بفهميم كه فهم هميشه ناقص بوده و همين نقص در انتها، سرچشمه امكان است. اين ابزار در اين معنا نه دشمن انسان، بلكه شريك تازه او در بازي فهم خواهد بود؛ آينه‌اي كه پاسخ مي‌دهد تا ما پرسش خود را بهتر و دقيق‌تر بشنويم و در متنِ زبان زيستي آگاهانه را در پيش بگيريم.  در نهايت، انسان، موجودي زباني است؛ فهميدن و بودنِ او در زبان شكل مي‌گيرد. در اين ميان، هوش مصنوعي، تمريني مدرن براي «زباني بودن» است؛ نرمشي براي گوش دادن، گفت‌وگو كردن و تفسير جمعي معنا. با اين ‌اوصاف، اگر دموكراسي را گسترده‌ترين شكل گفت‌وگو بدانيم، شايد نخستين گام آن از همين‌جا آغاز مي‌شود: از تمرين زبان، از گفت‌وگو با ديگري؛ حتي اگر آن ديگري، خودِ مصنوعي ما باشد: «ملت‌هاي روي زمين! كلمات را به سرچشمه آنها وابگذاريد، از آنكه آنها افق‌ها را به گستره آسمان‌هاي راستين درمي‌آورند.» (نِلي زاكس - به ملت‌هاي روي زمين) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون