• 1404 سه‌شنبه 20 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6187 -
  • 1404 سه‌شنبه 20 آبان

چگونه ديك چني زمينه را براي ظهور ترامپ هموار كرد؟

روايت چرخش معمار جنگ‌هاي بي‌پايان

مكس بوت

ديك چني، معاون رييس‌جمهور سابق امريكا كه سوم نوامبر در ۸۴ سالگي درگذشت، در سال‌هاي پاياني عمرش از احترامي غيرمنتظره ازسوي دموكرات‌هايي برخوردار شد كه زماني او را جنگ‌طلبي ماكياوليستي مي‌خواندند. دليل اين احترام، تبديل شدن چني به منتقدي صريح عليه دونالد ترامپ پس از حمله  ۶ ژانويه ۲۰۲۱ به ساختمان كنگره بود. 
در سال ۲۰۲۲، زماني كه دخترش ليز چني براي انتخاب مجدد به عنوان نماينده جمهوري‌خواه وايومينگ در كنگره رقابت مي‌كرد، معاون رييس‌جمهور سابق در تبليغي تلويزيوني براي او ظاهر شد و گفت: «در تاريخ ۲۴۶ ساله كشورمان، هيچ‌كس تهديدي بزرگ‌تر از دونالد ترامپ براي جمهوري ما نبوده است.» (ليز چني در برابر رقيب مورد حمايت ترامپ شكست خورد).  دو سال بعد، در ۲۰۲۴، هر دو چني -ديك و ليز- از كامالا هريس براي رياست‌جمهوري حمايت كردند. ديك چني در بيانيه‌اي اظهار داشت: «به عنوان شهروند، هر يك از ما موظف است كشور را بر حزب‌گرايي مقدم بدارد و از قانون اساسي دفاع كند. به همين دليل، من به كامالا هريس، معاون رييس‌جمهور، راي خواهم داد.» پس از عمري خدمت در مناصب انتخابي و انتصابي به عنوان جمهوري‌خواهي سرسخت، جدايي چني از حزب خود ستودني و نادر بود؛ رييس سابقش، جورج دبليو بوش، نه هريس را تاييد و نه علنا از ترامپ انتقاد كرد. 
چني مي‌دانست كه با اين كار، ترامپ -كه او را «پادشاه جنگ‌هاي بي‌پايان و بي‌معني» مي‌ناميد- به تمسخر كشيده مي‌شود، اما برخلاف بسياري از جمهوري‌خواهان ديگر، برايش اهميتي نداشت. او مصمم بود آنچه را درست مي‌داند، صرف‌نظر از عواقب، انجام دهد. با اين حال، ظهور چني در اواخر عمر به عنوان چهره جنبش «هرگز ترامپ» طعنه‌آميز بود؛ زيرا سياست‌هايي كه او در طول حرفه درخشانش پيگيري كرد، نه تنها راه را براي ظهور ترامپ فراهم ساخت، بلكه زمينه‌ساز اعمال قدرت اجرايي بي‌سابقه توسط او نيز شد. اين نتيجه عمدي رويكرد چني نبود، بلكه پيامد ناخواسته اقداماتش بود. در واقع، براي فهم لحظه سياسي كنوني، بررسي ميراث پيچيده تاريخي چني و وسواس او در گسترش قدرت رياست‌جمهوري ضروري است.
محصور  شده
در دهه ۱۹۷۰، چني همراه بسياري از جمهوري‌خواهان آن دوره از تلاش‌هاي كنگره براي مهار «رياست‌جمهوري امپرياليستي» -كه پس از جنگ ويتنام و رسوايي واترگيت شدت گرفته بود- ابراز تأسف كرد.  ملت تازه از جاسوسي اف‌بي‌آي از جنبش‌هاي حقوق مدني و ضدجنگ و همچنين تلاش‌هاي سيا براي ترور يا سرنگوني رهبران خارجي مطلع شده بودند و اين سوءاستفاده‌ها واكنش تندي در كنگره برانگيخت. چني در كانون اين جدال بر سر قدرت اجرايي قرار داشت. از سال ۱۹۶۹، او زيرنظر استادش دونالد رامسفلد سمت‌هايي در قوه مجريه برعهده گرفت كه روزبه‌روز قدرتمندتر مي‌شد. وقتي رامسفلد در ۱۹۷۴ رييس ستاد كاخ سفيد شد، چني را به معاونت خود برگزيد. يك سال بعد، با وزارت دفاع رامسفلد، چني در ۳۴ سالگي جوان‌ترين رييس ستاد كاخ سفيد در تاريخ شد. جرالد فورد در انتخابات ۱۹۷۶ شكست خورد، اما چني دو سال بعد به عنوان تنها نماينده وايومينگ در مجلس نمايندگان به واشنگتن بازگشت. در همين دهه كه ديدگاه‌هاي سياسي چني شكل مي‌گرفت، كنگره قوانين متعددي براي محدود كردن قوه مجريه تصويب كرد: اصلاحيه كيس-چرچ در ۱۹۷۳ حمايت نظامي از ويتنام جنوبي را ممنوع كرد، قانون اختيارات جنگي در ۱۹۷۳ رييس‌جمهور را از آغاز جنگ بدون مجوز كنگره منع نمود، قانون كنترل توقيف در ۱۹۷۴ از امتناع رييس‌جمهور از خرج بودجه مصوب كنگره جلوگيري كرد، اصلاحيه هيوز-رايان در ۱۹۷۴ عمليات پنهان بدون اطلاع كنگره را ممنوع ساخت، قانون فوريت‌هاي ملي در ۱۹۷۶ و قانون اختيارات اقتصادي فوريت‌هاي بين‌المللي در ۱۹۷۷ اعلام وضعيت اضطراري بدون رضايت كنگره را محدود كرد و قانون نظارت بر اطلاعات خارجي در ۱۹۷۸ نظارت داخلي بدون حكم قضايي را ممنوع نمود.جيمي كارتر به عنوان رييس‌جمهور، چه در سبك و چه در محتوا، محدوديت‌هاي بيشتري بر قدرت رياست‌جمهوري تحميل كرد.  استنسفيلد ترنر، رييس سيا در دوره او، با افشاي هويت صدها مامور مخفي در ماجراي معروف به «قتل‌عام هالووين ۱۹۷۷» خشم محافظه‌كاران امنيت ملي مانند چني را برانگيخت.
او و بسياري ديگر از جمهوري‌خواهان، اين اقدامات كنگره را حمله‌اي بي‌ملاحظه به توانايي رييس‌جمهور در دفاع از كشور مي‌دانستند و اين ادعا را به معناي تاييد همه تحقيرهايي كه ايالات‌متحده در آن سال‌ها متحمل شد، از سقوط ويتنام و حادثه ماياگوئز در ۱۹۷۵ گرفته تا بحران گروگانگيري در ايران و حمله شوروي به افغانستان در ۱۹۷۹، مي‌دانستند. 
چني بقيه دوران كاري خود را صرف تلاش براي گسترش اختيارات رياست‌جمهوري كرد. در پايان دهه ۱۹۸۰، چني به مقام رييس اقليت مجلس نمايندگان (پست شماره دو رهبري) ارتقا يافت و اگر نامزدي جان تاور براي وزارت دفاع در ۱۹۸۹ نتوانست تاييد سنا را كسب كند، او نه نوت گينگريچ، توانست نخستين رييس‌جمهوري‌خواه مجلس نمايندگان در دهه‌هاي گذشته باشد. سپس جورج اچ. دبليو. بوش، رييس‌جمهوري امريكا از چني خواست وزارت دفاع را برعهده گيرد و او آن را پذيرفت؛ دو عمليات نظامي موفق را سازماندهي كرد: سرنگوني مانوئل نوريگا در پاناما در ۱۹۸۹ و آزادسازي كويت از اشغال عراق در ۱۹۹۱ و پس از آن كاهش نيروهاي نظامي در دوران پساجنگ سرد. دوران موفقيت‌آميز چني به عنوان وزير دفاع، اعتبار او را به عنوان خدمتگزاري شايسته و كم‌سروصدا تثبيت كرد و او را به حلقه خانواده بوش وارد نمود. در سال ۲۰۰۰، او در حال مشاوره به پسر رييس‌جمهور سابق درباره انتخاب معاون رياست‌جمهوري بود كه جورج دبليو. بوش از او خواست خودش اين سمت را بپذيرد. چني به عنوان چهره‌اي ديده مي‌شد كه تجربه و وقار واشنگتن را عرضه مي‌كند، چيزي كه بوش جوان‌تر - كه از عمارت فرمانداري تگزاس مي‌آمد-  فاقد آن بود.
 هنگامي كه ديوان عالي محافظه‌كار بازشماري آرا در فلوريدا را متوقف كرد و انتخابات را به نفع جمهوري‌خواهان رقم زد، چني بي‌ترديد به قدرتمندترين معاون رييس‌جمهور در تاريخ تبديل شد.
محافظه‌كاري كه  راديكال  شد!
چني از نفوذ خود براي پيشبرد دستوركاري استفاده كرد كه حتي همكاران قديمي‌اش در دولت‌هاي فورد و جورج اچ. دبليو. بوش -‌كه او را عملگرايي محتاط مي‌دانستند-  شوكه كرد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، زماني كه به دليل سفر رييس‌جمهور هدايت واكنش كاخ سفيد برعهده چني بود، ابتدا از حمله به افغانستان و سپس، به شكلي بحث‌برانگيزتر، از تهاجم به عراق حمايت كرد. در مورد دوم، تهديد صدام را به ‌شدت بزرگ‌نمايي نمود و در سال ۲۰۰۲ به كهنه‌سربازان جنگ‌هاي خارجي گفت: «به عبارت ساده، شكي نيست كه صدام اكنون سلاح‌هاي كشتار جمعي دارد. شكي نيست كه او در حال جمع‌آوري آنها براي استفاده عليه دوستان، متحدان و خود ماست.» هيچ دليلي وجود ندارد كه فكر كنيم چني عمدا دروغ مي‌گفت، اما شكي هم نيست كه گزارش‌هاي اطلاعاتي متناقض و بي‌نتيجه را به هشداردهنده‌ترين شكل ممكن تفسير كرد. بدين‌ترتيب، چني ايالات‌متحده را به سوي آنچه «جنگ ابدي» نام گرفت، هدايت كرد. مردم در ابتدا از تهاجم‌ها حمايت كردند، اما اين حمايت به سرعت فروكش كرد، زيرا سلاح كشتارجمعي يافت نشد و نه نيروهاي امريكايي در برابر چريك‌هاي مرموز گرفتار كارزاري پرهزينه و بي‌پايان شدند.
جهان از ديدن عدم آمادگي ايالات‌متحده براي دوران پساجنگ شوكه شد، به ‌ويژه باتوجه به تجربه گسترده بسياري از مقامات ارشد دولت، از چني گرفته تا پايين‌ترين سطوح. اين ناكامي، فرض پيشين مبني بر اينكه تجربه دولتي گسترده پيش‌نياز تصدي بالاترين مناصب است را تضعيف و همراه با ديگر شكست‌هاي دولت بوش -از واكنش به توفان كاترينا در ۲۰۰۵ تا بحران مالي ۲۰۰۷- به رشد پوپوليسم ضد واشنگتن در هر دو جناح چپ و راست دامن زد. واكنش شديد عليه جنگ عراق (كه چني از آن حمايت مي‌كرد) و عليه تشكيلات (كه او نمادش بود) به پيروزي باراك اوباما، سناتور تازه‌كار و سپس هشت سال بعد، دونالد ترامپ، توسعه‌دهنده املاك و مستغلات بدون هيچ سابقه دولتي، كمك كرد. ترامپ در ابتدا از تهاجم حمايت كرد-برخلاف ادعاهاي بعدي‌اش مبني بر مخالفت از ابتدا- اما محكوميت جنگ توسط او، در ميان راي‌دهندگان طنين‌انداز شد، به ‌ويژه هنگامي كه رقيب اصلي‌اش در انتخابات مقدماتي، برادر همان رييس‌جمهوري بود كه دستور تهاجم را صادر كرد.
چني علاوه بر حمايت تاثيرگذار از حمله به عراق، معمار اصلي «جنگ عليه تروريسم» نيز بود. پنج روز پس از حملات ۱۱ سپتامبر، او اعلام كرد كه دولت ايالات‌متحده بايد با «هر وسيله‌اي كه دراختيار دارد» با تاريكي مقابله كند. برنامه‌هايي كه چني از آنها حمايت مي‌كرد شامل اعطاي اختيار به آژانس امنيت ملي براي شنود بدون حكم از امريكايي‌هايي است كه با خارجي‌ها در ارتباط بودند؛ ايجاد «سايت‌هاي سياه» سيا و زندان برون‌مرزي در خليج گوانتانامو براي نگهداري نامحدود بازداشت‌شدگان بدون محاكمه و بدون حمايت‌هاي كنوانسيون‌هاي ژنو و حتي شكنجه بازداشت‌شدگان با آنچه به حسن تعبير «تكنيك‌هاي بازجويي پيشرفته» ناميده شد، بود.  قانونگذاران و قضات سرانجام دولت بوش را مهار كردند: كنگره رفتار «بي‌رحمانه، غيرانساني و تحقيرآميز» با بازداشت‌شدگان را غيرقانوني اعلام كرد و ديوان عالي حكم داد كه حتي كساني كه «جنگجويان دشمن» تلقي مي‌شوند، حق دادخواست به دادگاه براي آزادي خود را دارند. اما تا آن زمان آسيب وارد شده بود: امريكا روزبه‌روز به عنوان ابرقدرتي بي‌قانون ديده مي‌شد كه در نقض حقوق بشر -مانند موارد كشف‌شده در زندان ابوغريب عراق- دست بالا دارد. تصوير محبوب چني تاريك شد. بسياري از همكاران سابقش معتقد بودند كه او پس از ۱۱ سپتامبر راديكال شده است؛ حتي بوش پدر گفت: «او بسيار تندرو شده و با ديك چني‌اي كه من مي‌شناختم و با او كار مي‌كردم، تفاوت زيادي پيدا كرده است.» با اين حال، چني پشيمان نشد و به عدم وقوع حملات تروريستي ديگر در مقياس ۱۱ سپتامبر به عنوان توجيه رويكرد تندروانه‌اش استناد كرد. او همچنين اصرار داشت كه ديدگاه‌هايش تغييري نكرده است. در سال ۲۰۰۵، ضمن دفاع از شنود بدون مجوز امريكايي‌ها، ديدگاه گسترده خود درباره قدرت رياست‌جمهوري را براي خبرنگاران توضيح داد: «من باور دارم كه در طول سال‌ها، قدرت و اقتدار رياست‌جمهوري فرسايش يافته است؛ اين فرسايش در تحولات متعددي منعكس شده... بسياري از اتفاقات پيرامون واترگيت و ويتنام در دهه ۷۰ به كاهش اقتدار منجر شد... من به اقتدار اجرايي قوي و مستحكم اعتقاد دارم و فكر مي‌كنم جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم، آن را مي‌طلبد.» جان رابرتز و ساموئل آليتو -كه هر دو در دوران بوش با حمايت قاطع چني براي ديوان عالي نامزد شده بودند- با ديدگاه او درباره لزوم قدرت قوي رياست‌جمهوري هم‌نظر بودند. آنها دو قاضي محافظه‌كاري بودند كه در پرونده ترامپ عليه ايالات‌متحده در سال ۲۰۲۳، به اعطاي مصونيت تقريبا نامحدود به رييس‌جمهور از پيگرد قانوني در انجام وظايف «رسمي» راي دادند. بي‌ترديد، اين حكم ترامپ را جسورتر كرده، زيرا او قدرت خود را از يك رياست‌جمهوري امپراتوري‌مانند به يك رياست‌جمهوري اقتدارگرا گسترش داده است.
پوست اندازي جمهوري‌خواهان
چني به‌ درستي سوءاستفاده‌هاي ترامپ از قدرت را محكوم كرد، اما بسياري از اقدامات ترامپ ريشه در بي‌اعتنايي به نظارت كنگره، رسانه‌ها و قوه قضاييه داشت؛ بي‌اعتنايي‌اي كه توسط چني و ديگر جمهوري‌خواهان «عادي» نسل او پرورش يافته بود. براي نمونه، ترامپ با امتناع از هزينه كردن بودجه‌هاي مصوب كنگره براي موسسات ملي بهداشت، آژانس مديريت اضطراري فدرال، برنامه هداستارت و ديگر اولويت‌هايي كه مورد علاقه جنبش «مگا» نيستند، قانون كنترل توقيف را به سخره گرفت. او حتي آژانس توسعه بين‌المللي ايالات‌متحده -‌كه با مجوز كنگره فعاليت مي‌كرد‌-  را با يك فرمان اجرايي تعطيل كرد. چني در وهله نخست هرگز از قانون كنترل توقيف حمايت نكرده بود. ترامپ همچنين با دستور به ارتش براي غرق كردن قايق‌هاي مظنونان به قاچاق مواد‌مخدر در كاراييب و اقيانوس آرام بدون هيچ مجوزي از كنگره، قانون اختيارات جنگي را ناديده گرفت. دولت توضيحي ارايه داد مبني بر اينكه چرا اين قانون در مورد حمله به قايق‌ها اعمال مي‌شود؛ توضيحي كه براي هر كس كه اين قانون را ضمانتي مهم براي اختيارات جنگي رييس‌جمهور مي‌داند، قانع‌كننده نيست. چني هميشه استدلال مي‌كرد كه اين قانون «نقض قوانين و خلاف قانون اساسي اختيارات رياست‌جمهوري» است. ترامپ همچنين از «نظريه واحد اجرايي» -كه چني از آن دفاع مي‌كرد و معتقد بود رييس‌جمهور بايد اختيار نامحدودي بر تمام جنبه‌هاي قوه مجريه داشته باشد-  سوءاستفاده مي‌كند تا مقامات آژانس‌هاي فدرال مستقل مانند هيات ملي روابط كار و فدرال رزرو را اخراج كند و به وزارت دادگستري دستور دهد دشمنان سياسي‌اش را تحت پيگرد قرار دهد. چني «مزيت اجرايي» را براي اعطاي آزادي عمل گسترده به رييس‌جمهور در تصميم‌گيري‌هاي دشوار امنيت ملي ترويج داد، اما ترامپ تصميم‌هاي او را يك گام فراتر برد و هرگونه نظارت داخلي بر اعمال قدرت رييس‌جمهور را از ميان برداشت. اكنون دادگاه‌ها آخرين خط دفاع از نظم قانون اساسي‌اند. اغراق است اگر بگوييم چني يك ترامپيست اوليه بود يا حرفه او مستقيما به ظهور ترامپ انجاميد. بسياري از اقدامات ترامپ برخلاف باورهاي چني و ديگر جمهوري‌خواهان زمان اوست. براي نمونه، ترامپ حمايت ديرينه حزب از تجارت آزاد و مهاجرت قانوني را رد كرده و در سركوب مخالفان و مجازات دشمنان سياسي، حتي از مخالفان دوران نيكسون نيز فراتر رفته است.  چني هر چه بود، دشمن دموكراسي نبود، حتي اگر به نام امنيت ملي برخي ضمانت‌هاي رويه‌اي آن را زير پا مي‌گذاشت. تنها باري كه او نيروهاي مسلح را در داخل كشور به كار گرفت -در جريان شورش‌هاي 1992رادني كينگ در لس‌آنجلس- در پاسخ به يك وضعيت اضطراري واقعي و به درخواست فرماندار كاليفرنيا بود. او هرگز نقشه اعزام گارد ملي به شهرهاي تحت كنترل دموكرات‌ها را نداشت، همان‌طور كه اكنون ترامپ انجام مي‌دهد.  چني ميهن‌پرستي تكنوكرات بود، نه عوام‌فريبي قدرت‌طلب. او در پي تصاحب قدرت يا جلب‌توجه براي خود نبود؛ هميشه اين تصور را ترسيم مي‌كرد كه خدمت دولتي را وظيفه‌اي سنگين، هرچند طاقت‌فرسا، مي‌داند نه ابزاري براي بزرگ‌نمايي خويش.
ميراث  چني
اما اين تنها تجربه دوران پس از جنگ جهاني دوم را تاييد مي‌كند: هر نسل از جمهوري‌خواهان از نسل پيشين راديكال‌تر مي‌شوند. رونالد ريگان راست‌گراتر از ريچارد نيكسون بود و ترامپ راست‌گراتر از ريگان است.  تا دهه ۱۹۸۰، بري گلدواتر -كه زماني نماد راست افراطي جمهوري‌خواهان بود- به منتقدي آزادي‌خواه از محافظه‌كاري اجتماعي حزب تبديل شده بود. چني نيز كه در نسل پيشين قهرمان راست افراطي به شمار مي‌رفت، سرانجام به نمادي از مقاومت در برابر جنبش «مگا» بدل شد، اما حتي اگر چني هرگز قصد ايجاد جنبش ترامپ را نداشته باشد، بسياري از اقدامات آن ريشه در ميراث او دارد. بنابراين، زمان آن رسيده كه محافظه‌كاران اصولگرا -حالا كه ديده‌اند اين شور و اشتياق به كجا انجاميده- در پايبندي چني به اختيارات اجرايي نامحدود تجديدنظر كنند. محافظه‌كاران قانون اساسي به جاي نقشه كشيدن براي گسترش قدرت رياست‌جمهوري، بايد درباره احياي كنترل‌ها و توازن‌هايي كه دولت ترامپ در حال فرسايش يا ناديده گرفتن آنهاست، بحث كنند.
ترجمه:  نوشين محجوب
عضو ارشد مطالعات امنيت ملي
 در شوراي روابط خارجي و نويسنده كتاب «ريگان: زندگي و افسانه او» 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون