در پيله سبز انتظار
حسن لطفي
مهوش شيخالاسلامي (مهوش ضيا شيخالاسلام) در زمانهاي فيلمسازي را شروع كرده كه تعداد كارگردان زن سينماي ايران به تعداد انگشتان يك دست هم نميرسيده. او در كنار فروغ فرخزاد، شهلا رياحي و نفيسه رياحي آغازگر سينمايي ميشود كه زن و زندگي در آن نمود بارزي دارد. تفاوت او با ساير زنهاي پيشگام سينماي ايران، شروع فيلمسازي در سن پايينتر (هجده سالگي) و تداوم فيلمسازي در دوران زندگي خود است. شهلا رياحي و فروغ فرخزاد فقط يك فيلم ميساختهاند و تعداد فيلمهاي نفيسه رياحي از سه فيلم فراتر نميرود.
اما مهوش شيخالاسلامي كه فيلمسازي را با ساخت فيلم مستند توپ آغاز كرده در ادامه راهش فيلمهاي زيادي ميسازد (۲۱ فيلم مستند و...) او كه در بيست و سه سالگي برنامهريز يكي از مهمترين، با ارزشترين و ماندگارترين سريالهاي ايراني (دايي جان ناپلئون ساخته جاويدنام ناصر تقوايي) ميشود و در ادامه با بهترين فيلمسازان سينماي ايران (زندهياد علي حاتمي، بهمن فرمانآرا، كيومرث پوراحمد و...) همكار و همراه ميشود دل به فيلم بلند و سينماي داستاني نميدهد و به دليل تعلق خاطرش به سينماي مستند و دغدغههاي اجتماعي و انساني كه در سر داشته از سينماي داستاني حرفهاي فاصله گرفته و با ساخت فيلم مستند كار فيلمسازي خود را ادمه ميدهد و در اين مسير به فيلمسازي معتبر و تاثيرگذار تبديل ميشود. فيلم كوتاه مستند يوفك (ابريشم) كه سال ۱۳۷۷ ساخته شده نمونهاي از آثار اين فيلمساز ارزشمند است كه نه تنها جايگاه او را در سينماي مستند تثبيت كرده، بلكه با دريافت جوايزي از جشنوارههاي معتبر دنيا اعتباري براي سينماي مستند ايران كسب كرده است. فيلم كه همچون اكثر آثار مهوش شيخالاسلامي با مضموني اجتماعي درباره زنان ساخته شده در كنار دغدغههاي انساني فيلمساز از ارزشهاي هنري زيادي برخوردار است. فيلمساز با پرهيز از زيادهگويي كلامي و بصري به ايجازي درخور دست يافته است. ايجازي كه نه تنها مانع از درك مخاطب نشده، بلكه بازه زماني نسبتا طولاني از زندگي زني روستايي در شمال ايران (استان گلستان و روستاي يلچشمه) را به خوبي به تصوير كشيده است. فيلم با چند نماي بسته و به شكلي كاملا بصري آغاز ميشود كه از ازدواج زن جوان و دعاها و آرزوهايي ميگويد كه بايد به شرايط مطلوبي براي نوعروس ختم شود. دعاهايي كه انگار كارساز نيست و بعد هم در ادامه اين نماها بيننده دختري را در دشتي سرسبز ميبيند كه شاد است و ميچرخد و ميدود، اما نماي بعدي حكايت از زني تنها دارد كه در ادامه فيلم مشخص ميشود، مردش به سفر رفته و زن از او بيخبر است.
بيننده طي حدود سي دقيقه با اين زن و آدمهاي پيرامونش كه اغلب زن هستند، همراه ميشود تا دقايقي از زندگياي را شاهد باشد كه بدون حضور مردان براي زن ساخته شده است. تنها مرد فيلم برادر زن است كه وقتي ميآيد براي زن سازش را ميآورد تا صحنهاي خلق شود كه حكايت از دلبستگيها و آرزوها و تنهايي زن باشد.البته مهوش شيخالاسلامي در بخشهاي مختلف فيلم براي نشان دادن اين تنهايي از تصاوير و قابهايي بهره برده است كه با تدوين هوشمندانه عباس گنجوي بيننده را به لحظاتي ميرساند كه برايش شاعرانه است. كاركرد صدا و برجسته كردن برخي صداها (صداي جريان آب، خورده شدن برگها توسط كرم ابريشم و...) نيز در ايجاد اين حس شاعرانه صحنهها كمك كرده است. البته فضاي شاعرانه فيلم باعث دوري مخاطب از انديشه دروني و زير متن و دغدغههاي انساني و اجتماعي مهوش شيخالاسلامي در مورد زنان نشده است. شيخالاسلامي با پرهيز از دادن اطلاعات زياد در مورد شوهر زن باعث مشاركت بيشتر بيننده در دنياي فيلم و خصوصيات شخصيتها شده است، اتفاقي كه انگار در پي تبديل استثنا به قاعده بوده است. ناگفته پيداست زمان فيلم هم در ايجاد اين ابهام تاثيرگذار بوده است. فيلم از نظر فيلمبرداري، ميكس و تركيب صدا نيز از نمونههاي خوب سينماي مستند ايران است و تدوين موازي ميان از پيله بيرون آمدن پروانه با انتطار زن براي تولد فرزندش باعث خلق معنايي نمادين در ذهن بيننده ميشود. معنايي كه قرار است از زندگي، اميد، زيبايي و زنانگي سخن بگويد. زنانگي كه پيوند ناگسستني با اميد و زيبايي در دنيا دارد. پايان فيلم با برگشت بيننده به نمايي است كه بيننده در ابتداي فيلم ديده و در آن شادي دختر در دشت زيبا ديده ميشود. برگشتي كه حكايت از دوار بودن چرخه زندگي و تماميت آن دارد. فيلم يوفك در جشنوارههاي مختلف بينالمللي به نمايش در آمده و موفق به كسب جايزه اصلي جشنوارههاي ليدز انگلستان (سال ۲۰۰۰)، كوتاه تهران (۱۳۷۸)، تامپره فنلاند (۱۹۹۹) و ارگ شده است .
نمايش فيلم يوفك در چهل و دومين جشنواره بينالمللي فيلم كوتاه تهران فرصت ارزشمندي براي آشنايي با فيلمسازي بود كه در دنياي سينما به هر قيمتي حاضر به فيلمسازي نشده و در دوران فيلمسازياش انتخابكننده بوده و حاضر به ساخت هر فيلمي نشده است. تجربيات درخشاني در سينماي مستند دارد و همچون زندهياد ناصر تقوايي براي خلق لحظات مطلوب فيلمش از صرف زمان زياد ابايي ندارد.