• 1404 پنج‌شنبه 24 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6165 -
  • 1404 پنج‌شنبه 24 مهر

صلح در شرم الشيخ؛ واكاوي آتش‌بس شكننده غزه

عارف دهقاندار

مقدمه -  ژئوپليتيك خاورميانه پس از 7 اكتبر 2023 و به ويژه طي ماه‌هاي اخير، دستخوش دگرگوني بنياديني شده است. دولت ترامپ با تاثير‌پذيري از لابي‌هاي اسراييل پس از يك دوره تنش نظامي و نسل‌كشي در غزه و ديگر مناطق منطقه، درصدد بازتعريف ساختار امنيتي منطقه برآمده است؛ نظمي كه در آن مرزهاي سنتي ميان محور مقاومت و محور سازش ديگر كاركرد سابق را ندارد و جاي خود را به ترتيبات جديدي مي‌دهد كه مبتني بر كنترل امنيتي، مهار سياسي و بازتوزيع منافع ژئوپليتيكي به سود رژيم صهيونيستي است. اين طرح با بهره‌گيري از سازوكارهاي ديپلماتيك نظير «نشست شرم‌الشيخ» و استفاده از قدرت نرم رسانه‌اي در حال شكل‌گيري است تا از رهگذر آن همزمان مبارزه با محور مقاومت، مهار ايران و تضمين امنيت اسراييل به عنوان اولويت محوري نظم جديد تعريف شود. در واقع امريكا مي‌كوشد به كمك اسراييل و شبكه متحدان عرب خود، يك «نظم امنيتي جديد» در خاورميانه ايجاد كند؛ نظمي كه هدف آن پايان دادن به معادله مقاومت و تضعيف بازيگران مستقل منطقه‌اي همچون ايران است. اين طرح نه صرفا يك توافق سياسي، بلكه مولفه‌اي از راهبرد كلان امريكا براي گذار از وضعيت فعلي به وضعيت تثبيت است؛ وضعيتي كه در آن «صلح» به مفهوم امريكايي آن يعني خلع سلاح مقاومت، حذف بازيگران مستقل و تضمين برتري اسراييل بازتوليد مي‌شود. نشست شرم‌الشيخ در همين چارچوب قابل تحليل است؛ نشستي كه به‌نظر مي‌رسد آغازگر فصل تازه‌اي با مهندسي ژئوپليتيكي خاورميانه است. 


واشنگتن، بازيگر كليدي شرم الشيخ 

نشست «شرم‌الشيخ» كه روز دوشنبه، سيزدهم اكتبر در مصر برگزار شد، پس از سفر «دونالد ترامپ» به سرزمين‌هاي اشغالي صورت گرفت. اين سفر در پي آزادي آخرين گروه از اسراي زنده اسراييلي در غزه صورت گرفت؛ رويدادي كه ترامپ آن را لغو نكرد و به عنوان دستاوردي نمادين و پيروزي سياسي براي خود و متحدانش به نمايش گذاشت. در جريان اين نشست رهبران كشورهاي عربي و اسلامي حضور داشتند، اما «بنيامين نتانياهو» از شركت در آن امتناع كرد؛ زيرا برخي از همين رهبران تهديد كرده بودند كه در صورت حضور او، نشست را تحريم خواهند كرد. اين خود نشان‌دهنده شكاف‌هاي درون‌ساختاري در جهان عرب و حساسيت نسبت به نوع رابطه با رژيم صهيونيستي بود. ولي همان‌طور كه از پيش نيز پيش‌بيني مي‌شد، به احتمال زياد روند عادي‌سازي روابط اسراييل با كشورهاي عربي به ويژه عربستان سعودي، مجدد از سر گرفته خواهد شد.  در اين اجلاس ترامپ به همراه تركيه، قطر و مصر در قالب كشورهاي «ضامن آتش‌بس» ظاهر شدند و توافقي را با هدف اعلام پايان جنگ امضا كردند. ترامپ در اين فرآيند كوشيد تا از بحران غزه به عنوان فرصتي براي خود استفاده كرده و كارزاري ديپلماتيك را سامان دهد تا خود را به عنوان «رييس‌جمهور صلح» معرفي كند و اينچنين وانمود سازد كه فردي است كه قادر است بحران‌هاي ژئوپليتيكي در خاورميانه را مهار كرده، اجماع جهان اسلام را با خود همراه سازد و اسراييل را در جايگاه مشروع و ثابت حفظ كند. هدف اصلي اين تلاش، بهره‌گيري از فضاي رسانه‌اي جهاني و تاثيرگذاري بر افكار عمومي داخلي امريكا بود تا در آستانه انتخابات، چهره‌اي صلح‌طلب از دولت واشنگتن ترسيم شود. 
دونالد ترامپ در مجموعه سخنراني‌هاي خود، چه در كنست اسراييل و چه در نشست شرم‌الشيخ، ايران را به عنوان عنصري كليدي در معادلات جديد خاورميانه مطرح كرد. او در ظاهر با زباني ديپلماتيك، اما در باطن با رويكردي كاملا راهبردي سعي داشت تهران را در چارچوب نظم مورد نظر خود بازتعريف كند. ترامپ ابتدا از ايران بابت آنچه «نقش سازنده در فرآيند صلح غزه» خواند، تشكر كرد و سپس با تاكيد بر اينكه «گام بعدي صلح در خاورميانه، صلح با ايران» است، عملا نقشه ژئوپليتيكي جديدي را در ذهن مخاطبان خود ترسيم كرد؛ نقشه‌اي كه در آن ايران از يك بازيگر مستقل و مقاوم، به عضوي از ساختار ادغام‌شده و كنترل‌شده منطقه بدل مي‌شود. اين بيانِ ظاهرا صلح‌جويانه، در واقع حامل تهديد براي ايران بود؛ ترامپ تلويحا اعلام كرد كه پس از تثبيت شرايط در غزه و تحكيم موقعيت اسراييل، هدف بعدي واشنگتن ايجاد تغيير رفتار در ايران و «پايان دادن به پرونده تهران» خواهد بود. او در نشست مطبوعاتي شرم‌الشيخ با لحني آميخته به تاسف گفت كه «جاي ايران در اين نشست خالي است» و روزي را مي‌بيند كه ايران نيز در كنار ساير كشورهاي منطقه براي تثبيت صلح حضور خواهد داشت. اما اين عبارت داراي بار معنايي  در نگاه ترامپ، صلح نه بر پايه احترام متقابل، بلكه بر محور همسويي با طرح نظم امريكايي معنا مي‌يابد. او تلاش كرد تهران را از موقعيت كنوني خود، به عنوان بازيگر مستقل و ضدسيستم، به سمت حضور نمادين در نظام جديد امنيتي سوق دهد؛ نظامي كه اساس آن بر پيمان ابراهيم و برچيدن بنيان مقاومت استوار است. در بخش دوم گفتار و رفتار ترامپ ابعاد اجرايي اين طرح آشكارتر شد. او از يك سو در قامت معمار صلح جهاني ظاهر شد، اما از سوي ديگر با نشانه‌گذاري‌هاي سياسي دقيق، مسير فشار بر ايران را به وضوح ترسيم كرد. هنگامي كه رييس كنست اسراييل، ترامپ را «كوروش زمانه» خواند، اين تعبير چيزي فراتر از مديحه‌سرايي بود؛ بيانگر انتظاري تاريخي براي ايفاي نقش «منجي يهوديان» و در واقع تضمين برخورد قاطع با ايران بود!. ترامپ نيز در پاسخ اين تشبيه را پذيرفت و در ادامه سخنانش ايران را محور بحران خواند كه بايد به صلح و تعامل با غرب هدايت شود. در جاي ديگري از سخنراني او با اشاره به دامادش «جرارد كوشنر» گفت كه «كوشنر ماموريت تازه‌اي درباره ايران دارد»، عبارتي كه به روشني دلالت بر انتقال پرونده ايران از سطح سياسي به سطح امنيتي داشت. 


انتخاب عاقلانه و واقع گرايانه ايران 

تصميم ايران مبني بر عدم حضور در نشست شرم‌الشيخ، انتخابي راهبردي بود كه بر پايه تحليل دقيق منافع ملي اتخاذ شد. شركت در چنين نشستي كه عملا به عنوان سكوي تبليغاتي براي ترامپ عمل مي‌كرد، نه تنها ما‌به‌ازاي سياسي يا اقتصادي قابل توجهي براي ايران نداشت، بلكه به معناي ورود داوطلبانه به زمين بازي امريكا و اعطاي امتياز يك‌جانبه محسوب مي‌شد. در واقع حضور ايران در چنين چارچوبي مي‌توانست به مشروعيت‌بخشي به طرحي منجر شود كه ذاتا ماهيت ضدايراني و ضدمقاومتي دارد. از اين‌رو هرگونه مشاركت در هر سطحي، فاقد منافع راهبردي بوده و از منطق سياست خارجي واقع‌گرايانه ايران خارج است. افزون بر اين مساله، نبايد حمله چند ماه پيش امريكا به تاسيسات هسته‌اي ايران را فراموش كرد؛ اقدامي كه بدون عذرخواهي، جبران خسارت يا پاسخگويي حقوقي از سوي واشنگتن صورت گرفت. اين رفتار به وضوح نقض حاكميت ملي ايران بود و در ادامه، دولت امريكا با بي‌اعتنايي به مسووليت خود، آن حمله را به تكرار در گفتمان تبليغاتي خود بازتوليد كرد. در چنين شرايطي ورود ايران به كارزار ديپلماتيكي كه هدايت آن در دست همان دولت متجاوز است، خلاف منطق استقلال ژئوپليتيكي كشور تلقي مي‌شود. موافقت با طرح صلحي كه هيچ‌گونه عنصر بازدارندگي نسبت به تجاوز ندارد، در عمل به معناي پذيرش روايت امريكا از نظم منطقه‌اي و فروكاهش نقش ايران به يك بازيگر تابع خواهد بود. ترامپ و مشاوران امنيت ملي او تلاش كردند نشست شرم‌الشيخ را به عنوان نقطه عطفي در تكوين نظم جديد خاورميانه معرفي كنند؛ نظمي كه در آن، بازتعريف منافع بازيگران منطقه بر پايه مهار مقاومت و تثبيت برتري رژيم صهيونيستي صورت مي‌گيرد. اين نظم‌سازي از منظر ژئوپليتيكي به معناي بازطراحي ساختار قدرت در غرب آسياست، به‌گونه‌اي كه بحران غزه به «فرصت بازمهندسي امنيتي» بدل شده و زمينه بازتعريف نقش كشورها فراهم شود. در اين نظم جديد، غزه ديگر نمي‌تواند ميزبان محور مقاومت باشد؛ لبنان، يمن و ساير مناطق تاثيرگذار منطقه نيز ناگزير خواهند بود در قبال محور مقاومت موضعي شفاف اتخاذ كنند. بدين‌ترتيب ساختار نيروهاي مسلح و ترتيبات امنيتي داخلي اين كشورها نيز به‌طور غيرمستقيم تحت فشار نظم جديد امريكايي قرار مي‌گيرد. از اين منظر نشست شرم‌الشيخ صرفا يك رويداد سياسي نيست، بلكه حلقه‌اي از پروژه كلان تغيير معماري امنيتي خاورميانه به دست واشنگتن است؛ پروژه‌اي كه هدف آن نه «صلح»، بلكه «مديريت بحران» و «مهار نيروهاي مستقل» است. در چنين چارچوبي ايران نمي‌تواند وارد بازي‌اي شود كه طراحي و هدف نهايي آن، تضعيف موقعيت ژئوپليتيكي جمهوري اسلامي و محور مقاومت است. ازاين‌رو تهران با اتخاذ موضعي ضدسيستم، بر حفظ رويكرد تجديدنظرطلبانه خود تاكيد دارد. اين رويكرد فرصتي فراهم مي‌آورد تا در آينده، با تغيير معادلات قدرت در كاخ سفيد و دگرگوني سياسي در تل‌آويو، بار ديگر امكان بازتعريف نظم منطقه‌اي از منظر مقاومت فراهم شود.


چشم‌انداز پيش روي ايران 

در شرايط فعلي، ايران در تلاش است تا مانع از شكل‌گيري نظمي شود كه از سوي بازيگران غربي و با تكيه بر قدرت نظامي اسراييل تحميل شده است. تحقق اين هدف مستلزم دگرگوني در ترتيبات سياسي بين‌المللي، تغيير در تركيب قدرت در امريكا و جابه‌جايي دولت در سرزمين‌هاي اشغالي است. تجربه تاريخي سه دهه اخير خاورميانه نشان مي‌دهد كه نظم‌هاي تحميلي همواره ناپايدار بوده‌اند؛ زيرا مبتني بر حذف بازيگران واقعي امنيت منطقه و بي‌توجهي به منافع بومي كشورهاي مستقل بوده‌اند. همان‌گونه كه در بحران‌هاي گذشته، چرخه پيروزي و شكست ميان امريكا و مقاومت در نوسان بوده است، در اين دوره نيز به احتمال فراوان همان منطق تكرار خواهد شد. در نهايت پرسش اساسي اين است كه ايران چگونه مي‌تواند در دوران جديد، منافع ژئوپليتيكي خود را در دل نظمي حفظ كند كه هدف اصلي آن تضعيف محور مقاومت و بازتعريف قدرت منطقه‌اي به سود امريكا و اسراييل است. پاسخ به اين پرسش وابسته به توان تهران براي حفظ استقلال راهبردي و تداوم مقاومت فعال در برابر روندهاي تحميلي نظم‌سازي است تا حداقل مانع از شكل‌گيري نظم مطلوب غربي‌ها شود. به نظر مي‌رسد راهبرد ايران همچنان بر حفظ موقعيت به عنوان بازيگر مستقل، ضدسيستم و تجديدنظرطلب در نظام بين‌الملل استوار خواهد ماند تا بتواند در لحظه مناسب، با استفاده از فرصت‌هاي سياسي و شكاف‌هاي دروني نظم غربي، مسير تحولات آينده منطقه را بار ديگر به سوي مقاومت و استقلال سوق دهد.
پژوهشگر امنيت بين‌الملل

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها