• 1404 سه‌شنبه 22 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6163 -
  • 1404 سه‌شنبه 22 مهر

كسي ما را به باران معرفي نخواهد كرد!

اميد مافي

در سرزميني كه روزگاري نغمه آب، سمفوني ابدي زندگي بود و خنياگري‌هايش بر بستر زمان جاري، اكنون سكون و سكوت مرگبار خشكسالي نفس كش مي‌طلبد و طنين فرح و فلاح را در كام خويش فرو برده است.
معروض مي‌دارد رودخانه‌اي زلال‌تر از چشمان يار كه روزي تپش رگ‌هاي اين ديار بود و حيات را در رگ‌هاي ارض جاري مي‌ساخت، اكنون به جرياني محو از خاطرات يائسه بدل شده است. بسترش كه مي‌بايست شريانِ شورانگيز حيات باشد و مأمني براي حياط سبز روياها، اكنون تنها نقشي ترك‌خورده بر چهره زار و نزار زمين است. انگار كن پوسته جهان از فرط تشنگي شكافته شده. راستي نكند زبان‌مان لال تاريخ اين ديار را خشكي به يغما برده است؟ نكند روزگاري كه گذشت، تنها فسانه‌اي بود كه مادربزرگ‌ها براي نوه‌هاي مغموم خود روايت مي‌كنند؟
زميني كه با آب الفتي ديرينه داشت و هر فصل را با باراني به استقبال مي‌رفت، اكنون سراب مي‌بيند. سراب‌هايي كه چون روياهاي دست‌نيافتني، تنها بر عمق فاجعه مي‌افزايند.شكاف‌هاي روييده بر پوسته زمين، همچون زخم‌هاي ناسوري است كه مرهم و محرمي ندارند؛ زخم‌هايي كه با هر تابش خورشيد، عميق‌تر، جانسوزتر و جانگدازتر مي‌شوند.
درختاني كه ريشه در تاريخ داشتند اكنون دستان خشكيده‌اي هستند كه به آسمان بي‌ابر لابه مي‌كنند. آنان كه روزي تيماردارِ پرندگان بودند، امروز نيازمند مرحمتند.
...و اينجا باد به جاي نوازش، خاكستر بر سيماي سرزمين مادري مي‌پاشد؛ بادي كه زماني عطر گل‌ها را با خود مي‌برد، اكنون تنها غبار فراموشي مي‌پراكند و در اوج قساوت، خاموشي را با خود مي‌آورد؟
راستي چه بر سر آن همه شكوه لاجوردي آمد؟ آن نغمه‌هاي سليس و سيال، آن جويبارهاي خندان، آن باران‌هاي رحمت‌ آفرين كجا رخت بربستند؟ شايد زمين ذله شده از بي‌التفاتي ما. شايد زماني كه ما چكامه آب را ناشنيده گرفتيم، زمين لب از فرياد برگشود. شايد رودها خاموش شدند تا ما فرياد زمين را بشنويم.
اينك اما در سكوت كوير، در ميان تپه‌ ماهورهاي بي‌امان، بايد به صداي زمزمه‌هاي گذشته گوش بسپاريم و به ياد بياوريم موسمي را كه آب با زمين در آميخت و زندگي ‌زاده شد و از ضماد خشكسالي، درس زندگي بياموزيم. درس احترام به زمين و درس امتنان براي هر قطره... اين زادبوم كهن، اين مادر صبور، همچنان چشم انتظار است. در انتظار باراني كه شايد از راه برسد، در انتظار ابري كه شايد بازگردد و زندگي را به ديار تشنه بازآورد تا جويبارها دوباره زمزمه كنند و زمين نجواي زندگي را از سرگيرد.تا آن روز، اما، كسي پلك نخواهد زد. 
چراغ‌هاي رابطه تاريكند، كسي ما را به باران معرفي نخواهد كرد، كسي ما را به مهماني گنجشك‌ها نخواهد برد، پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردني‌ست... .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون