گروه دين و فلسفه | الهيات به عنوان يك نظام فكري و عقلي كه تئوريزه كردن مباني ديني را برعهده دارد در طول تاريخ اديان دستخوش تغييرات و تحولات گاه سترگي شده است. اين تحول را هم در يهوديت، هم مسيحيت و هم اسلام شاهد بودهايم. اكنون نيز ما در جهاني زندگي ميكنيم كه در دو سال گذشته تحولات بسيار عميقي را تجربه كرده است و نقطه مركزي اين تحولات البته جهان اسلام بوده است. يادداشت زير كه نخستينبار در «دينآنلاين» منتشر شد به ضرورت تحول در الهيات اسلامي متناسب با وقايع بسيار بزرگ و سهمگيني اشاره ميكند كه در بخش مهمي از جهان اسلام در حال وقوع است.
نويسنده معتقد است فاجعه انساني در غزه كه اكنون پيش روي جهانيان قرار دارد الزام به بازنگري در الهيات اسلامي را اقتضا ميكند. در ادامه ميتوانيد متن اين يادداشت را مطالعه كنيد.
نظريههاي الهياتي -مانند ساير نظريات- به منظور معنادار ساختن پديدهها به كار ميروند. مدعاي نوشته حاضر اين است كه الهيات سنتي در جهان پساغزه، معنابخشي خود را به ميزان قابل توجهي از دست داده است و مومنان نيازمند الهيات جديدي هستند.
هربار كه خواستم در مورد غزه مطلبي بنويسم، امري مانع ميشد و آن عجز بود. عجز رواني از تحمل اين حجم وحشتناك از مصايب و همچنين عجز سياسي-اقتصادي از كمك رساندن به مردمي كه يكي از تلخترين جنايتهاي تاريخي را از سر ميگذرانند. با اين حال موضوع اين نوشته عجز ديگري است: عجز الهياتي! مدعاي من در اين نوشته اين است كه مومنان براي جهان پساغزه نيازمند يك چارچوب الهيات جديد هستند و چارچوب سابق از تحليل مسائل عاجز است. با اين حال، آنچه در ادامه ميآيد صرفا در پي درانداختن پرسشي براي بحث و باريكانديشيهاي بعدي است و داعيه حل مشكل را ندارد.
عجز الهياتي
در دوره كرونا مطلبي را تحت عنوان «خداي قند خداي زهر» نوشتم كه در آن به مدعاي دكتر سروش در مورد مداخله خداوند در عالم پرداختم. دكتر سروش معتقد بود كه «خداوند به هر دردي نميخورد» و نبايد از او مطالبه رفع مشكلات زندگي را داشته باشيم و مطالبه امور دنيوي، ويژگي دينداري معيشتانديش است. از نگاه او، «دعا ابراز بندگي است نه ابزار زندگي». در آن نوشته سعي كردم دو مطلب را بيان كنم: نخست آنكه شواهد ديني بسيار زيادي در مورد مداخله خداوند به جهت دعاي مومنان وجود دارد و نميتوان آنها را ناديده گرفت. اين مومنان هم برترين و والاترين انسانهاي مومن (مانند پيامبران و امامان) بودهاند و نميتوان آنها را با عنوان «معيشت انديش» كماهميت انگاشت. مطلب دوم نفي انسانمحوري معرفتي بود و اينكه ما هيچگاه نميتوانيم الگوي رفتاري خداوند را كشف كنيم و از او «توقع» داشته باشيم كه در شرايطي خاص، لزوما به نحو خاصي كه ما ميخواهيم، رفتار كند. به عبارت ديگر، نميتوان فرمول رفتاري خداوند را كشف كرد. مجموع اين مطلب، تلاشي بود براي راه ميانهاي كه در آن هم متون ديني و اصل مداخله خداوند حفظ شود و هم براي بيعملي خداوند محملي الهياتي ارايه شود.
اكنون با گذشت پنج سال از آن روزها، با ورود به جهان پساغزه، ميخواهم مجددا نگاهي به اين مساله داشته باشم. ابتدا بگويم كه اين نخستينبار نيست كه بشر فجايع عظيمي را تجربه ميكند و با خود فرياد ميزند كه «زمين گنديد، آيا بر فراز آسمان كس نيست؟»[1]. همچنين اين اولينبار نيست كه در بررسي الهياتي چنين فجايعي نهايتا به اين نتيجه ميرسد كه «خاموش باش! باد بينيازي خداوند است كه ميوزد، سامان سخن گفتن نيست»[2]. بشر همواره شاهد جنايتهاي بزرگي بوده است. از اين رو، جهان پساغزه به معناي آن نيست كه ما وارد جهان جديدي شدهايم كه قواعدش با جهان پيشين متمايز است بلكه به معناي آن است كه ما امروزه چنين شروري را به صورت زنده، در وسعتي عظيم و با كيفيتي بيسابقه به نظاره نشستهايم و از اين رهگذر به دركي از جهان رسيدهايم كه متفاوت از درك پيشين است. در اين درك جديد، صورتبنديهاي الهياتي پيشين معنابخش نيستند.
الهيات سنتي و مسائل جديد
در الهيات سنتي، ما از سويي با خدايي مواجهيم كه كاملا در عالم دخالت دارد و همه امور منحصرا با اراده و مشيت او و بر اساس توحيد افعالي پيش ميرود. فارغ از اين مفاهيم الهياتي، او در معرفي خود در متون ديني نيز همواره اين مساله را مد نظر قرار داده است كه يقينا به ياري مومنان خواهد شتافت[3]. اين نگاه اساسا شكلدهنده رابطه انسان و خداست و در ادعيه ديني به مومنان توصيه شده است، خواستههاي خود را از خداوند بخواهند و او را با توجه به پيشينه اميدبخش مداخلاتش، چنين خطاب كنند «اي آنكه كاروان را براي نجات يوسف در سرزمين بيآب و گياه برانگيخت و او را از چاه بيرون آورد و پس از بردگي به پادشاهياش رساند. اي آنكه يوسف را به نزد يعقوب پس از آنكه دو چشمش از اندوه سفيد شد و دلش آكنده از غم بود بازگرداند. اي آنكه رنج و بلا را از ايوب دور ساختي و دست ابراهيم را پس از سالخوردگي و در پايان زندگي از كشتن فرزندش باز داشتي. اي آنكه دعاي زكرّيا را اجابت كرد و يحيي را به او بخشيد و او را يگانه و تنها وا نگذاشت. اي آنكه يونس را از دل ماهي بيرون آورد، اي آنكه دريا را براي بنياسراييل شكافت و آنان را نجات داد و فرعون و لشكريانش را از غرقشدگان قرار داد.»[4] نمونههاي اينچنيني، بسيار بيش از آن است كه اينجا بازگو شود. به طور خلاصه خداوند همواره به بندگانش وعده ميدهد كه به او اعتماد كنند زيرا او «راهنماي سرگشتگان»، «فريادرس فريادخواهان»، «دادرس دادخواهان»، «پناه پناهجويان»، «امانبخش ترسناكان»، «اميد در برابر پيشآمدهاي ناگوار» و «پناه هنگام درماندگي»[5] است. با اين حال، اگر با اين پشتوانه سترگ به فاجعه غزه نگاه كنيم، چه خواهيم ديد؟ چه ميتوانيم ببينيم؟ آنچه ديده ميشود شكست نظامي، نسلكشي انسانهاي بيگناه، نابود شدن تمام شهرها و امكاناتشان و باقي ماندن انبوهي از انسان ها -ازجمله كودكان- آسيب ديده كه خانواده خود را از دست دادهاند و با بسياري از روانزخمها[6] بايد به زندگي خود در وضعيتي نامعلوم ادامه دهند.
چطور ميتوان اين دو مساله را در كنار هم قرار داد؟ آيا فرد مومن اجازه ندارد بپرسد كه آن پشتوانه عظيم چرا صحنه را تغيير نداد؟ آن وعدههاي مكرر چرا در مقام عمل محقق نشدند؟ پاسخ آن اعتماد چه ميشود؟ الهيات سنتي راهكارهايي ارايه كرده است. اموري چون عدمي بودن شر، لازمه اختيار بودن شر، محدوديتهاي عالم مادي، مساله جبران و اعواض، پرورش روح و ارتقاء جايگاه و... همگي از پاسخهاي متداولي است كه در اين فضا ارايه ميشود. به گمان من اين راهكارها كارآمد نيستند. اين ناكارآمدي را بايد در مجال ديگري به تفصيل به بحث گذاشت، همچنان كه نقدهاي متعددي از زوايايي گوناگوني نسبت به آنها طرح شده است[7]. با اين حال، سخن بر سر صحيح بودن استدلالها نيست. سخن بر سر اين است كه اگر دو تقرير از جهان تصوير شود كه در يكي جهان هدفمند و نسبت به خير و شر حساس است و تصوير ديگري كه در آن جهان چنين نيست، رخدادهاي اخير، معقوليت تصوير دوم را افزايش داده است. در ادامه در اين مورد بيشتر توضيح خواهم داد.
بادها به خواست كشتيها نميوزند
مساله ديگر رهاشدگي است. فرد مومن دچار چالش الهياتي است زيرا تصور ميكند در اين جهان رهاشده است، اين در حالي است كه در الهيات سنتي خداوند ولي و عهدهدار مومنان -و در معنايي عام، تمام هستي- معرفي ميشود. فرد مومن درحالي كه در روز سختي در انتظار امداد الهي است، آن را نمييابد و با اين چالش مواجه است كه كجاي درك ديني او صحيح نبوده است؟
سوي ديگر اين مساله آن است كه در الهيات سنتي، جهان ساختار اخلاقي دارد كه به نفع خير و خوبي تنظيم شده است[8]. اين درحالي است كه فجايعي مانند غزه اين انگاره را تقويت ميكند كه گويا جهان در ذات خودش نسبت به خير و شر بيتفاوت است و در آن جنايتكاري چون نتانياهو با دختركي كه خانوادهاش را از دست داده و اكنون از فرط گرسنگي در حال مرگ است، فرقي ندارد! گويا اين صرفا آرزوي انسانها -و نه ماهيت جهان- است كه جهان را حامي خير تصور كنند.
آلبر كامو يكي از كساني است كه «سكوت نابخردانه» جهان در برابر خواستهاي انسان را مورد توجه قرار داده است و البته آن را نشانه پوچي زندگي دانسته است[9]. از نگاه او، جهان اساسا اهميتي به خواست انسانها نميدهد و نسبت به آمال و آرزوهاي انسانها، خنثي است. سخن ما، البته در باب پوچي نيست. با اين حال، سكوت نابخردانه جهان، در تقابل با نگاهي است كه جهان را در هاله از اصول اخلاقي و امدادهاي معنوي تصوير ميكند. گويا جهان نسبت به ترجيحات بشري خنثي است و به تعبير متنبي شاعر پرآوازه عربزبان «بادها به خواست كشتيها نميوزند [10].
الهيات سنتي احتمالا همچنان بر موضع خود پافشاري كند. اين مساله از آن روست كه اين الهيات اساسا نسبت به واقعيتها حساس نيست. يعني اصول كلي و انتزاعي آن با هيچ محك تجربياي قابل ارزيابي نيست و اگر واقعا روزي از آسمان سنگ ببارد -مانند آنچه امروز در غزه رخ ميدهد- بر اين نظام عظيم الهياتي گردي نمينشيند و مدعيات ابطالناپذير آن همچنان قابل تكرار است. با اين حال، به نظر ميرسد، معقوليت و معنابخشي اين الهيات امروزه بيش از پيش متزلزل است. به عبارت ديگر، امروزه اگر كسي از دريچه اين الهيات به جهان نگاه كند، به سختي قادر خواهد بود -اگر اساسا قادر باشد- كه اين پديدهها را تبيين كند و نشان دهد كه عالم حقيقتا بر مدار خير و نيكي حركت ميكند و اراده خير ِمداخلهگري در آن وجود دارد كه ميتوان به آن اعتماد كرد.
اين چالشها بيانگر نياز مومنان به الهيات جديدي است كه بتواند عناصر جديدي را معرفي كند كه توان تبيين شرايط موجود را داشته باشد. ميتوان نمونههايي از اين الهياتهاي جديد را در فضاي يهودي-مسيحي يافت. مواردي چون الهيات گشوده، الهيات پويشي، الهيات پساهولوكاست و... ازجمله اين موارد هستند. اين نمونهها ميتوانند به عنوان تجارب ديگران مورد توجه باشند. با اين حال، ما نيازمند الهيات نوين اسلامي هستيم كه متناسب با متون اسلامي، چارچوبهاي توانمندتري براي تبيين شرايط امروز ارايه كنند.
ارجاعات:
[1] از شعر «قصه شهر سنگستان» مهدي اخوان ثالث
[2] برگرفته از «ذكر استخلاص بخارا» كه يكي از نمونههاي بسيار تاثيرگذار در مورد انتظار مداخله خداوند است. موردي كه مربوط به فتح و غارت بخارا توسط چنگيزخان مغول است. (از تاريخ جهانگشاي جويني، ج1 ص 186-187 نشر هرمس):
«... و روز ديگر را كه صحرا از عكس خرشيد طشتي نمود پر از خون دروازه بگشادند و در نفار و مكاوحت بربستند و ائمه و معارف شهر بخارا به نزديك چنگيزخان رفتند و چنگيزخان به مطالعه حصارو شهر در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پيش مقصوره بايستاد و پسر او تولي پياده شد و بر بالاي منبر برآمد. چنگيزخان پرسيد سراي سلطان است؟ گفتند خانه يزدان است. او نيز از اسب فرو آمد و بر دو سه پايه منبر برآمد و فرمود صحرا از علف خالي است. اسبان را شكم پر كنند. انبارها كه در شهر بود گشاده كردند و غله ميكشيدند و صناديق مصاحف به ميان صحن مسجد ميآوردند و مصاحف را در دست و پاي ميانداخت و صندوقها را آخُر اسبان ميساخت و كاسات نبيذ پياپي كرده و مغنيات شهري را حاضر آورده تا سماع و رقص ميكردند و مغولان بر اصول غناي خويش آوازها بركشيده و ائمه و مشايخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طويله آخُر سالاران، به محافظت ستوران قيام نموده و امتثال حكم آن قوه را التزام كرده بعد از يك دو ساعت چنگيزخان بر عزيمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتي كه آنجا بودند روان ميشدند و اوراق قرآن در ميان قاذورات لگدكوب اقدام و قوائم گشته در اين حالت امير جلالالدين علي بن الحسن الرندي كه مقدّم و مقتداي سادات ماورالنهر بود و در زهد و ورع مشاراليه، روي به امام عالم ركن الدين امامزاده كه افاضل علماي عالم بود -طيبالله مرقدهما- آورد و گفت مولانا چه حالت است؟ اينكه ميبينم به بيداري است يا رب يا به خواب؟ مولانا امامزاده گفت خاموش باش، باد بينيازي خداوند است كه ميوزد سامان سخن گفتن نيست.»
[3] تنها به عنوان نمونه رك: حج: 38 و آل عمران: 160
[4] فرازي از دعاي عرفه با سرآغاز « يا مُقيض الرّكبِ لِيوسُف ».
[5] بخشهايي از فراز 11 و 14 دعاي جوشن كبير
[6] تروما
[7] رك: مجموعه مقالات «درباره شر»، مترجم: نعيمه پورمحمدي و ديگران، انتشارات طه. جلد نسخه اين مجموعه به الهيات سنتي و جلد دوم آن به الهياتهاي جديد پرداخته است.
[8] به طور مثال رك آيات 7-8 سوره زلزال
[9] “the absurd is born of this confrontation between the human need and the unreasonable silence of the world “ Camus, The Myth of Sisyphus, pp. 31-32
[10] تجري الرياح بما لا تشتهي السفن
در دوره كرونا مطلبي را تحت عنوان «خداي قند خداي زهر» نوشتم كه در آن به مدعاي دكتر سروش در مورد مداخله خداوند در عالم پرداختم. دكتر سروش معتقد بود كه «خداوند به هر دردي نميخورد» و نبايد از او مطالبه رفع مشكلات زندگي را داشته باشيم و مطالبه امور دنيوي، ويژگي دينداري معيشتانديش است. از نگاه او، «دعا ابراز بندگي است نه ابزار زندگي». در آن نوشته سعي كردم دو مطلب را بيان كنم: نخست آنكه شواهد ديني بسيار زيادي در مورد مداخله خداوند به جهت دعاي مومنان وجود دارد و نميتوان آنها را ناديده گرفت. اين مومنان هم برترين و والاترين انسانهاي مومن (مانند پيامبران و امامان) بودهاند و نميتوان آنها را با عنوان «معيشتانديش» كماهميت انگاشت. مطلب دوم نفي انسانمحوري معرفتي بود و اينكه ما هيچگاه نميتوانيم الگوي رفتاري خداوند را كشف كنيم و از او «توقع» داشته باشيم كه در شرايطي خاص، لزوما به نحو خاصي كه ما ميخواهيم، رفتار كند. به عبارت ديگر، نميتوان فرمول رفتاري خداوند را كشف كرد. مجموع اين مطلب، تلاشي بود براي راه ميانهاي كه در آن هم متون ديني و اصل مداخله خداوند حفظ شود و هم براي بيعملي خداوند محملي الهياتي ارايه شود.
فرد مومن دچار چالش الهياتي است، زيرا تصور ميكند در اين جهان رها شده است، اين درحالي است كه در الهيات سنتي خداوند ولي و عهدهدار مومنان -و در معنايي عام، تمام هستي- معرفي ميشود. فرد مومن درحالي كه در روز سختي در انتظار امداد الهي است، آن را نمييابد و با اين چالش مواجه است كه كجاي درك ديني او صحيح نبوده است؟ سوي ديگر اين مساله آن است كه در الهيات سنتي، جهان ساختار اخلاقي دارد كه به نفع خير و خوبي تنظيم شده است. اين درحالي است كه فجايعي مانند غزه اين انگاره را تقويت ميكند كه گويا جهان در ذات خودش نسبت به خير و شر بيتفاوت است و در آن جنايتكاري چون نتانياهو با دختركي كه خانوادهاش را از دست داده و اكنون از فرط گرسنگي در حال مرگ است، فرقي ندارد! گويا اين صرفا آرزوي انسانها - و نه ماهيت جهان- است كه جهان را حامي خير تصور كنند.