حمله به ناممكن
فريبرز صميمي
سرآغاز هر چيز بزرگ روي زمين؛ ريشه در خون داشته است؛ اين گفته نيچه تاكيد بر سويه غيرعقلاني انسان دارد؛ از نظر او عقل، ابزار جانوري زيرك است كه با چنگ و دندان نميتواند زندگي كند. اين جانور به سبب ملال و ضرورتهاي زندگي ناگزير است به صورت اجتماعي زندگي كند و براي احتراز از جنگ همه عليه همه، حقيقت را جعل ميكند تا با اين قانونگذاري زباني، تعريفي معتبر براي اشيا و امور فراهم آورد؛ اما از آنجا كه در پي نفع خود است به دورويي و ريا متوسل ميشود و تقابل ميان حقيقت و دروغ، زماني به وجود ميآيد كه آدمي تعاريف و نامها و كلمات معتبر را به كار ميگيرد تا آنچه غيرواقعي است را امر واقعي يا اخلاقي جلوه دهد.
نيچه معتقد است آدمي نسبت به حقيقت ناب بياعتناست و در اساس جوياي منافعي در جهت بقاست؛ از اينرو جامعه به دنبال پيامدهاي خوشايند حقيقت است، زيرا فقط اين نوع حقيقت است كه حافظ بقا خواهد بود.با اين مقدمات سوال اين است كه تكليف اخلاق در اين ميان چه خواهد شد؟ و رابطه آدميان با ديگران و جهان بر چه مبنايي ميتواند استوار باشد؟
پاسخ نيچه اين است كه انسان والا كسي است كه خطر ميكند و تاوان بيبنيادي جهان را ميپذيرد و بازيگوشانه در جهان زندگي ميكند، زيرا اخلاق ديگر توجيهگر رويدادهاي جهان نيست. اين منظرگرايي راه را براي بازي با مفاهيم اخلاقي و چشماندازها و تفاسير متعدد باز ميكند و جهاني را در مقابل انسان قرار ميدهد كه ديگر نه اخلاق، بلكه قدرت و غرايز آن را تعين ميبخشند؛ بنابراين شايد اين گفتار نيچه كه سرآغاز هر چيز بزرگ روي زمين؛ ريشه در خون داشته است به مفروضاتي كه بيان شد برميگردد.
ماكس وبر، جامعهشناس و فيلسوف همزبان با نيچه هم ميگويد: دستيابي به اهداف خوب، به اين بستگي دارد كه فرد تا چه ميزان حاضر به استفاده از وسايل اخلاقا مشكوك براي رسيدن به اهداف خود است و براي رسيدن به غايتي اخلاقا خوب، چه وقت و تا چه حد، استفاده از وسايل اخلاقا خطرناك توجيهپذير است؟ شايد اين سخن وبر صورتبندي ديگري از گزارههاي مدنظر نيچه است، اما وبر به شكل ظريفي از دام منظرگرايي نيچه ميگريزد و در ادامه پروژه فكري خود نسبت ميان اخلاق و سياست را روشن ميكند.
گفتار وبر در اخلاق و سياست تلاشي است در جهت يافتن نقطه اتكايي براي جانمايي اخلاق در سياست؛ وبر به دو نوع اخلاق اشاره ميكند، او مينويسد: «بايد كاملا آگاه بود كه سبب رفتار اخلاقي ميتواند دو نوع حكم كاملا متفاوت و آشتيناپذير باشد؛ رفتار ميتواند به سبب اخلاق غايات مطلق انجام گيرد يا به سبب اخلاق مسووليت.» و در ادامه توضيح ميدهد كه منظور از اخلاق غايات مطلق، آن نيست كه فرد مسوول اعمال خود نباشد و هدف از اخلاق مسووليت نيز فرصتطلبي نيست؛ هرچند ميان اين دو اخلاق، شكافي پرنشدني وجود دارد.
او براي روشن شدن موضوع يادآور ميشود كه «مومن به مسيح، بر آن است كه تكليف خود را انجام دهد و نتايج را به دست خداوند رها ميكند؛ اما كسي كه در پي اخلاق مسووليت است بايد در مورد نتايج احتمالي اعمال خود نيز پيشبيني كند.»كارل لوويت، متفكر آلماني درباره اين ديدگاه وبر معتقد است: «وبر اخلاق مسووليت را در تضاد با اخلاق اعتقاد قرار ميدهد، اخلاقي كه وبر به علت ناديده گرفتن نتايج، آن را اخلاق رفتار غيرعقلاني به شمارميآورد؛ اما نكته اينجاست كه رهبري سياسي واقعگرايانه -ولي بلندپروازانه- مستلزم تركيب كنش ارزشي و كنش عقلاني است و تنها با سازش ميان دو نوع اخلاقيات سياسي متضاد، يعني اخلاق مسووليت و اخلاق اعتقاد حاصل خواهد شد.
خطابه وبر در سال ۱۸۹۵ اولين تحليل نظام يافته او از تلفيق اخلاق مسووليت-اخلاق غايتمحور -كنش عقلاني/كنش معطوف به ارزش است؛ او در اين خطابه به سختي در برابر نظريهها و پيشنهادهاي موجود كه به توسعه اقتصادي به چشم عنصري مينگرند كه ناگزير به پيشرفت آزاديهاي سياسي منتهي ميشود، موضع ميگيرد و مينويسد: «فقط كسي كه ظاهر را با «حقيقت» خلط ميكند، ميتواند باور داشته باشد كه آرامش زندگي ما همان چيزي است كه آينده براي نسلهاي ما به ارمغان خواهد آورد... برعهده ما نيست كه به اخلاف خود راه رسيدن به صلح و مضامين انساني را نشان دهيم، بلكه بايد به آنها تنازع ابدي براي بقا و پايهگذاري وحدت ملي را نشان دهيم.» وبر نتيجه ميگيرد وضعيت ما (جوامع و دولتها) درنهايت تهديدكننده است و اين تهديد ازسوي تودههاي مردم و موقعيت اقتصادي آنها نيست، بلكه بيشتر به صلاحيتهاي سياسي افراد و گروهها در جامعه بازميگردد كه از نظر او بايد «از نظر ذهني و عيني شوق سياست را داشته باشند و دنيا را آنطور كه خود را نشان ميدهد، بسنجند.»
وضعيت آرماني براي وبر، تحقق دولت-ملت با رهبري قدرتمند بود كه پيوسته به ناممكن حمله ميكند؛ ايدهاي كه او سعي داشت به عنوان يكي از مشاوران فكري و حقوقي قانون اساسي وايمار محقق كند. جنبه ايجابي رويكرد وبر و عملگرايي ناشي از آن، چارچوب نظري را پديد آورد تا به واسطه آن، سياستمداران عملگرا بتوانند با كنار هم قرار دادن عقل و ارزشها در مسير منافع دولت-ملت گام بردارند، چراكه به گفته وبر اگر پيوسته به ناممكن حمله نكنيم هيچگاه به ممكن دست نمييابيم و كسي ميتواند چنين تلاشي را در پي گيرد كه «قهرمان» زمانه خود باشد.