شادي
كيكي برك
بازگردان: روزبه شعبانپور|در جستوجوي شادي هستيد؟ اگر شبيه اكثر مردم باشيد پاسخ شما مثبت است. اما شادي چيست و به چه معناست؟ آنچه در ادامه ميآيد مباحثي پيرامون چهار نظريه عمده فلسفي در باب شادي است.
1. مكتب اصالت لذت
بر اساس آراي اين مكتب فلسفي، شادي صرفا تجربه لذت است. يك انسان شاد در زندگياش لذت بسيار بيشتري نسبت به درد تجربه ميكند: در نتيجه شاد بودن يعني احساس خوشي داشتن. به بيان ديگر مطابق اين نظريه تفاوتي ميان شاد بودن و سرخوشي وجود ندارد. پيروان اين مكتب شادي را دربرگيرنده لذات فكري (مثل خواندن كتاب) و همچنين لذات جسمي (مثل برقراري رابطه زناشويي) ميدانستند. گرچه ممكن است ما شاد بودن را با احساس خوشي همراه بدانيم، اما بسياري از فلاسفه، آراي مكتب اصالت لذت را مردود ميشمارند، زيرا اولا، ممكن است فردي در مجموع انساني شاد باشد ولي در لحظه احساس خوبي نداشته باشد مثل وقتي كه يك انسان شاد، دندان درد دارد. همچنين ممكن است احساس خوبي داشت ولي شاد نبود مثل وقتي كه انساني ناشاد به شكلي خوشايند در حال گرفتن ماساژ است. از آن روي كه شادي و لذت ميتوانند از هم جدا باشند، نتيجتا نميتوانند يكي باشند. ثانيا، شادي و لذت ويژگيهاي متفاوتي دارند: لذات معمولا زودگذر، ساده و سطحياند (مثلا لذتي كه از خوردن بستني ميبريم) در حالي كه شادي قرار است پايدار، پيچيده و عميق باشد. اموري كه ويژگيهاي متفاوت دارند، نميتوانند يكسان باشند؛ بنابراين شادي را نميتوان با لذت يكي انگاشت. اين استدلالها نشان ميدهد كه شادي و لذت يكسان نيستند. با اين حال تصور انسان شادي كه هرگز احساس خوشي نكند و نكرده باشد، دشوار است؛ پس شايد شادي شامل لذت باشد ولي با آن يكي نباشد.
۲. نظريه فضيلت
بر اساس نظريه فضيلت، شادي نتيجه پرورش فضايل -هم اخلاقي و هم عقلي- مانند حكمت، شجاعت، مدارا و صبر است. انسان شاد بايد به حد كافي فضيلت داشته باشد. پس شاد بودن يعني پرورش كمالات و محسّنات و نايل شدن بدان درجات. مزيت منوط دانستن شادي به فضيلت اين است كه شادي را به عنوان پديدهاي پايدار، پيچيده و عميق پيش مينهد. همچنين توضيح ميدهد چگونه شادي و لذت ميتوانند از هم جدا باشند، زيرا آدمي ميتواند فضيلتمند باشد ولي احساس خوبي نداشته باشد و همچنين فردي ممكن است احساس خوبي داشته باشد ولي فضيلتمند نباشد. بهرغم برخورداري از مزاياي فوقالذكر، نظريه فضيلت قابل چون و چراست. بخش عمدهاي از فضيلتمند بودن، اخلاقي بودن است. اما آيا افراد بد و غيراخلاقي هميشه ناشاد هستند؟ در ظاهر كه اينگونه نيست! به نظر ميرسد كه بسياري از آدمهاي بد و فاقد اخلاق با وجود يا حتي به خاطر همين رفتارهاي ناشايست است كه شاد هستند. نكته مشابهي درباره فضايل عقلي نيز صادق است: ظاهرا اينگونه نيست كه افراد نادان و نابخرد هميشه ناشاد باشند؛ در واقع برخي از اين افراد دقيقا به دليل همين نقايص فكري، شاد به نظر ميرسند، همانگونه كه ضربالمثل معروفي ميگويد: جهل موهبت است! اما پيروان نظريه فضيلت پاسخي براي اين مساله دارند. شايد برخي افراد غيراخلاقي در ظاهر شاد به نظر برسند؛ اما اين بدان معني نيست كه ايشان واقعا و عميقا شاد هستند. همين نكته درباره كساني كه فاقد فضايل عقلي هستند نيز صدق ميكند: جهل و ناداني ممكن است به خوشحالي منجر شود، اما آن خوشحالي، شادي واقعي نيست. پس همانگونه كه ميتوان ديد در مورد اين مسائل جاي بحث فراوان وجود دارد.
۳. نظريه برآورده شدن خواستهها
بر اساس نظريه برآورده شدن خواستهها، شادي عبارت است از رسيدن به آنچه ميخواهيد، هر چه كه باشد. يك انسان شاد انساني است كه بسياري از خواستههايش برآورده شده است و هرچه خواستههاي بيشتري برآورده شود، او شادتر خواهد بود. اگرچه ارضاي خواستهها ميتواند منشا شادي باشد، ولي يكي انگاشتن شادي با برآورده شدن خواستهها مشكلساز است. اولا، اين نظريه دلالت بر اين دارد كه تنها راه شادتر شدن، ارضا و برآوردن يك خواسته و ميل است. حال آنكه چنين تلقياي نادرست است. گاهي شادي ما با دريافت چيزي افزون ميشود كه از پيش آن را طلب نكرده بوديم: براي مثال يك جشن تولد غيرمنتظره يا درگير شدن ناخواسته در مراقبت از گربه همسايه. اينها مواردي است كه نشان ميدهد برآورده شدن خواستهها لازمه شادي نيست. ثانيا، چنين نيست كه برآورده شدن خواستهها هميشه براي شادي كافي باشد، بلكه گاهي دستيابي به خواسته با احساس سرخوردگي و خمودگي همراه است. در واقع بسياري از موفقيتها، مثل مدرك دانشگاهي يا بردن مسابقه، شادي پايدار و مورد انتظار را به همراه ندارند. پس هر چند اغلب، رسيدن به خواستهها ما را شاد ميسازد، اين مثالهاي نقض نشان ميدهند كه شادي صرفا عبارت از برآورده شدن خواستهها نيست.
۴. نظريه رضايت از زندگي
بر اساس نظريه رضايت از زندگي، شادي عبارت است از راضي بودن آدمي از زندگي خويش. انسان شاد تصور مثبتي از زندگياش در كليت آن دارد، هر چند ممكن است نسبت به تكتك وجوه آن احساس شادي نكند. پس طبق اين نظريه، شاد بودن يعني راضي بودن از زندگي در كليت آن. اما اينكه رضايت از زندگي امري مرتبط با احساسات و عواطف است يا امري شناختي و در حيطه باورهاست، مسالهاي قابل بحث است. از سويي رضايت از زندگي قطعا همراه با احساسات مثبت است. از ديگر سو ممكن است انسان قادر باشد حتي وقتي احساس ناخوشايندي دارد؛ با اندكي تامل بر زندگياش اقرار كند كه زندگي خوبي دارد.يكي از مشكلات اين نظريه، اما اين است كه مردم معمولا نميتوانند بين احساس خود در لحظه و احساسشان نسبت به زندگيشان در كليت آن تمايز قائل شوند. فيالمثل وقتي هوا خوب است، مردم معمولا احساس رضايت بيشتري از زندگي خود ابراز ميكنند، در حالي كه چنين چيزي عليالقاعده نبايد تفاوت زيادي ايجاد كرده باشد.