بنبست ناگفته در سخنان
خودتان هم كه كلمهاي در رد آنها نميتوانيد بنويسيد. پس اين سخنان چه معنايي دارد؟ تطهير پهلويها فرع بر اين است كه چرا اين حرفها شنيده ميشود؟ حتي پاسخهاي دقيق و متين هم كمتر شنيده ميشود. علت اين وضعيت، ناخرسندي شديد مردم از وضع موجود است و اتفاقا همين سخنان اين ناخرسندي را تشديد ميكند. تقريبا در هيچ بخشي از سخنان اين آقايان روحاني نكتهاي ايجابي و جذبكننده ديده نميشود. همه سخنان از موضع تهديد و بگير و ببند است. گفتن اين سخنان بيشتر متناسب با وظيفه داروغه است و نه روحاني. هنگامي كه مطالبهگري مردم به عنوان يك امر بديهي رد ميشود ديگر چه كسي ميماند كه اصلا مخاطب شما قرار گيرد. جالبي قضيه اينجاست كه همواره از سوي بالاترين مقامات هم بر حق و ضرورت مطالبهگري مردم و دانشجويان تاكيد شده است، ولي حالا به نام اسلام و انقلاب و به راحتي آن را نفي و مطالبهگران را متهم ميكنید كه به ياد خدا نيستند! و عده ديگري را متهم به سياهنمايي و دور كردن مردم از حكومت ميكنید. خوشمزهترين بخش آنجاست كه يكي از آقايان مدعي ميشود كه خداوند خودش چنين نظامي را اداره ميكند. اگر كسي از اين ادعاي عجيب به خدا پناه ببرد بيراه نرفته است. تا حالا ميگفتید ما از طرف خدا هستيم حالا كه وضع نامطلوب است كل مسووليت را بر دوش خدا مياندازید. اين يكي ديگه نوبر نوبر است. بعد هم معلوم نيست اگر وضع خوب و توپ توپ است و خداوند هم خودش اداره ميكند پس اين همه گلايه و عصبانيت شما از ديگران چيست؟ چون خداوند كه نميشود از مديريت بينقص خودش ناراضي باشد. مساله اين است كه همه اينها نشانه استيصال و بنبست فكري است.
نه راهي به پيش دارید و جراتي براي برگشتن از اين مسير اشتباه. نه حاضر به پذيرش مسووليت هستید و نه حتي توان رفتن به جلو و اصلاح سياستهاي غلط.