• 1404 يکشنبه 29 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6095 -
  • 1404 شنبه 28 تير

«اعتماد» چالش‌هاي نبود دسترسي به اطلاعات دقيق و شفاف را در رخدادهاي جمعي بررسي مي‌كند

سرخوردگي‌ فراگير در منظومه بي‌خبري

شهروندان از همه‌ جا بي‌خبر در دل بحران

الهه باقري‌سنجرئي

 اينجا تهران است. درست در ميانه‌ جنگ. هر چند ساعت يك‌‌بار صداي شليك پدافند شنيده مي‌شود كه در زمان‌هايي اوج مي‌گيرد و در ميانه شب، صداي گاه ‌و بي‌گاه انفجار هم به آن اضافه مي‌شود. طي روز هم بارها تلفن خانه به صدا درمي‌آيد و ديگر اعضاي خانواده كه پيگير رسانه‌هاي خارجي هستند، هشدار مي‌دهند كه سريع از خانه خارج شويد، چراكه در آن شبكه‌هاي خبري خارجي شنيده‌اند قرار است تهران با خاك يكسان شود. با هر صداي پدافند و انفجار، تلويزيون را روشن مي‌كنيم تا متوجه شويم دقيقا در اين روز و اين لحظه، چه اتفاقي افتاده، اما انگار در اخبار داخلي، برخلاف خارجي‌ها، هيچ خبري از جنگ نيست و آنچه شنيده مي‌شود، فقط مربوط به حملات ما به دشمن است؛ اما اين صداي انفجارها و اين سرخي پدافندها در آسمان چه هستند؟ حالا بايد مهارت پيدا كنيم كه با توجه به صداي شليك پدافندها و انفجارها، ميزان دوري و نزديكي آنها را تشخيص دهيم كه دقيقا چه اتفاقي رخ داده. همان‌طور كه در حوادث مختلف، هر كدام از ما تحليلگران باخبر شده‌ايم، اما با تكيه بر ظن و گمان و حرف‌ و حديث مردم. همين چند وقت پيش بود كه بندر رجايي در آتش سوخت؛ احتمالات متعددي مطرح شد: از حمله دشمن تا سهل‌انگاري مسوولان، اما هنوز هيچ خبري از جزييات دقيق آن منتشر نشده و شهروندان مانده‌اند با تمام حدس ‌و گمان‌هايي كه بيشترشان هم خطاست. هر چند در دوران جنگ، كشورها و نهادهاي نظامي و امنيتي، مجموعه‌اي از پروتكل‌ها و سياستگذاري‌هاي خاص رسانه‌اي را براي پوشش اخبار تدوين مي‌كنند و اين موضوع براي امنيت خود جامعه و جلوگيري از ايجاد تنش و نگراني مهم است، اما تكليف شهروند از همه ‌جا بي‌خبر چه مي‌شود؟ آيا مسووليت شفاف‌سازي اخبار و رويدادها، برعهده رسانه‌هاي رسمي نيست؟ آن ‌هم در شرايطي كه سرعت دسترسي به اخبار و شبكه‌هاي اجتماعي، بسيار بالاست و از هر طرف، هزاران اخبار ضدونقيض به گوش مي‌رسد. آيا تعهد به پروتكل‌هاي محدودكننده در زمان بحران، خود عامل بيشتري براي اضطراب نخواهد شد؟ 

مسووليت رسانه در شرايط بحران ايجاد شفافيت خبري است
منصور ساعي، استاديار و عضو هيات‌علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، در گفت‌وگو با «اعتماد» بر اين باور است كه هر چند در روزنامه‌نگاري پروتكل‌هاي مختلفي براي شرايط بحران تدوين مي‌شود و اجراي آنها ضروري است، اما موارد اصلي و كلي‌اي هم وجود دارد كه در واقع توجه به آنها اولويت خبر است؛ او كه پژوهشگر ارتباطات بحران است، در اين باره مي‌گويد: «اصولا مسووليت رسانه در شرايط بحران -چه بحران‌هايي كه از جنس بحران‌هاي طبيعي است، مانند سيل و زلزله و چه بحران‌هايي كه منشا انساني دارد، مانند سرقت و خشونت و چه بحران‌هاي كسب‌وكاري- ايجاد شفافيت اطلاعاتي و خبري است. يعني بايد فضا را براي جامعه تشريح كرده و توضيح بدهد، چراكه توضيح‌ دادن يك بحران براي جامعه، منجر به شناخت و آشنا شدن افراد با رخداد پيش‌ آمده مي‌شود و اين هدف، يكي از كاركردهاي رسانه‌ها در جهان است؛ مانند بحران كرونا و همين جنگي كه از سر گذرانديم. به ‌دليل ابهام و سوال‌هاي متعددي كه در اين شرايط در ذهن جامعه ايجاد مي‌شود كه پيوسته به‌ دنبال رسانه يا مرجع خبري‌اي هستند كه بحران پيش‌ آمده را تشريح كرده و تصوير كاملي از آن ارايه دهد.» 
انگار ناخودآگاه هر انساني است كه در شرايط بحران، اتفاق رخداده را بسيار بزرگ‌تر از آنچه هست، ببيند و آن فاجعه را بارها و بارها براي خود و اطرافيانش تصور مي‌كند. همان‌طور كه در مورد الهه حسين‌نژاد، بارها هر كدام از ما، فرزند، خواهر و نزديكان خود را جاي او گذاشتيم و مضطرب شديم. به ‌گفته ساعي در شرايط بحران، اصولا افراد جامعه به‌طور ناخودآگاه دچار بي‌نظمي ذهني و آشفتگي رواني مي‌شوند.  آنچه در اين شرايط ناخودآگاه، بحران‌زا خواهد شد، اين است كه افراد هر اطلاعاتي را كه به آن دسترسي پيدا مي‌كنند، به معناي واقعيت در نظر مي‌گيرند و به سرعت باور كرده و با يكديگر به اشتراك مي‌گذارند. اين پژوهشگر ارتباطات بحران، در اين مورد توضيح مي‌دهد: «در بسياري موارد اين اطلاعات، از نوع (Misinformation/ اطلاعات غلط) يا (Disinformation/ اطلاعات گمراه‌كننده) يا (Malinformation /اطلاعات مضر) هستند كه معمولا مخاطبان هم در ميان اطلاعاتي كه از منابع مختلف، به‌ويژه رسانه‌هاي اجتماعي كسب مي‌كنند، قادر به تشخيص نوع و صحت اين اخبار نيستند و دچار سردرگمي مي‌شوند. از طرفي وقتي با روايت‌هاي مختلفي در رسانه‌ها و منابع اطلاعاتي مختلف روبه‌رو مي‌شود، ابهام او بيشتر هم مي‌شود. در نهايت اين آشفتگي‌ها، بحران‌ها و اختلالات رواني را بيشتر مي‌كند. در اينجا كار رسانه‌هاي (Mainstream media/ رسانه‌هاي جريان اصلي) كه مخاطبان گسترده و نفوذ قابل توجهي دارند، اين است كه فضاي بحران را براي مخاطبان تشريح و تصوير بكند، به‌ويژه اينكه اطلاعات موثق و قابل ‌اطميناني را پخش كند. اين رسانه‌ها زماني كه از ابعاد يك موضوع اطلاعات دقيقي ندارند، بايد اعلام كنند كه اطلاعات تكميلي در آينده منتشر خواهد شد تا مخاطب اطمينان پيدا كند كه دوباره مي‌تواند به يك رسانه معتبر مراجعه كند.» 

سلامت رواني جامعه زير سايه اخبار جعلي
در روزهاي جنگ، شايد صداي شليك‌ ضدهوايي و انفجارها، چند دقيقه در روز شهروندان را مضطرب مي‌كرد يا مثلا در حادثه بندر رجايي، تمام ايران پابه‌پاي خانواده‌هاي داغدار اشك ريختند كه واكنشي بسيار طبيعي بود، اما آنچه روان و حال عمومي مردم را در بحران‌ها بسيار آشفته و حتي گاهي بيمار مي‌كند، اخبار ضدونقيض و انتشار تصاوير بسيار مشمئزكننده از آن بحران است كه در بسياري موارد جعلي هستند. ساعي هم به اين موضوع اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «آنچه امروز در برخي رسانه‌ها در جريان است، اين است كه حتي در شرايط بحران، ديده‌ شدن و اقتصاد توجه (Attention Economy) اهميت دارد. يعني به دنبال جلب مخاطب است حتي انتشار اخبار جعلي و گمراه‌كننده را از منابع غيرموثق نقل كند كه فقط مخاطب را در مديا، رسانه و صفحه خودش نگه دارد. گاهي هم براي ديده ‌شدن، به‌ سمت انتشار اخبار جنجالي مي‌روند، مثلا عكسي از قربانيان يا صحنه‌هاي فجيع منتشر مي‌كنند كه همين موضوع، آثار رواني بسياري در جامعه ايجاد مي‌كند. بنابراين بايد توجه داشت كه سلامت رواني جامعه حفظ شود.»   به ‌گفته اين استاديار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، اين رفتار نه‌تنها غيرحرفه‌اي كه در شرايط بحران غيراخلاقي هم به شمار مي‌رود؛ چراكه نياز مخاطب در شرايط بحران، اطلاعات درست در زمان درست است. بنابراين اگر ما رسانه حرفه‌اي و پايبند به اخلاق هستيم، بايد به انتشار اطلاعات درست، در زمان درست توجه داشته باشيم؛ منظور از زمان درست، همان بهنگام و بزنگاهي است كه بحران رخ داده و همه تشنه اطلاعات دقيق هستند. 
طرف ديگر ماجرا، سواد اطلاعاتي و رسانه‌اي مخاطبان است كه شايد در حدي نباشد كه بتوانند ميان غلط و درست تشخيص دهند؛ اين موضوع مسووليت رسانه را در برابر جامعه‌اي كه بحران‌زده است دوچندان كرده و منابع خبري را موظف مي‌كند اطلاعات درستي منتشر كند تا مخاطب بتواند بر اساس آن اطلاعات براي حفظ جان، سرمايه، زندگي خود برنامه‌ريزي كند و اميد تاب‌آوري‌اش افزايش يابد. اما بسياري از رسانه‌هاي جريان اصلي و داخلي‌ها، در شرايط بحران يا با تاخير حركت كرده يا به‌ نوعي كاركرد غيرحرفه‌اي را دنبال مي‌كنند.
ضرورت روزنامه‌نگاري راه‌حل‌محور در بحران‌هاي ادامه‌دار
آن‌طور كه ساعي مي‌گويد: «در شرايط بحران، به‌ويژه در بحرا‌هاي ادامه‌دار، رسانه‌ها بايد علاوه بر بهنگام‌ بودن و دقيق ‌بودن اطلاعات كه به تصميم‌گيري مخاطبان كمك مي‌كنند، به‌ سمت روزنامه‌نگاري راه‌حل‌محور حركت كنند؛ يعني غير از اينكه شرايط را توصيف و روايت مي‌كنند، بايد براي چالش‌هاي پيش ‌آمده راه‌حل ارايه كرده و چشم‌انداز را براي مخاطبان ترسيم كنند. بنابراين از آنجا كه مخاطبان و ذي‌نفعان رسانه‌ها طيف گسترده‌اي از شهروندان -خانوارها، مديران كسب‌وكار، صاحبان سرمايه و تصميم‌گيران- را تشكيل مي‌دهند، رسانه‌ها بايد علاوه بر اطلاع‌رساني عمومي، مطالبي را براي اكنونِ آن بحران در زندگي افراد منتشر كنند تا بتوانند تصميم‌گيري صحيح داشته باشند. اينها توصيف روزنامه‌نگاري راه‌حل‌محور است كه در ابعاد مختلف از روانشناسي و اميدبخشي و تاب‌آوري گرفته تا پيشنهادات اقتصادي ورود كرده و به گذار از آن بحران كمك مي‌كند.» 

تصور فريب‌خوردگي در شرايط زيستن در مه غليظ
موضوع ديگري كه احتمالا بارها آن را در نبود اخبار دقيق از مراجع رسمي تجربه كرديم، باور كردن خبرهاي جعلي‌اي بوده كه در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شده و پس از آن، از ساده‌لوحي خود غمگين يا خشمگين شديم. حتي در ايام جنگ 12روزه هم، در كنار اضطراب واقعي‌ از آنچه در حال وقوع بود، هر آن با اخبار ترسناكي مواجه بوديم كه ما را سرگردان‌تر مي‌كرد. 
فاطمه‌سادات علمدار، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه روانشناسي اجتماعي در گفت‌وگو با «اعتماد» اين سرگرداني را به انسداد جريان‌هاي رسانه‌اي ارتباط مي‌دهد و مي‌گويد: «از نگاه جامعه‌شناختي، راجع به انسداد جريان‎‌هاي رسانه‎اي بايد گفت وقتي مردم امكان دسترسي به اطلاعات را در بافت تعاملي خود نداشته باشند و نتوانند بفهمند چه اتفاقي در حال ر‌خ‌ دادن است، به‌ خصوص وقتي با اتفاق‌هاي ناراحت‌كننده مواجه مي‌شوند -آن ‌هم در جامعه‌ ما كه تعداد رخدادهاي منجر به سوگواري‌هاي جمعي افزايش يافته و مردم كمتر مي‌توانند به‌ دليل مشكلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي شادي‌هاي جمعي را تجربه كنند- مساله جدي‌اي كه پيش مي‌آيد، اين است كه انگار هميشه مردم در يك مه غليظ زندگي مي‌كنند. يعني همه ‌چيز در ابهام است و نمي‌دانند يك قدم جلوتر، چه اتفاقي قرار است بيفتد. اين وضعيت زندگي در مه غليظ باعث مي‌شود افراد از ترس رويدادهاي پيش‌بيني‌ناپذير كه ممكن است در يك ‌قدمي آنها باشد، دست‌ به‌ عصا ‌شوند و واكنش‌هاي محافظه‌كارانه داشته باشند.»  به‌ گفته او، آنچه اين كنشگري در وضعيت عدم دسترسي آزاد به اطلاعات را باز هم دشوارتر مي‎كند، اين است كه معمولا مردم در جامعه ما، بعد از هر كنشگري و تصميم‌گيري جمعي، محكوم به فريب ‌خوردن مي‌شوند و به آنها گفته مي‎شود كه بدون اينكه واقعيت را بدانند و از دست‎هاي پشت پرده خبر داشته باشند، هيجان‌زده شده‌اند و مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند. علمدار نتيجه اين بازخوردها را از بين ‌رفتن كنشگري صحيح مي‌داند و مي‌گويد: «انباشت تجربيات اينچنيني هم باعث مي‌شود كه مردم براي دوري از انگ ساده‌لوح و فريب‌خورده، در مواجهه با وضعيت‌هاي نامطلوب محتاط باشند و مطالبه‎گريشان را به تعويق بيندازند. از سوي ديگر اين احتياط و به ‌تعويق ‌انداختن مدام جامعه را دچار احساس انفعال و بي‌عملي مي‌كند و در عين ‌حال به‌ خاطر اين انفعال دچار احساس گناه براي بي‌تفاوت‌ بودن مي‌شوند و شروع به خودشماتتگري مي‌كنند كه ما هر چه بر سرمان مي‌آيد، حقمان است. در واقع جامعه‌اي كه دسترسي به منابع اطلاعاتي قابل ‌اعتماد ندارد، دايم در دور باطل ناراحتي از واكنش هيجاني نشان‌ دادن و خودشماتتگري براي بي‌تفاوت ‌بودن گرفتار مي‌شود. نكته ديگر اينكه اين موضوع شماتتگري، صرفا از طريق حاكميت اتفاق نمي‌افتد؛ طبيعت زيستن در مه غليظ اين است كه نمي‌دانيم چند قدم جلوتر چه چيزي در انتظارمان است. اين ابهام اطلاعاتي حتي باعث مي‌شود از طرف خودمان هم به ساده‌لوحي محكوم مي‌شويم. يعني هم خودمان، خودمان را محكوم كنيم و هم برچسب ساده‌لوحي از طرف مردم به مردم خورده شود، چراكه همواره كساني هستند كه نگاه متفاوتي با ما دارند و آنها به ما القا مي‌كنند كه ساده‌لوحيم يا به جوانب ديگر قضيه نگاه نكرديم كه البته طبيعت زندگي اجتماعي است. اما در جامعه‌اي كه افراد رسانه آزاد و دسترسي به اطلاعات ندارند، اين وضعيت رنج‌آور مي‌شود.»

ايجاد درماندگي در نبود مواد خام انديشيدن
وقتي كه بحراني در جامعه رخ مي‌دهد، اولين و طبيعي‌ترين واكنش شهروندان، جست‌وجو براي به دست ‌آوردن اطلاعات و كشف آن‌ چيزي است كه به وقوع پيوسته؛ اما بي‌خبري، شرايط رواني ناخوشايندي را براي جامعه رقم مي‌زند، در حالي كه اگر رسانه‌هاي آزاد داشته باشيم و مردم بتوانند به اطلاعات دست ‌اول دسترسي داشته و بفهمند كه دقيقا چه اتفاقي افتاده، همچنين صداهاي مختلف شنيده شود و آزادي بيان و آزادي شنيدن صداهاي مختلف و دسترسي آزاد به رسانه‌ها وجود داشته باشد، افراد مي‎توانند توضيحي براي پيشامدهاي اجتماعي كه تجربه مي‌كنند به دست آورند و قضاوت داشته باشند. اين پژوهشگر حوزه روانشناسي اجتماعي، علاوه بر اين موارد، به اين موضوع هم اشاره مي‌كند كه در بحران‌ها، مردم بايد درباره نوع مواجهه‌شان به مساله تصميم‌گيري كنند و تصميمشان را با اطمينان و صداي بلند اعلام كنند. او در اين باره مي‌گويد: «وقتي ما مواد خام انديشيدن را نداريم، نمي‌توانيم قضاوت درستي داشته باشيم و هميشه به آنچه مي‌انديشيم، شك داريم؛ به ‌قول هانا آرنت، اين شرايط باعث مي‌شود كه از انسانيت تهي شويم، چراكه لازمه انسانيت، انديشيدن و قضاوت‌ كردن است و وقتي كه ما نه مواد خام انديشيدن را داريم و نه قضاوت ‌كردن را، دچار درماندگي عميقي خواهيم شد.» 
روزي كه الهه حسين‌نژاد به قتل رسيد را يادمان نرفته؛ هر كدام از ما، هزاران حدس و گمان داشتيم، حتي تا جايي پيش رفتيم كه به كشف جزييات زندگي مقتول و قاتل بپردازيم تا اين حد جزيي كه قاتل و مقتول و خانواده‌هايشان، چه نوع موسيقي‌اي دوست داشتند و دكوراسيون خانه‌شان چه سبكي داشت. علمدار اين رفتارها را حرص ‌ولع كشف اطلاعات مي‌داند كه در وضعيت فقدان منابع اطلاعاتي قابل ‌اعتماد ايجاد مي‌شود. او مي‌گويد: «افراد با قرار گرفتن در جايگاه شخص مطلع، سرمايه اجتماعي به دست آورند و به‌ نوعي محل رجوع ديگران مي‌شوند. ولع خبر داشتن، باعث مي‌شود افراد از هر منبع قابل ‌اعتماد و غيرقابل‌ اعتمادي، خبر به دست بياورند، حتي اگر خبرهاي اندكي باشد. اين روند، روحيه لاف ‌زدن و شايعه‌پراكني را در جامعه افزايش خواهد داد و باعث مي‌شود كنجكاوي بي‌مورد در امور شخصي افراد، جاي تلاش براي كنشگري موثر را بگيرد. يعني وقتي افراد حرص دريافت اطلاعات داشته باشند، به مسائلي ورود مي‌كنند كه ممكن است هيچ اهميتي در ماجراي اصلي نداشته باشد يا حتي ناظر بر گذشته يا روابط خصوصي افراد باشد ولي چون به اذهان تشنه اطلاعات قدري خبر تزريق مي‌كند مورد توجه قرار گرفته و فرد مطلع را تبديل به محل رجوع آدم‌هايي مي‌كند كه مي‌خواهند بدانند چه خبر است.»  به ‌گفته اين جامعه‌شناس، هر قدر كنجكاوي و كنكاش بي‌مورد افزايش پيدا كند، اثرگذاري افراد كاهش مي‌يابد. يعني افراد به ‌جاي تمركز بر اينكه بفهمند با چه وضعيت نامطلوبي مواجه هستند و دلايل شكل‌ گرفتن و راه‌هاي پيشگيري از تكرار آن وضعيت چيست، انرژي‌شان صرف اين مي‌شود كه بفهمند اصلا چه اتفاقي افتاده و شايعه‌ و اخبار جعلي را از خبرهاي صحيح تشخيص دهند. تمام اين چالش‌ها براي درك اخبار صحيح و قضاوت در مورد اتفاقي كه افتاده اينقدر طول مي‌كشد كه اغلب قبل از اينكه جامعه وقت كند در مورد علل شكل گرفتن يك وضعيت نامطلوب و راه‌هاي پيشگيري از آن تصميم بگيرد و به مرحله مطالبه‌گري برسد، وضعيت نامطلوب جديدي رقم مي‌خورد. چنين جامعه‌اي چون نمي‌تواند كنشگري به ‌موقع و درست داشته باشد، گريزي از گرفتار شدن مداوم در وضعيت‌هاي نامطلوب تكرارشونده و حل‌نشده ندارد.

حضور در قلب بحران براي كسب خبر
«يكي از تفريحات ما در ايام جنگ، رفتن روي پشت‌بام و مشاهده حركت پهپادها و شليك ضدهوايي بود.» اين را بسياري از شهروندان در مورد ايام جنگ گفته بودند، حتي فيلم‌هايي هم كه از انفجارها منتشر شده، اين موضوع را تاييد مي‌كند كه مردم، براي دستيابي به اخبار، خودشان در صحنه حاضر مي‌شوند. موضوعي كه علمدار آن را ولع تماشاچي ‌بودن در نبود منابع اطلاعات قابل ‌اعتماد و قدرتمند در شرايط بحران مي‌داند. او در اين مورد توضيح مي‌دهد: «وقتي افراد به منابع موثق دسترسي ندارند، تصور مي‌كنند كه بهتر است خودشان در صحنه اتفاق حضور داشته باشند تا بفهمند چه چيزي رخ داده؛ همان‌طور كه در ماجراي آتش‌سوزي پلاسكو، شاهد تجمع گسترده مردم بوديم يا زمان حمله به مجلس كه وضعيت اضطراري و خطرناكي بود، اما همچنان مردم حضور داشتند يا مثلا در رخدادهاي طبيعي‌ مانند سيل كه مي‌بينيم مردم به عنوان تماشاگر در منطقه ايستاده‌اند. در واقع حضور دارند تا بفهمند چه اتفاقي افتاده و بتوانند براي ديگران تعريف كنند و بگويند خودشان از نزديك شاهد آن بودند. بنابراين ولع تماشا‌چي ‌بودن، باعث مي‌شود انرژي لازم براي انديشيدن، هدر برود و دوباره فرد نتواند درك و قضاوت درستي از وقايع داشته باشد.» 
تجربه ديگري كه بسياري از ما در بحران‌ها داريم، به‌ خصوص اگر كاربر فعالي در شبكه‌هاي اجتماعي باشيم، درگيري‌ها و بحث‌هاي كلامي ميان افراد است. حتي گاهي اين بحث‌ها به خيابان و تاكسي و فروشگاه هم مي‌رسد. هر كدام در تلاشيم ثابت كنيم كه دريافت ما از واقعيت بحران صحيح‌تر و دقيق‌تر است و احتمالا استنادهاي عجيبي هم از آشنايان ساختگي‌اي مي‌آوريم كه خودشان در مركز بحران بودند. ديگري هم، چنين تلاش‌هايي مي‌كند؛ غافل از اينكه واقعيت نه آن است، نه اين و اصلا حتي در مواردي هيچ شباهتي به استدلال‌هاي ما هم ندارد، فقط تنها دستاورد اين استدلال‌ها، خشم، درگيري لفظي و ايجاد ناراحتي ميان من و شهروند ديگر است. علمدار در اين مورد مي‌گويد: «در جامعه دموكراتيك با وجود رسانه‌هاي آزاد، ما مي‌توانيم نظرات و پيشنهاداتي داشته باشيم كه ديگري آن را قبول نداشته باشد و در عين‌ حال با مدارا و رواداري تفاوت نگاهمان را بپذيريم. اما وقتي به منابع اطلاعاتي دسترسي نداريم و نه من مي‌دانم كه اصل ماجرا چيست و نه ديگري، هر دو در مه غليظ هستيم و نمي‌توانيم براي هم استدلال بياوريم. بنابراين وقتي موضع‌گيريمان بر اساس انديشه، استدلال و اصولي نيست كه به آن ايمان داريم و البته خودمان هم از موضع‌گيريمان مطمئن نيستيم، وقتي كسي ما را به ساده‌لوحي متهم مي‌كند، دچار خشم و ناراحتي مي‌شويم و همين موضوع، قابليت رواداري و مدارا را نيز در جامعه‌ كاهش مي‌دهد و اين چرخه مي‌تواند تا بي‌نهايت ادامه داشته باشد. افرادي كه به مواد لازم براي انديشيدن و قضاوت‌ كردن و استدلال ‌آوردن دسترسي ندارند، ترجيح مي‌دهند در موقعيت استدلال‌آوري قرار نگيرند و بحث‌هايشان به‌ جاي اينكه سازنده و موثر باشد يا به عصبانيت مي‌گذرد يا به طنز و مسخرگي.»
اين پژوهشگر حوزه روانشناسي اجتماعي، لازمه خروج از چنين فضايي را شهامت مدني مي‌داند اينكه افراد به‌‌رغم تمام موانع و مشكلات و دسترسي اندكي كه به اطلاعات دارند، ولع دسترسي به اخبار و در جايگاه مطلع‌ بودن را از خودشان دور كنند و تلاش داشته باشند از منابع قابل‌ اعتماد اطلاعات كسب كرده و با وجود تمامي سختي‌ها، تمرين گفت‌وگو و شنيدن نظر ديگران را داشته باشند. در اين شرايط اجتماعي كار سختي است و براي همين به آن شهامت مدني مي‌گويم، چون لازمه آن شجاعت و شهامتِ صبر كردن و شنيدن نظر متفاوت و بازنگري در خود است تا اندك‌اندك فضا بهبود پيدا كند.
بحران‌ها مي‌آيند و مي‌روند. يك‌بار كشور با بيماري همه‌گير مرگبار مواجه مي‌شود. يك‌بار ساختمان فرو مي‌ريزد و روز ديگر، دختري به قتل مي‌رسد. يك روز هم، در نيمه‌هاي شب، با صداي انفجار، مي‌فهميم كه يك جنگ 12روزه آغاز شده؛ به ‌نوعي بدترين درجه از بحران. تمام اين رويدادها، به ‌خودي‌خود، هر شهروندي را سرشار از حس ترس، اضطراب، ناامني و نگراني مي‌كند، حتي تمام كساني را كه از مركز اتفاق دورند. اين يك واكنش طبيعي به هر رخدادي است اما فاجعه اصلي هميشه از جايي آغاز مي‌شود كه شهروندان، از همه‌ جا بي‌خبر بودند و هستند؛ نه مي‌دانستند چه زماني قرار است واكسن وارد شود، نه مي‌دانستند پلاسكو براي چه، چند روز در آتش مي‌سوزد، نه مي‌دانستند صداهايي كه شب‌ها در آسمان مي‌شنوند، دقيقا مربوط به انفجار در كدام منطقه است. در اين شرايط، آدم‌ها در يك چرخه‌ ناآگاهي و ناتواني از انديشيدن گرفتار شده و روزبه‌روز بيشتر منزوي و در خود فرو رفته مي‌شوند. بنابراين سرخوردگي‌ عمومي در يك منظومه، معنا پيدا مي‌كند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون