جنگ براي همه، صلح براي همه
علی ودایع
نبرد ايران و اسراييل در منطقه خاكستري همچنان ادامه دارد تا ظاهرا آتشبس برقرار باشد. گمانهزنيهاي متعددي مطرح ميشود كه نشاندهنده تدارك رژيم صهيونيستي براي ازسرگيري جنگ است. نوع زمانبندي تهاجم رژيم صهيونيستي با صدور قطعنامه شوراي حكام عليه ايران منجر به شكلگيري اين فرضيه ميشود كه تلآويو پس از فرآيند احتمالي «اسنپ بك» دست به كار خواهد شد. امريكا و مشخصا «دونالد ترامپ» هم براي رسيدن به «معامله» براي فشار به ايران استفاده ميكند. تروييكاي اروپايي هم در «معادله سخت» خاورميانه در حال تكرار همان «گاف اوكرايني» هستند.
رسانههاي اسراييلي تلاش ميكنند بگويند كه «ايران در ضعيفترين وضعيت ممكن گرفتار شده است». «بنيامين نتانياهو» نخستوزير رژيم صهيونيستي در چانهزنيها با شركاي غربي گفته است «در جنگ 12 روزه با ايران، نه غرب آسيا به آتش كشيده شد و نه نيروهاي ايراني تهديدهايشان را عملي كردند.» تلآويو سناريوهاي رسانهاي متنوعي را ظرف چند روز گذشته عملياتي كرده تا يك اجماعسازي عليه تهران ايجاد كند. نكته اينجاست كه طرف مقابل هنوز درك صحيحي از «قدرت خفته» ايران ندارد.
در فضاي پساتوفانالاقصي، نخستوزير اسراييل خود را به آب و آتش زد تا با ايران وارد يك رويارويي مستقيم و تمام عيار شود كه با وعده صادق 1 و 2 مواجه شد. نوع كدگذاريهاي تهران توأم با خويشتنداري نشان داد كه ايران به دنبال «فريز آتش» است كه «آنتوني بلينكن» وزير امور خارجه پيشين امريكا از آن استقبال كرده بود اما حالا «مرد ديوانه» با الگوريتم پيچيده و غيرقابل پيش بيني از نيازهاي نتانياهو بهرهبرداري ميكند.
ايران با اقدامات محدود و محاسبهشده خود، هم توانايي خود براي ورود به «جنگ براي همه» را نشان داد (كه ميتوانست به سرعت گسترش يابد) و هم بلافاصله اعلام كرد كه به دنبال تشديد نيست و موضوع را «ختمشده» ميداند (كه سيگنالي براي «صلح براي همه» بود).
اين رويكرد نشاندهنده استراتژي پيچيده تهران مقابل رفتار دشمن است. ايران با تهديد به گسترش جنگ، سعي در محدود كردن درگيري دارد و تلاش ميكند تمامي بازيگران منطقهاي و جهاني را به سمت پذيرش «ضرورت صلح» سوق بدهد تا از فاجعهاي همگاني جلوگيري شود.
عدم فهم تروييكا
فارغ از نيات شوم اسراييل، تروييكاي اروپايي فهم درستي از سيگنالهاي ارسالي تهران ندارد. آلمان، بريتانيا و فرانسه در حال تكرار همان اشتباهي هستند كه در فرآيند شكلگيري جنگ اوكراين تجربه كرده بودند. «استفان والت» در نقد به عملكرد اروپا در مطلبي با عنوان «خيالات باطل ليبرالها منجر به بحران اوكراين شد» در «فارن پاليسي» نوشته بود كه «تراژدي بزرگ قابل پيشگيري بود. اگر ايالاتمتحده و متحدان اروپايي آن تسليم غرور، خوشخيالي و ايدهآليسم ليبرال نميشدند و بهجاي آن به بينش اصلي واقعگرايي اعتماد ميكردند بحران فعلي به وجود نميآمد. در واقع [اگر چنين ميشد] روسيه هرگز شبهجزيره كريمه را نميگرفت و اوكراين امروز امنتر بود. جهان در حال پرداخت هزينهاي سنگين بهخاطر تكيه بر يك نظريه اشتباه سياست جهاني است.»
فراموش نكرديم كه وابستگان نظامي اروپايي ازجمله تا لحظه وقوع بزرگترين نبرد اورپا پس از جنگ جهاني دوم، گمان ميكردند كه ارتش سرخ صرفا يك رجزخواني براي ناتو است اما آنها فهم درستي از رزمايش «زاپاد» در سال 2018 نداشتند. در نگاه والت، سطح تحليل ليبرالي مغلوب رويكرد رئاليسم در روابط بينالملل شد. نكته اينجاست كه مرغ ترویيكا همچنان يك پا دارد و سطح تحليل ليبرالي آنها فهمي دقيق از دكترين بالانس و رفتار كشورها در معماواره بقا و فضاي تنفسي ژئواستراتژيك حياتي ندارند. اروپاييها كه جايگاه ويژه خود را در وزن كشيهاي روابط بينالملل از دست رفته ميبينند به هر قيمتي در آسياي مركزي سهم ميخواهند اما نيازمند عبور از ايران هستند تا به عمق حياط خلوت چين و روسيه دست پيدا كنند. اين نيازمندي در كنار فقر فهم آنها باعث ميشود اسراييل فكر آنها را مهندسي كند.
دكترين متفاوت ايران
رفتارشناسي ايران نشان ميدهد كه تهران در حوزه سياست خارجي اصولا از دكترين «بالانس» تبعيت ميكند. ايران ذيل مفهوم «توازن قدرت» همواره تلاش كرده مانع توسعهطلبي قدرتهاي ديگر شود اما در عين حال نوع همكاريهاي خود را تنظيم ميكند.
در بستر منازعه ايران و اسراييل، دكترين بالانس عمدتا در قالب «توازن بازدارندگي» تفسير ميشود. باتوجه به برتري نظامي سنتي اسراييل و حمايت غرب از آن، ايران استراتژي خود را بر پايه ايجاد توازني متكي بر تواناييهاي نامتقارن بنا كرده است. ايران اصولا به دنبال ايجاد يك «توازن وحشت» يا «توازن بازدارندگي» است كه در آن هر دو طرف به دليل هراس از پيامدهاي متقابل، از آغاز جنگ تمامعيار اجتناب ميكنند. اين امر ثباتي نسبي را در فضاي پرتنش منطقه حفظ ميكند، حتي اگر اين ثبات بر پايه ترس و رقابت مداوم باشد.
گذاره «جنگ براي همه، صلح براي همه» رمزنگاري ويژه تهران در مقابل احتمالات پيش رو است. اين گذاره (كه ريشه در مفاهيم كلاسيك امنيت و صلح دارد) به اين معناست كه پيامدهاي جنگ محدود به طرفهاي درگير نيست و صلح نيز نميتواند صرفا به صورت دوجانبه برقرار شود. ميتوان گفت كه اين مفهوم در چارچوب منازعه ايران و اسراييل يك رويكرد استراتژيك و بازدارنده محسوب ميشود كه فراتر از يك شعار ساده عمل ميكند. اين گذاره در واقع نوعي «سيگنالينگ استراتژيك» است كه ايران براي مديريت و مهار منازعه از آن استفاده ميكند. ايران با تاكيد بر اينكه جنگ اجتنابناپذير است مگر اينكه طرفين براي صلح تلاش كنند، سعي در مشروعيت بخشيدن به اقدامات خود به عنوان «پاسخهاي لازم براي ايجاد توازن و بازگشت به صلح» دارد.
الف - آتش به گستره غرب آسيا: ايران با استفاده از مفهوم «جنگ براي همه، صلح براي همه» سعي ميكند به طرف مقابل و جامعه بينالملل هشدار بدهد كه در صورت گسترش جنگ، پيامدهاي آن تمامي منطقه و حتي جهان را در بر خواهد گرفت . اين يك ابزار بازدارندگي ويژه است. البته در صورت طرح «معماواره بقا» معادلات سختي مطرح خواهد شد. «جنگ براي همه» بدين صورت قابل تفسير است كه اگر منازعه ميان ايران و اسراييل از يك سطح معين فراتر برود و به يك جنگ تمامعيار تبديل شود، پيامدهاي آن به دو طرف درگير محدود نخواهد شد و تمامي بازيگران منطقهاي و بينالمللي را درگير خواهد كرد. ناگفته نماند كه ايران و اسراييل در جنگ محدود 12 روزه، زد و خوردهاي پينگ پنگي به منزله جنگ تمام عيار محسوب نميشود.
هدف قرار گرفتن پايگاه «العديد» در قطر به عنوان بزرگترين مقرنظامي امريكا در خليجفارس يك پيام مشخص و واضح به همه بود؛ تهران گزينه برخورد به گستره منطقه را روي ميز دارد. دود آتش جنگ تمام عيار به چشم همه خواهد رفت. هدف استراتژيك تهران، ايجاد يك «بازدارندگي منطقهاي» است. بازگشت به «جنگ نفتكش ها» و انسداد تنگه هرمز يك وضعيت ناخوشايند با تبعات بلندمدت است. ايران صراحتا ميخواهد نشان بدهد كه هزينههاي جنگ به قدري بالاست كه هيچ كشوري، حتي آنهايي كه در حال حاضر بيطرف هستند، قادر به اجتناب از پيامدهاي آن نخواهند بود. اين امر به عنوان يك عامل بازدارنده براي جلوگيري از تهاجم گسترده عمل ميكند.
ب- فرصت براي توسعه همكاريها: «صلح براي همه» به اين معناست كه براي جلوگيري از تحقق «جنگ براي همه»برقراري صلح يا حداقل مديريت منازعه، يك مسووليت مشترك است و تمامي بازيگران از منافع آن بهرهمند خواهند شد. واقعيت اين است كه ايران هرگز ميز مذاكره را ترك نكرده. صلح براي همه يك چشمانداز مثبت است كه كشورهاي خاورميانه به ويژه حاشيهنشينان خليجفارس را تحريك ميكند كه براي حفظ منافع كانالهاي ميانجي را با قدرت فعال نگه دارند. در اين ميان نبايد نفوذ و اهميت «ديپلماسي همسايگي» و ترميم روابط با عربستان، امارات و مصر در كنار توسعه روابط با قطر و عمان را ناديده بگيريم.
تهران در عين حال به طور غيرمستقيم به ايالاتمتحده و ساير متحدان اسراييل ميفهماند كه بقاي منافع آنها در منطقه، وابسته به مهار اسراييل و جلوگيري از يك جنگ فراگير است. اگر صلح برقرار نشود، همه ضرر ميكنند، پس همه بايد براي صلح تلاش كنند.
مشكل ارسال و دريافت سيگنال
بررسي رفتار طرف غربي و مشخصا ترویيكاي اروپايي نشاندهنده اين است كه سيگنالهاي تهران به درستي درك نميشود. ايران در پذيرش ترك مخاصمه و رويكرد عملياتهاي وعده صادق نشاندهنده نوعي كلاسيك از مديريت بحران و بازدارندگي است. ايران در اقدامات متقابل خود (مانند حمله محدود و محاسبهشده) تلاش كرده است پيامهايي «كدگذاري شده» ارسال كند كه نشاندهنده توانايي پاسخدهي و در عين حال تمايل به عدم گسترش منازعه به يك جنگ تمامعيار است.
عدم فهم غرب از «سيگنالينگ» و كدگذاريهاي ويژه تهران منجر به شكست دريافت پيام (Decoding Failure) شده است؛ وضعيتي كه پيام فرستنده دريافت نميشود. عدم درك صحيح اين كدگذاريها توسط غرب ميتواند ناشي از عدم همخواني چارچوبهاي فكري (Framing) باشد. ايران سعي كرده با حملات محدود و هدفگيريهاي خاص، هم بازدارندگي خود را احيا كند و هم سيگنال دهد كه به دنبال جنگ نيست؛ اما از ديد طرف مقابل، اين اقدامات ممكن است به عنوان آمادگي براي تشديد تعبير شده باشد. نكته حياتي اينجاست كه در قلب تهران براي سيگنالهاي ايران پارازيت ارسال ميشود. عطش براي موضعگيري در سياست خارجي همواره يك وضعيت سخت در حوزه ديپلماسي ايراني بوده است. تهديدهاي بيضابطه همواره براي اسراييل يك فضاي تنفسي ايجاد كرده است. افراط و تفريط با ادبيات پراشتباه در حوزه سياست خارجي همواره يك وضعيت جذاب براي دشمنان ايران اسلامي بوده است؛ وضعيتي كه سيگنال اشتباه در زمان غلط را مخابره ميكند.
در شرايطي كه تهران به دنبال «مديريت ريسك» با تصميمات استراتژيك است؛ سيگنالهاي غلط عملا براي كدگذاريهاي آشكار و پنهان ايران ايجاد پارازيت ميكند. در اين فضا رسانههاي اسراييلي نهايت بهره را كسب ميكنند. در فضاي «جنگ براي همه، صلح براي همه» اگرچه انگشت تهران همچنان روي ماشه است اما در عين حال نبايد در فضاي تهديد از حدود معين عبور كرد تا امكان حفظ ديپلماسي و قدرت در جنگ ديپلماتيك حفظ شود.
كارشناس مسائل بينالملل