در ستايش قدرت بازدارندگي همدلي و وطندوستي
منصور صوفي
1- مقدمه- در جهان امروز، مفهوم قدرت بازدارندگي تنها به سلاحهاي پيشرفته محدود نميشود. همبستگي ملي و همدلي اجتماعي نيز به عنوان سپري نفوذناپذير، نقش كليدي در مقابله با تهديدات خارجي ايفا ميكنند. جداي از نقاط ضعف و قوت آفندي و پدافندي جمهوري اسلامي ايران، اما آنچه در بحرانهاي اخير بيش از پيش آشكار شد، قدرت بيبديل اتحاد مردمي در لواي وطندوستي بود كه حتي از بازدارندگي نظامي نيز فراتر رفت. در تحليل جنگ و منازعات بينالمللي، عوامل غيرنظامي مانند وطنپرستي، هويت ملي و انسجام اجتماعي ميتوانند تاثير بازدارندگي قويتري نسبت به قدرت نظامي داشته باشند. اين عوامل با تكيه بر فلسفه اخلاق، نظريههاي مديريت استراتژيك و روانشناسي اجتماعي قابل بررسي هستند. در جنگ ۱۲ روزه اخير با امريكا، واكنش سريع و يكپارچه جامعه ايران (به ويژه گروههاي منتقد) نشان داد كه وطندوستي ميتواند اختلافات داخلي را تحتالشعاع قرار دهد. حتي افرادي كه پيشتر از سياستهاي داخلي ناراضي بودند، در حمايت از تماميت ارضي كشور متحد شدند . اين همبستگي، همان «بازدارندگي اجتماعي» است كه دشمن را از اجراي نقشههايش نااميد ميكند. برخلاف جوامعي كه در بحرانها دچار چنددستگي ميشوند (مانند اعتراضات ضدجنگ در امريكا طي جنگ ويتنام)، ايران نشان داده است كه همبستگي داخلي ميتواند به يك استراتژي دفاعي تبديل شود. اين الگو در منطقه نيز بينظير است. اين يادداشت با استناد به منابع معتبر داخلي و بينالمللي، به تحليل اين موضوع ميپردازد. نگارنده بر اين باور است كه قدرت نرم مردم ايران، مكمل و گاهي فراتر از قدرت سخت نظامي عمل ميكند. همدلي ملي سپر نرم در برابر جنگ سخت است. همدلي مردمي برخلاف موشكها قابل رهگيري يا انهدام نيست.
2- وطنپرستي و هويت ايراني به عنوان عوامل بازدارنده
۲.۱. نظريه سرمايه اجتماعي (Social Capital Theory) - سرمايه اجتماعي به شبكههاي اعتماد و همبستگي ملي اشاره دارد كه در مواقع بحران، مقاومت جامعه را افزايش ميدهد. در ايران، تاريخ كهن، فرهنگ شهادتطلبي و دفاع از ميهن (مانند دوران دفاع مقدس) نمونههايي از سرمايه اجتماعي بازدارنده هستند كه در صورت ناديده گرفته شدن، معادلات مهاجم را به هم ميريزد (Putnam, 2000) .
۲.۲. نظريه هويت اجتماعي (Social Identity Theory) - افراد با تكيه بر هويت ملي، در برابر تهديدات خارجي متحد ميشوند. ايراني بودن نهتنها يك هويت فرهنگي، بلكه يك عامل مقاومت رواني-اجتماعي است (Tajfel & Turner, 1986) .
۲.۳. فلسفه مقاومت و اخلاق جنگ (Just War Theory) - از ديدگاه فلسفي، حق دفاع از سرزمين يك ارزش اخلاقي است كه مشروعيت بيشتري نسبت به جنگ تهاجمي دارد. نظريهپردازاني مانند والزر (Walzer, 1977) معتقدند مقاومت مردمي در برابر تجاوز، توجيه اخلاقي دارد.
۲.4. ميشل فوكو: قدرت به مثابه شبكه گفتماني
فوكو قدرت را نه در انحصار دولتها، بلكه در گفتمانها، روابط و دانش جاري ميداند. بر اين اساس گفتمان مقاومت (مثلا شهادتطلبي در ايران) و گفتمان امنيتي اسراييل (ترس از موجوديت) اشكال مختلف اعمال قدرت هستند. حاكميت ميتواند با بازتعريف گفتمانهاي داخلي (مثلا تاكيد بر وحدت ملي به جاي ترس از دشمن) قدرت مقاومت را افزايش دهد.
۲.5. ژان بودريار (Baudrillard): جنگ به مثابه نمايش رسانهاي (Simulacra) - بودريار (1995) معتقد است جنگهاي مدرن بيشتر ساخته رسانهها هستند تا واقعيت عيني. بر همين اساس تصويرسازي رسانهاي از تهديد هستهاي ايران يا حمايت غرب از اسراييل، نمونهاي از فراواقعيت يا بازنمايي است. مديران بحران بايد رسانهها را به عنوان ابزار قدرت بشناسند و از ديپلماسي جلب افكار عمومي براي تاثيرگذاري بر افكار جهاني استفاده كنند.
۲.6. ژيل دلوز و فليكس گاتاري (Deleuze & Guattari, 1987): قدرت به مثابه ريزوم (Rhizome) - قدرت در نظريه ريزوم، غيرمتمركز، چندجهتي و انعطافپذير است. مقاومت مردمي ايران يا حملات نامتقارن نيابتيها، نمونهاي از جنگ ريزوماتيك عليه ساختار سلسلهمراتبي ارتش اسراييل است. به همين دليل سازمانهاي دفاعي بايد ساختارهاي انعطافپذير و شبكهاي را جايگزين سلسلهمراتب سنتي كنند.
۲.7. ريچارد رورتي (Rorty, 1989): قدرت و روايتسازي (Narrative Power) - رورتي بر اين باور است كه روايتهاي مسلط (مثل «تهديد ايران» يا «حق دفاع اسراييل») سازنده واقعيتهاي سياسي هستند. بهتر است حاكميت روايتهاي جايگزين (مثل صلحطلبي يا عدالتخواهي) را براي مقابله با گفتمان جنگ تقويت كند تا مقاومت فراگير مردمي تشكيل شود.
۲.8. نقد پست مدرن به مديريت استراتژيك سنتي- نظريههاي كلاسيك مديريت (مثل Porter يا SWOT) قدرت را متمركز و قابل پيشبيني ميدانند، اما پست مدرنيستها نشان ميدهند كه قدرت سيال و چندپاره است. قدرت در ديدگاه پست مدرن غيرمتمركز، گفتماني و رسانهاي است. ايران ميتواند با بازتعريف گفتمانها، استفاده از رسانه و ساختارهاي شبكهاي، اشكال جديدي از بازدارندگي ايجاد كند.
۳- تركيب نظريههاي مديريتي با عوامل وطنپرستي
۳.۱. نظريه رهبري تحولآفرين (Transformational Leadership Theory) - رهبراني كه با تكيه بر ارزشهاي ملي و فراخواني به وحدت، روحيه مقاومت را تقويت ميكنند، ميتوانند بازدارندگي غيرنظامي ايجاد كنند (Bass & Riggio, 2006) .
۳.۲. مديريت استراتژيك منابع انساني (Strategic HRM) - وفاداري ملي در نيروهاي نظامي و غيرنظامي، يك دارايي نامشهود است كه از طريق آموزشهاي ايدئولوژيك و فرهنگسازي تقويت ميشود (Barney, 1991) .
۳.۳. نظريه بازيها و بازدارندگي رواني (Game Theory & Psychological Deterrence)-
اين نظريه به تحليل استراتژيهاي ايران و امريكا در قالب تعارضهاي رقابتي ميپردازد. مدلهايي مانند معماي زنداني يا بازي جنگ تسليحاتي ميتوانند براي پيشبيني رفتار طرفين استفاده شوند . (Axelrod, 1984).
اين جنگ را ميتوان به عنوان يك بازي با مجموع غيرصفر در نظر گرفت كه در آن اقدام يك طرف بر منافع طرف ديگر تاثير ميگذارد. ايران به دنبال افزايش توان موشكي (استراتژي دفاعي) و اسراييل به دنبال حملات پيشدستانه (استراتژي تهاجمي) است. در تعادل نش اين نتيجه به دست ميآيد كه در وضعيت فعلي هر دو طرف با وجود تنش، از جنگ تمامعيار اجتناب كنند (Schelling, 1960) . يعني هزينههاي جنگ براي هر دو طرف آنقدر بالاست كه به تعادل غيرهمكارانه (عدم جنگ گسترده) رسيدهاند.
اگر مهاجم بداند كه ملت ايران متحد و مصمم به مقاومت هستند، هزينه حمله را غيرمنطقي ميبيند كه مشابه تعادل نش در نظريه بازيهاست.
نتيجهگيري:
٭ همبستگي ملي و همدلي اجتماعي به عنوان عوامل بازدارندهاي قويتر از قدرت نظامي عمل ميكنند.
٭ اتحاد مردمي در بحرانهاي اخير (مانند جنگ ۱۲ روزه با امريكا) نشان داد كه وطندوستي ميتواند اختلافات داخلي را كمرنگ و يك سپر دفاعي ايجاد كند.
٭ بازدارندگي اجتماعي به عنوان يك استراتژي موثر در مقابل تهديدات خارجي عمل ميكند، بهويژه در جوامعي مانند ايران كه از انسجام بالايي برخوردارند.
٭ قدرت نرم مردمي (همدلي، وطنپرستي، انسجام اجتماعي) ميتواند مكمل يا حتي فراتر از قدرت سخت نظامي عمل كند.
٭ تاريخ و فرهنگ ايران (مانند فرهنگ شهادتطلبي و دفاع مقدس) به عنوان سرمايه اجتماعي، مقاومت جامعه را در برابر تهديدات افزايش ميدهد.
٭ اعتماد و همبستگي ملي باعث ميشود مهاجمان در محاسبات خود بازنگري كنند.
٭ هويت ملي ايراني به عنوان يك عامل رواني-اجتماعي، مردم را در برابر تهديدات خارجي متحد ميكند.
٭ دفاع از سرزمين يك ارزش اخلاقي مشروع است كه مشروعيت بيشتري نسبت به جنگ تهاجمي دارد.
٭ بازتعريف گفتمانهاي داخلي (مانند تاكيد بر وحدت ملي) ميتواند مقاومت را افزايش دهد.
٭ رسانهها در شكلدهي به ادراك از جنگ نقش كليدي دارند. ديپلماسي رسانهاي مليگرايانه ميتواند افكار عمومي جهاني را تحت تاثير قرار دهد.
٭ تقويت روايتهاي جايگزين (مانند صلحطلبي و عدالتخواهي) ميتواند گفتمان جنگ را تضعيف كند.
٭ حاكميت ميتواند با بازتعريف گفتمانها و استفاده از رسانه، اشكال جديدي از بازدارندگي ايجاد كند.
٭ تاكيد بر ارزشهاي ملي ميتوانند روحيه مقاومت و بازدارندگي غيرنظامي همگاني را تقويت كنند.
منابع در روزنامه موجود است
عضو هيات رييسه جبهه اصلاحات گيلان