جنگ ايران و اسراييل و سناريوهاي پيشرو
بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل، با درخواست كمك مستقيم از ايالاتمتحده، دو هدف كليدي را دنبال ميكند؛ نخست، استفاده از توان نظامي امريكا، بهويژه تسليحات پيشرفته مانند بمبهاي سنگرشكن و پشتيباني هوايي، براي تخريب تاسيسات زيرزميني ايران و خنثيسازي توان موشكي و هستهاي كشور. هدف ديگر، درگير كردن امريكا به منظور كاهش فشار سياسي و نظامي بر اسراييل و مشروعيتبخشي به حملات خود تحت لواي يك ائتلاف غربي است. دخالت يك عضو دايم شوراي امنيت، مانند ايالاتمتحده، ميتواند جنگ را به يك درگيري بينالمللي تبديل كند و از انزواي سياسي اسراييل جلوگيري نمايد. نتانياهو به خوبي ميداند كه بدون حمايت مستقيم واشنگتن، كاري در اين جنگ از پيش نخواهد برد. تا اينجا نيز هر آنچه داشته از كمكهاي نظامي، اطلاعاتي و لجستيكي امريكا به دست آورده است.
اسراييل همچنين با هدف قرار دادن زيرساختهاي نفتي ايران، مانند ميدان گازي پارس جنوبي و پالايشگاههاي نفت، تلاش كرده تا اقتصاد ايران را تحت فشار قرار دهد. اين حملات، كه قيمت جهاني نفت برنت را در 13 ژوئن 2025 به ميزان 7درصد افزايش داد، نشاندهنده استراتژي اسراييل براي تضعيف توان مالي ايران و ايجاد بحران اقتصادي داخلي است. با اين حال، اين اقدامات خطر گسترش درگيري به ساير كشورهاي توليدكننده نفت خليجفارس را افزايش داده است. براي مثال، اختلال در توليد نفت ايران، كه نهمين توليدكننده بزرگ نفت جهان است، ميتواند عرضه جهاني را شكننده كند و معادلات را تغيير دهد. مساله ديگر كنترل ايران بر تنگه هرمز است، كه حدود 20درصد از محمولههاي نفت جهاني از آن عبور ميكند. بسته شدن اين تنگه يا اختلال در حمل و نقل نفت ميتواند بحران انرژي جهاني ايجاد كند و اقتصاد كشورهاي خليجفارس را نيز تحتتاثير قرار دهد. اقدامات حوثيها در درياي سرخ نشان داده كه حملات محدود به اهداف استراتژيك ميتواند تاثيرات عظيمي بر تجارت جهاني داشته باشد و ايران نيازي به محاصره كامل تنگه ندارد تا پيام خود را برساند. البته كه شايد در كوتاهمدت اين اقدام از سوي ايران صورت نگيرد و روند جنگ، استراتژي ايران را تعيين خواهد كرد.
مواضع متناقض دونالد ترامپ و چالشهاي داخلي امريكا
مواضع دونالد ترامپ در قبال اين درگيري طي روزهاي اخير متناقض و متغير بوده است. اين تناقضها را ميتوان به دو عامل اصلي نسبت داد. نخست، نگراني از هزينههاي سياسي و اقتصادي ورود مستقيم امريكا به جنگ با ايران است. افكار عمومي در امريكا، بهويژه پس از تجربه جنگهاي طولاني در عراق و افغانستان، نسبت به درگيريهاي جديد در خاورميانه حساس است. بسياري از سياستمداران و تحليلگران امريكايي نسبت به عواقب چنين جنگي هشدار دادهاند. دوم، شوك ناشي از مقاومت ايران در برابر حملات اسراييل است. ايران، عليرغم ضربات سنگين اوليه و شهادت چند فرمانده ارشد نظامي، توانست به سرعت ساختار فرماندهي خود را بازسازي كند و حملات متقابل موثري عليه اسراييل انجام دهد. اين امر نشاندهنده عمق و انعطافپذيري ساختار نظامي ايران است. حملات ايران به اهداف استراتژيك اسراييل، مانند پالايشگاه حيفا و مركز وايزمن، قدرت موشكي ايران را به نمايش گذاشت و محاسبات اوليه اسراييل و امريكا را به چالش كشيد.
اظهارات متناقض ترامپ، از تهديد به «تخليه تهران» تا پيشنهاد «توافق بين ايران و اسراييل»، بخشي از استراتژي ديپلماسي اجبار اوست. او از يكسو با ايجاد فشار رواني و نظامي، بهدنبال تسليم ايران و كشاندن آن به ميز مذاكره است و از سوي ديگر، گزينههاي ديپلماتيك را براي حفظ وجهه خود به عنوان يك صلحساز حفظ ميكند. با اين حال، حملات اسراييل و هماهنگي آشكار امريكا با اين عمليات، ادعاي صلحطلبي ترامپ را تضعيف كرده و او را در موقعيت دشواري قرار داده است. انتقال كاركنان سفارت امريكا و خانوادههاي نظامي به مكان امن و ادعاي ترامپ مبني بر اطلاع قبلي از حملات اسراييل، سطحي از هماهنگي بين واشنگتن و تلآويو را نشان ميدهد. اين مساله، اختلافات داخلي در ميان جمهوريخواهان را نيز تشديد كرده و ممكن است موقعيت سياسي ترامپ را در داخل امريكا متزلزل كند.
پيامدهاي ورود احتمالي امريكا به جنگ
ورود مستقيم امريكا به اين درگيري، جبهه جديدي از تنشهاي منطقهاي را خواهد گشود كه پيامدهاي آن براي واشنگتن، منطقه و جهان قابلتوجه است. نخست، درگيري مستقيم با ايران، كه داراي يكي از بزرگترين ارتشهاي منطقه و توان موشكي پيشرفته است، هزينههاي نظامي هنگفتي براي امريكا به همراه خواهد داشت. اين امر ميتواند اقتصاد امريكا را تحت فشار قرار دهد و به نارضايتي داخلي در امريكا دامن بزند. دوم، گسترش جنگ به منطقه ميتواند متحدان ايران، مانند حزبالله لبنان، انصارالله يمن و گروههاي مقاومت در عراق و سوريه، را به ميدان بكشاند. اين گروهها ميتوانند پايگاههاي امريكا در منطقه را هدف قرار دهند.
ايران همچنين از ابزارهاي استراتژيك ديگري برخوردار است، از جمله كنترل تنگه هرمز. در شرايط عادي، ايران تمايلي به بستن اين تنگه ندارد، با اين حال، در صورت تشديد درگيري و ورود مستقيم امريكا، تهران ممكن است چارهاي جز استفاده از اين اهرم نداشته باشد. بسته شدن تنگه هرمز ميتواند بحران انرژي جهاني ايجاد كند و اقتصاد كشورهاي خليجفارس، كه به صادرات نفت وابستهاند، را تحت تاثير قرار دهد. تجربه اقدامات حوثيها در درياي سرخ نشان داده كه حتي اختلال محدود در مسيرهاي تجاري ميتواند تاثيرات عظيمي داشته باشد.
سناريوهاي پيشرو و آينده منطقه
جنگ كنوني بين ايران و اسراييل ميتواند به چندين سناريو منجر شود كه هر يك پيامدهاي متفاوتي براي منطقه و جهان خواهد داشت. سناريوي نخست، تداوم درگيري به شكل فعلي در مدت زمان حدود بيست روز بدون ورود مستقيم امريكا به جنگ است. در اين حالت، دو طرف به حملات متقابل با شدت محدود ادامه ميدهند، اما در نهايت وضعيت جنگي كنترل ميگردد. اين سناريو به احتمال زياد با ميانجيگري كشورهاي بيطرف، مانند قطر يا عمان، به آتشبس موقت منجر خواهد شد. با اين حال، اين آتشبس شكننده خواهد بود و زمينه براي تنشهاي بعدي مهيا خواهد بود. سناريوي دوم، ورود امريكا و تشديد جنگ است. اگر امريكا بهطور مستقيم وارد جنگ شود، درگيري به يك جنگ منطقهاي تبديل خواهد شد. اين سناريو ميتواند متحدان ايران و اسراييل را نيز به ميدان بكشاند و خطر گسترش جنگ به لبنان، سوريه، عراق و يمن را افزايش دهد. بسته شدن تنگه هرمز و اختلال در بازار جهاني نفت، اقتصاد جهاني را با بحران مواجه خواهد كرد. البته ايران به دنبال اين مساله نيست. سناريوي سوم هم پايان جنگ در همان يك هفته اوليه در صورت افزايش فشار بينالمللي و هزينههاي جنگ براي هر دو طرف، به خصوص طرف اسراييلي است. ايران با انجام حملات با ريسك بالا و زدن ضربات سنگين به اسراييل، ممكن است آنها را مجبور به عقبنشيني و توقف حملات نمايد. سناريوي چهارم، تغيير دكترين هستهاي ايران است. حملات اسراييل ممكن است ايران را به بازنگري در دكترين هستهاي خود سوق دهد. اين امر ميتواند معادلات منطقه را وارد مرحله جديدي نمايد و تنها در اين صورت است كه با تغيير در موازنه قدرت، احتمال ادامه جنگ كاهش يافته و بعد از آن ديگر معادلات به شكل گذشته نخواهد بود.
جمعبندي
جنگ ايران و اسراييل، كه اكنون وارد مرحلهاي حساس شده، ممكن است بيش از پيشبينيهاي كارشناسان به طول انجامد. نتيجه اين درگيري، نظم آينده منطقه خاورميانه را تعيين خواهد كرد. اسراييل با هدف كلي تضعيف توان هستهاي و نظامي ايران و با حمايت ضمني امريكا وارد اين جنگ شد، اما مقاومت ايران و پاسخهاي قاطع آن، معادلات اوليه را به هم ريخته است. ورود احتمالي امريكا به جنگ ميتواند ابعاد اين درگيري را به سطحي بيسابقه برساند و پيامدهاي جهاني، از جمله بحران انرژي و تنش با قدرتهاي بزرگ، را به دنبال داشته باشد. ايران، با تكيه بر توان نظامي و متحدان منطقهاي خود، نشان داده كه قادر به دفاع از منافع خود است، اما تشديد جنگ ميتواند اين كشور را به استفاده از اهرمهاي استراتژيك، مانند تنگه هرمز، وادار كند. در مقابل، اسراييل و امريكا نيز با محدوديتهاي سياسي و نظامي مواجهاند و ادامه جنگ بدون حمايت بينالمللي براي آنها دشوار خواهد بود. به نظر ميرسد كه اين جنگ ميتواند طولاني شده و نظم آينده منطقه در گرو نتيجه آن است.