درنگي بر بازتاب جنگ در داستان كوتاه فارسي
نويسنده بياعتنا از كنار «جنگ» نميگذرد
موضوع تعدادي از مهمترين و درخشانترين داستانهاي كوتاه فارسي جنگ هشت ساله ايران و عراق است
شبنم كهنچي
اين روزها، ما ماجرايي را زندگي ميكنيم كه داستانهاي كوتاه و بلند آينده ادبيات جنگ را خواهد نوشت؛ روايتي از اضطراب، اميد، خشم، استيصال، مرگ، خون، فقدان، ويراني و...
جنگ؛ واژهاي كه در عمقش نه فقط آتش و خون، بلكه داستانهاي بيشماري از زندگي، مرگ، ترس، ازدست دادن و تلاش براي بازيافتن معنا دارد. در پهنه گسترده ادبيات داستاني كوتاه فارسي، به ويژه در بستر هشت سال جنگ ايران و عراق، شاهد خلق آثاري بوديم و هستيم كه فراتر از روايتهاي صرفا حماسي، به زخمهاي عميق انساني، پيامدهاي ماندگار بر فرد و جامعه و دگرگونيهاي روحي ناشي از اين پديده پرداختهاند. اين داستانها، آينهاي از رنجها، دلتنگيها، از خودگذشتگيها و جستوجو براي اميد در جهاني پس از ويرانياند.
از آنجا كه ما اهالي ادبيات همواره معتقد بوده و هستيم كه «ادبيات، نجاتدهنده است» چون جلوههايي از زندگي ديگران را به نمايش ميگذارد، تجربههايي كه ما نداشتيم يا داشتيم و به ما ميگويد تنها نيستي، در اين يادداشت تلاش كرديم سيمايي از آن بخش از ادبيات داستاني -در اين نوشتار، داستان كوتاه- فارسي را كه موضوع جنگ را دستمايه قرار داده، ترسيم كنيم. بايد كه تجربههاي زيسته به تابآوري امروز ما كمك كند.
تولد يك ژانر: از واقعگرايي جبهه تا عمق انسان
با شروع جنگ در پايان تابستان ۱۳۵۹، ادبيات جنگ در ادبيات داستاني ايراني جاي خود را باز كرد. سال 1360 داستانهايي از مجموعههاي «دو چشم بيسو» از محسن مخلباف و «مرغ آمين» از سيروس طاهباز منتشر شد و در سالهاي بعد، روند چاپ آثار متاثر از جنگ و تبعات آن شتاب گرفت و تا سال ۱۳۷۰ نزديك به ۱۶۰۰ داستان كوتاه، در مجلات و مجموعه داستانها و ۴۶ رمان و داستان بلند منتشر شد. حسن ميرعابديني در كتاب «صد سال داستاننويسي» مينويسد: تقريبا هيچ نويسندهاي نسبت به جنگ و پيامدهاي آن بيتفاوت نماند، برخي در ستايش از حماسهآفريني رزمندگان نوشتند و گروهي مصايب جنگ و تاثير آن بر زندگي مردم عادي را بازتاب دادند.
در سالهاي نخست جنگ، نياز مبرم به ثبت و انتقال وقايع، الهامبخش بسياري از نويسندگان متعهد شد. آنها قلم به دست گرفتند تا آنچه را در جبههها ميگذشت، ثبت و براي آيندگان روايت كنند. در اين ميان، جرياني از ادبيات شكل گرفت كه بر واقعگرايي و بازنمايي بيواسطه از تجربه جنگ تاكيد داشت. پس از آن، برخي نويسندگان باتوجه به فرم و شگردهاي داستاننويسي، در زمينه جنگ آثاري خلق كردند، مانند علي موذني، سيدمهدي شجاعي، رضا رهگذر (محمدرضا سرشار) و... آنها علاوه بر تعهد اجتماعي، به زيباييهاي اثر داستاني هم توجه داشتند. به همين خاطر ويژگيهايي همچون شعاري، تبليغي، سطحي و كليشهاي بودن در آثار اين دسته به مراتب كمتر ديده ميشود.
اما كمكم داستاننويسان رويكرد تازهاي در پيش گرفتند؛ آنها به جاي محور قرار دادن جنگ، به مسائل پيرامون جنگ مثل بمباران و فضاي پشت جبهه توجه كردند. ميرعابديني درباره آنها گفته: «اينان به جاي ترسيم صحنههاي قهرماني در جبههها، از رنجها و وحشت مردم عادي به هنگام حملات هوايي سخن ميگويند، عادي شدن و اجتنابناپذيري مرگ، گريز از اضطرابي به اضطراب ديگر، مهاجرت و از هم پاشيدن خانوادهها و... از مضمونهاي مطرح در آثار اين نويسندگان است. اينان در جهت مطرح كردن جنبه تراژيك (غمانگيز) جنگ قلم ميزنند. در اين داستانها، آدمها ديگر حماسهساز نيستند، بلكه قربانياني هستند كه در عين پايداري، به راحتي جان ميبازند و همين امر نوعي حسِ زوال و بياطميناني به فضاي ادبيات پس از جنگ ميدهد.» از جمله اين نويسندگان ميتوان به احمد محمود (زمين سوخته)، تقي مدرسي (آداب زيارت)، مهدي سحابي (ناگهان سيلاب) و محمد محمدعلي (نقش پنهان) اشاره كرد.
جنگ در سايه؛ زخمهاي پنهان
اما جنگ تنها در جبهههاي نبرد جاري نبود. سايه سنگين آن بر سر شهرها، خانهها و بر روان آدمها نيز سنگيني ميكرد. ادبيات داستاني، به تدريج به سراغ ابعاد پنهانتر و كمتر ديده شده جنگ رفت؛ تاثيراتي كه زندگي روزمره، روابط انساني و سلامت روان جامعه را تحتالشعاع قرار داده بود.
قاضي ربيحاوي (متولد ۱۳۳۵ در آبادان)، خود از شاهدان عيني آغاز جنگ و ويراني شهرش بود و از همان نخستين ماههاي درگيري، با نگاهي متفاوت و ساختارشكنانه، جايگاه ويژهاي در ادبيات جنگ فارسي يافت. او را ميتوان از نخستين آغازكنندگان ادبيات ضدجنگ و رئاليسم اجتماعي بيپرده در حوزه جنگ ايران و عراق دانست. ربيحاوي به جاي تمركز بر ميدان نبرد، عملياتهاي نظامي و قهرمانان جنگي، روايتگر مصايب مردم عادي، آوارگي و ويراني زندگي آنها بود. نثر او ساده، روان و عميقا انساني است و قدرت تاثيرگذاري بالايي در بيان رنجهاي ناديده گرفتهشده دارد. مجموعه داستان «وقتي كه دود جنگ در آسمان دهكده ديده شد» (۱۳۵۹)، كه تنها چند ماه پس از شروع جنگ منتشر شد، نه تنها از نظر سرعت عمل در نگارش بيسابقه بود، بلكه از نظر محتوا نيز رويكردي تازه و شوكهكننده داشت. اين كتاب، اولين آينه ادبي براي بازتاب تجربه بيدفاعي و ويراني از چشم مردم عادي بود. ربيحاوي در اين داستانها، نه از فرماندهان يا رزمندگان حماسي، بلكه از انسانهاي بيگناهي سخن ميگفت كه زندگيشان در يك لحظه زير و رو شده، خانههايشان ويران گشته و ناچار به آوارگي و تحمل رنجهاي بيشمار شدهاند. اين داستانها به طور عميقي به تبعات فوري جنگ بر زيست روزمره و كرامت انساني پرداختند. فروش بالاي چهل هزار نسخه از اين اثر در سالهاي ابتدايي جنگ، نشان از استقبال و نياز جامعه به شنيدن اين صداي متفاوت و رنجديده جنگ داشت؛ صدايي كه زخمهاي عميق آوارگي و بيخانماني را بازتاب ميداد و وجدان عمومي را به خود مشغول ميكرد.
يكي ديگر از داستانهاي مهم و تاثيرگذار او، «زخم» (از مجموعه «از اين مكان»، ۱۳۶۹) است. اين داستان به عمق تبعات روانشناختي و اجتماعي جنگ بر خانوادههاي جنگ زده و آوارگان ميپردازد. ربيحاوي در «زخم»، زندگي جنگزدگان در اردوگاهها، فقر، بيكاري، از هم گسيختگي خانوادهها و دگرگوني مناسبات اخلاقي و اجتماعي را با جزيياتي تلخ و بيپرده به تصوير ميكشد. او به جامعه نشان ميدهد كه جنگ چگونه زخمهايي پنهان بر روان و روابط انساني ميزند كه ممكن است سالها پس از پايان آتشبس، همچنان خونريزي كنند و به نسلهاي بعدي منتقل شوند. نگاه انتقادي و گاه راديكال او به وضعيت پس از جنگ، بيتفاوتيها و عدم فراموشي آرمانها، باعث شده كه آثارش در ميان ادبيات پساجنگ، جايگاهي منحصر به فرد داشته باشند و به نوعي نقد اجتماعي پنهان از شرايط را در خود بگنجانند. قاضي ربيحاوي، از معدود نويسندگاني است كه در همان آغاز جنگ، توانست با نثري موجز و تاثيرگذار، به دور از شعار و كليشه، صداي قربانيان بينام و نشان جنگ باشد و از اين رو، نقش بيبديلي در شكلگيري ادبيات ضدجنگ در ايران ايفا كرد. او به ادبيات اين امكان را داد كه پرسشهاي دشوار را مطرح كند و به دنبال پاسخهايي در عمق جامعه باشد.
پس از جنگ اما در جنگ
پس از پايان جنگ و فرونشستن غبار درگيريهاي نظامي، ادبيات داستاني ايران وارد فاز جديد و پيچيدهتري شد: ادبيات پساجنگ و ضدجنگ. اين رويكرد، كمتر به حماسه و پيروزيهاي نظامي ميپرداخت و بيشتر بر تبعات روانشناختي، اجتماعي، اقتصادي و انساني بلندمدت جنگ تمركز داشت. نويسندگاني كه خود نيز درگير جنگ و پيامدهاي آن بودند، با نگاهي عميقتر و بعضا انتقادي، به آسيبها و زخمهاي پنهان جنگ كه در طول زمان آشكار ميشدند، پرداختند. ربيحاوي به تنهايي مسير متفاوت باز كرد، اما بسياري داستاننويسان ديگر نيز با صداي رساتر و متفاوت به اين مساله پرداختند. حسين سناپور يكي از اين نويسندگان است كه با زباني تكاندهنده و موجشكن، تجربه جنگ را با شكل گرافيكي و هشدارآميز به تصوير كشيده است. او با زبان تكاندهنده و موجشكن، تجربه جنگ را با شكل گرافيكي و هشدارآميز به تصوير كشيده است و بستر روايتهايش در زمان پس از جنگ است.
سيدمهدي شجاعي نيز با نثري شيوا و نگاهي عاطفي، به تاثيرات جنگ بر خانوادهها، به ويژه مادران، همسران و فرزندان شهدا و رزمندگان پرداخت. داستانهاي او به انتظارها، دلتنگيها و ايثارهاي خاموش زناني اشاره ميكرد كه در پشت جبهه، بار سنگين انتظار و فقدان را به دوش ميكشيدند. اين زنان، در سكوت، هم غم از دست دادن را تجربه ميكردند و هم مسووليتهاي جديد خانواده را برعهده ميگرفتند. آثار شجاعي به دليل بار عاطفي بالا و برجستهسازي نقش حياتي و اغلب ناديده گرفته شده زنان در دوران جنگ و پس از آن، به گسترش دايره روايتهاي جنگ و درك جامعه از ابعاد خانوادگي زخمهاي جنگ كمك شاياني كرد. او به اين ترتيب، شكاف روايتي موجود در زمينه نقش زنان در جنگ را پر كرد و صداي آنها را به گوش جامعه رساند.
از فرم تا صداي ضدجنگ
با گذر زمان و فاصله گرفتن از حال و هواي سالهاي جنگ، ادبيات داستاني وارد دوران نقد و نگاههاي متفاوت شد. نويسندگان با بهرهگيري از تكنيكهاي نوين ادبي، به بازخواني و واكاوي جنگ از زواياي جديد پرداختند؛ زوايايي كه كمتر به حماسه و پيروزي محض توجه داشتند و بيشتر بر واقعيتهاي تلخ، رنجها و نقدهاي اجتماعي تمركز ميكردند.
حبيب احمدزاده با مجموعه داستان «داستانهاي شهر جنگي»، يكي از مهمترين و نوآورانهترين مجموعههاي داستان كوتاه جنگ را خلق كرد. او با شكستن كليشههاي رايج و استفاده از طنز، فلسفه و نگاههاي عميق انساني، به جنگي پرداخت كه در آن نه تنها قهرماني و فداكاري، بلكه ترديد، ترس و حتي ابعاد غيرقابل تصور انساني نيز وجود داشت. داستانهايي چون «پرعقاب»، با پرداختن به مفاهيم اخلاقي و انساني در بستر جنگ، مخاطبان گستردهاي را جذب كردند و ادبيات جنگ را از يكسويهنگري دور ساخت. احمدزاده با اين اثر، نشان داد كه ميتوان از فرمهاي جديد و زباني متفاوت براي بيان پيچيدگيهاي جنگ استفاده كرد و به اين ترتيب، افقهاي تازهاي در ادبيات جنگ گشود. او در اين مجموعه و به جاي پرداخت تقدسگرايانه جنگ تلاش ميكند جنگ را به عنوان وضعيتي انساني درنظر بگيرد و انسان را در وضعيت آزمايشي قرار دهد تا نشان دهد ميدان نبرد واقعي درون انسانهاست.
داستانهايي از جنگ و پساجنگ
بلقيس سليماني و كورش اسدي با نگاههاي عميق و زباني دقيق، به ادبيات پساجنگ غنا بخشيدند. بلقيس سليماني در آثارش به موضوع جنگ و تبعات آن پرداخته است؛ تاثير جنگ بر زندگي انسانها به خصوص زنان. ازجمله آثار او ميتوان به رمان «نشان كرده» اشاره كرد كه به بررسي ابعاد مختلف زندگي آدمهايي ميپردازد كه عزيزانشان در جنگ حضور داشته يا از دست رفتهاند. سليماني در آثارش، صداي زنان را در جنگ و پيامدهاي آن بلند كرده و به رنجهاي پنهان، انتظارها و تغيير نقش زنان در شرايط جنگي و پساجنگي پرداخته است. او نشان داد كه جنگ چگونه بر زندگي روزمره، جايگاه اجتماعي و نقشهاي سنتي زنان تاثير ميگذارد و زخمهايي بر هويت زنانه برجاي ميگذارد؛ زخمهايي كه اغلب در روايتهاي رسمي ناديده گرفته ميشوند.
كورش اسدي نيز كه خود اهل آبادان بود و رنج ويراني شهرش را از نزديك حس كرده بود، در بعضي از داستانهايش، به بازآفريني فضاي شهرهاي جنگزده و تاثير جنگ بر هويت مكاني و رواني شخصيتها پرداخت. آثار او به تنهاييها، دلتنگيها و فروپاشيهاي دروني ناشي از جنگ و خاطرات آن ميپردازند و زخمهاي فراموششده يك شهر و نسل را روايت ميكنند؛ زخمهايي كه گاه تا مغز استخوان انسان نفوذ ميكنند و او را تا ابد با گذشته درگير نگه ميدارند، گذشتهاي كه هرگز از آنها رها نخواهد شد.
مرهمي بر زخمهاي ناپيدا و درسي براي آينده
ادبيات داستاني كوتاه جنگ در ايران، تنها مجموعهاي از داستانها نيست، بلكه پروندهاي باز از تاريخ، روانشناسي، جامعهشناسي و فرهنگ يك ملت است كه در مواجهه با يكي از بزرگترين رويدادهاي قرن، هويت خود را بازتعريف كرده است. اين ژانر، از روايتهاي حماسي و قهرمانانه تا نگاههاي ضدجنگ و روانكاوانه، از ثبت جزييات زندگي در جبهه تا كاوش در زخمهاي پنهان روان آدمي، همواره آينهاي بوده است براي درك ابعاد گوناگون جنگ.
اين داستانها به جامعه اين امكان را دادند كه با رنجها، ترسها و پيچيدگيهاي انساني كه در پس هر نبرد نهفته است، روبهرو شود. آنها به نسلهاي بعد كمك كردند تا واقعيت جنگ را فراتر از شعارها و روايتهاي رسمي، از زبان كساني كه آن را زيستهاند، بشنوند. اين گنجينه ادبي، همچنان زنده و پوياست و با روايتهاي چندصدايي و انساني خود از «جنگ» و «پساجنگ»، نه تنها به عنوان سندي تاريخي، بلكه به عنوان يك هشدار و درس براي آينده، در حافظه جمعي ملت ايران ماندگار خواهد بود. اين آثار، فارغ از هرگونه ايدئولوژي، به كرامت انسان در شرايط بحران و ضرورت پاسداري از صلح در برابر ويرانگري جنگ شهادت ميدهند و مرهمي بر زخمهاي ناپيداي جامعه ميشوند. اين داستانها، نه تنها گذشته را به ياد ميآورند، بلكه راهي به سوي دركي عميقتر از انسانيت و مقاومت در برابر رنج ميگشايند و به اين ترتيب، پيوند ميان ادبيات، تاريخ و جامعه را محكمتر ميكنند. به هر حال اين از وارونگيهاي روزگار است كه جنگ و خرابيهاي آن، موضوع تعدادي از مهمترين و درخشانترين داستانهاي كوتاه فارسي است. داستانهايي كه بيشك در تاريخ ادبيات اين زبان و اين سرزمين خواهند ماند، چراكه نويسنده از رنج مينويسد؛ از جاي خالي هر آنچه كه سعادت و عافيت آدمي در گرو آن است و چه چيز بيشتر از جنگ و تبعات آن، ميتواند اين سعادت و آرامش را از انسان بگيرد؟