حديث روشني
در آستانه دور پنجم رايزنيهاي غيرمستقيم ميان ايران و امريكا، اينبار به واسطه چرخش موضعگيريهاي ادعايي هيات امريكايي؛ اختلافنظرها درباره برنامه هستهاي ايران آينده رايزنيها را در هالهاي از ابهام قرار داده است، به گونهاي كه تا لحظه تنظيم اين گزارش همچنان زمان و مكان دقيق دور جديد گفتوگوها معين نشده است. ايالاتمتحده طي روزهاي اخير بر مواضعي پافشاري كرده كه پيشتر نيز ازسوي ايران به عنوان خطوط قرمز غيرقابل مذاكره اعلام شده بودند؛ ازجمله، ادعاي لزوم پذيرش غنيسازي صفر درصدي ازسوي تهران. خواستهاي كه از نگاه مقامات ايراني، نهتنها ناممكن، بلكه تعرضي مستقيم به هويت ملي، غرور علمي و سرمايهگذاري چندين ساله كشور در حوزه هستهاي تلقي ميشود. چنانكه در واكنش به اين قبيل ادعاها، تهران موكدا مواضع خود را صريح و بدون ابهام بيان كرده و اعلام داشته غنيسازي در خاك ايران ادامه خواهد داشت و هرگونه تلاش براي مطرح كردن اين موضوع در مذاكرات، راه به جايي نخواهد برد. اين موضعگيري آشكار، در حالي رخ داده كه پيشتر در پايان دور چهارم گفتوگوها، طرفين در باب عبور از كليات و ورود به مباحث فني سخن گفته بودند؛ اما اكنون به نظر ميرسد فضاي مذاكرات با سرعت و حدت بيشتر به سمت فشار رواني و بازيهاي رسانهاي سوق پيدا كرده است. در همين راستا تحليلگران در راستاي چرايي بروز چنين شرايطي در مقطع كنوني، روايتهاي متفاوتي را ارايه ميدهند. گروهي چرايي مواضع متناقض و سردرگمي حاكم در ميان مقامات كابينه ترامپ را ناشي از فشارهاي همزمان دو لابي قدرتمند بر دولت ترامپ ميدانند؛ از يكسو لابي اسراييل و همچنين تندروهاي داخلي كه همواره به دنبال تشديد تنش با ايران و توسل به گزينه ادعايي نظامي هستند. ازسوي ديگر لابي اعراب كه به وضوح مخالف هرگونه رويارويي ادعايي نظامي در صورت شكست احتمالي مذاكرات ميباشند، چراكه به باور پادشاهيها هرگونه رويارويي ادعايي ثبات منطقه را به كلي با تهديدي بزرگ مواجه خواهد كرد، از همين رو پس از سفر ترامپ به خاورميانه و انعقاد قراردادهاي تجاري گسترده ميان واشنگتن و پادشاهيهاي خليجفارس، اعراب اكنون به شدت نگران هرگونه ماجراجويي جديد از جانب تلآويو هستند. آنها همچنين به دليل وابستگيهاي اقتصادي حاصل از اين توافقات، نسبت به اقدامات مشترك تلآويو و واشنگتن حساسيت بالايي نشان ميدهند و به دنبال حفظ ثبات و امنيت منطقه به واسطه توافق ميان تهران و واشنگتن ميباشند. گروهي ديگر اما رسانهاي شدن مواضع متناقض واشنگتن را به عنوان مرحلهاي از فرآيند چانهزني و انتقال فشار با هدف اخذ امتيازات بيشتر از تهران پشت ميز مذاكره عنوان كردهاند. در اين ميان هستند گروهي كه معتقدند با ورود رايزنيها به جزييات و طرح مطالبات حداكثري توسط طرفين، اينكه فضاي گفتوگوها درگير فراز و نشيبهاي بيشتري شود، طبيعي است. به نظر ميرسد ذيل پذيرش چنين گزارهاي است كه اين دسته از تحليلگران مدعياند تاكيد متقابل طرفين بر خواستههاي حداكثري خود، هر چند خطر تشديد مناقشات در مذاكرات را به همراه دارد، اما الزاما به معناي فروپاشي كامل فرآيند رايزنيها نيست.
از اينرو، به باور اين گروه اگرچه تنشها رو به افزايش است، اما احتمال بازگشت به ميز مذاكرات، اگر نگوييم آسان، اما همچنان محتمل است. به اين بهانه روزنامه اعتماد با هدف بررسي و ارزيابي سناريوهاي مختلف در باب آينده مذاكرات ايران و ايالاتمتحده با لحاظ كردن رويكرد تحريكآميز و بازي دوگانه اخير واشنگتن با نصرتالله تاجيك، ديپلمات بازنشسته گفتوگو كرده است. تاجيك در گفتوگوي خود با «اعتماد» عليرغم افزايش تنشها و مواضع متناقض ايالاتمتحده، روند ديپلماتيك ميان ايران و امريكا را همچنان پابرجا ميداند. به باور اين كارشناس مسائل خاورميانه، ترامپ و تيم تحت رهبرياش تلاش دارند تا با تكيه بر استراتژي فشار حداكثري، حداكثر امتياز را از آن خود كنند، با اين همه به باور اين تحليلگر سياسي سردرگمي حاكم بر تيم مذاكرهكننده و شكاف حاكم بر ساختار سياسي امريكا را نيز نميتوان انكار كرد.
مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
باتوجه به واكنش اخير مقامهاي ايراني نسبت به مواضع ادعايي استيو ويتكاف و ساير مقامهاي امريكايي در باب غنيسازي ادعايي صفر درصدي آينده رايزنيها را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
از قبل هم پيشبيني ميشد كه با ورود طرفين به جزييات مذاكرات، اختلافات آشكار شود؛ اتفاقي كه عملا نيز رخ داد. در حال حاضر، تمركز اصلي گفتوگوها بر مساله غنيسازي اورانيوم است، جايي كه اختلافي ميان دو طرف عريان شده است. همانگونه كه پيشتر اشاره كردهام، ديپلماسي در مسيري پرپيچ و خم و ناهموار قرار گرفته است. با اين حال، به نظر ميرسد اين فرآيند همچنان ادامه دارد و نبايد تصور كرد كه طرفين از شدت و ميزان اختلافات غافلگير شدهاند. خير! هر دوطرف اهداف و منافع مشخصي دارند و به نظر ميرسد ديپلماسي هنوز توان پاسخگويي به اين نيازها را دارد. در اين ميان، مواضع ايالاتمتحده شفاف نيست و نوعي تناقض در گفتار و رفتار نمايندگان اين بازيگر مشاهده ميشود. اين مساله تا حدي ناشي از فشارهاي داخلي ازسوي جريانهاي تندرو در واشنگتن و همچنين فشارهاي خارجي از سوي اسراييل، برخي كشورهاي عربي و ساير ذينفعان منطقهاي است. از همين رو، آنچه ازسوي مقامات امريكايي در رسانهها بيان ميشود، الزاما منطبق با مواضعي نيست كه در جلسات مذاكره مطرح ميشود. تيم ايراني مذاكرهكننده كه هم در گفتوگوها حضور دارد و هم تحولات رسانهاي را رصد ميكند، بارها تاكيد كرده كه ميان محتواي جلسات و روايت رسانهها تفاوتهايي وجود دارد. همين دوگانگي رفتاري و گفتاري از سوي طرف امريكايي، نوعي فضاي سردرگم و ابهام در روند رايزنيها ايجاد كرده است. ماحصل اين بازي دوگانه آينده مبهم دور پنجم رايزنيها است كه هنوز زمان و مكان برگزاري آن ازسوي ايران تاييد نشده است؛ موضوعي كه احتمالا به دليل اظهارات متفاوت و تحريكآميز، ازجمله سخنان اخير دونالد ترامپ در رياض يا گفتوگوي آقاي ويتكاف درباره غنيسازي صفر درصدي، رخ داده است؛ موضعي كه طبيعتا براي ايران قابل پذيرش نيست. با اين حال، بعيد به نظر ميرسد كه اين بنبست براي مدت طولاني ادامه يابد. طرفين ممكن است از اين فضاي پرتنش عبور كرده و به يك فرمول مشترك براي ادامه مسير دست پيدا كنند.
به باور شما چرا در بازه زماني كنوني و در آستانه دور پنجم رايزنيها لحن و ادبيات مقامهاي امريكايي درباره برنامه هستهاي ايران تغيير كرد و چهرهاي چون ويتكاف كه پيش از اين حق غنيسازي در سطحي پايينتر را براي ايران درنظر داشت با چرخشي 180 درجهاي امروز از غنيسازي صفر درصدي ميگويد؟
در آستانه دور پنجم مذاكرات، ميتوان تحليلهاي متفاوتي درباره چرايي طرح برخي مواضع و اظهارنظرهاي متفاوت و متناقض ازسوي مقامهاي امريكايي ارايه كرد، اما پرسش اصلي اينجاست كه چرا در اين مقطع زماني، چنين سخناني ازسوي طرف امريكايي مطرح ميشود و چه دلايلي پشت آن نهفته است؟ به باور من يكي از دلايل احتمالي، سردرگمي واشنگتن درقبال سياستهاي خود نسبت به ايران است. به نظر ميرسد امريكا ميداند چه چيزي را نميخواهد، اما هنوز به درستي نميداند كه چه چيزي را ميخواهد. اين بلاتكليفي در مواضع رسمي اين كشور نيز قابل مشاهده است: از يكسو، مقامات امريكايي بارها تاكيد كردهاند كه با برنامه هستهاي صلحآميز ايران مشكلي ندارند؛ چنانكه آقاي روبيو در آخرين سخنراني خود در سنا بر اين نكته تاكيد كرده است، اما ازسوي ديگر، همين مقامها ادعا ميكنند كه ايران نبايد اجازه غنيسازي داشته باشد. اين تناقض، پرسشي بنيادين ايجاد ميكند: اگر ايران حق غنيسازي ندارد، چگونه ميتوان از برنامه هستهاي صلحآميز سخن گفت؟ اين ابهام در موضعگيري امريكا، ميتواند ريشه در چند عامل داشته باشد: آيا واقعا با سردرگمي تصميمگيري در سطوح بالا مواجه هستيم؟ يا اين مواضع بخشي از يك بازي رواني است كه افكار عمومي ايران يا حاكميت ايران را هدف قرار داده است؟ يا شايد هم فشار لابيهاي قدرتمند، بهويژه پس از سفر دونالد ترامپ به خاورميانه، عامل اصلي اتخاذ چنين مواضعي شده است. نبايد فراموش كرد كه اظهارات اخير مقامات امريكايي، بلافاصله پس از سفر ترامپ به رياض و همچنين بعد از سفر آقاي ويتكاف به اسراييل مطرح شده است. در واقع، بخشي از اين مواضع ممكن است در چارچوب هماهنگيهاي منطقهاي جديد امريكا با متحدانش قابلفهم باشد. بهياد داريم كه ترامپ از ابتداي ورودش به كاخ سفيد، در ارتباط با پرونده هستهاي ايران به اهرم تهديد و فشار متوسل شد. بسياري از تحليلگران واقعگرا همان زمان تاكيد كردند كه رييسجمهور امريكا به دنبال جنگ نيست، چراكه نميخواهد هزينههاي ناشي از آن را بپردازد؛ در عوض، فشار حداكثري را در پيش گرفته؛ رويكردي كه به باور ادعايي واشنگتن ميتواند پيامدهاي سختتري براي ايران نسبت به رويارويي بههمراه داشته باشد. اكنون نيز ممكن است همين رويكرد ادامه پيدا كند؛ استفاده از چماقهاي مختلف، ازجمله تهديد به فعالسازي مكانيسم ماشه توسط اروپا يا طرح اظهاراتي تحريكآميز، ميتواند بخشي از يك استراتژي گستردهتر براي امتيازگيري بيشتر از ايران و تحقق اهداف واشنگتن باشد.
در شرايط كنوني باتوجه به توافقات گسترده ترامپ با كشورهاي حاشيه خليجفارس، اين فرضيه مطرح است كه رپيس جمهوري امريكا در ارتباط با ايران تحت فشار دو لابي اعراب و لابي يهودي قرار دارد؛ لابي يهودي خواستار تشديد تنش است؛ گزارهاي كه در تضاد با منافع پادشاهيها قرار دارد، به باور شما در شرايط كنوني واشنگتن منافع خود را در گرو تحقق خواست كدام يك از دو بازيگر ميبيند؟
در حال حاضر، دو رويكرد اصلي در سياست فشار عليه ايران مشاهده ميشود كه دونالد ترامپ به صورت همزمان از هر دو بهرهبرداري ميكند؛نخست رويكرد اسراييل است كه بر تشديد تنش با ايران تاكيد دارد. دوم رويكردي است مبتني بر فشار حداكثري كه در اين چارچوب ترامپ تلاش ميكند با بهرهگيري از ابزارهاي رواني، اجتماعي و اقتصادي، فشارهايي دروني بر جامعه ايران وارد كند. هدف از اين فشارها، ايجاد نارضايتي عمومي و درنهايت، وارد آوردن فشار از پايين به حاكميت است؛ استراتژياي كه ميتوان آن را فشار از پايين، چانهزني از بالا توصيف كرد. در اين سناريو، واشنگتن از يكسو با مقامات رسمي ايران پاي ميز مذاكره مينشيند و ازسوي ديگر، با بازيهاي رواني و بهكارگيري ادبياتي كه ظاهرا دوستانه و اميدواركننده است، نظير اينكه اميدواريم ايران به كشوري نرمال تبديل شود در تلاش است افكار عمومي ايران را به سمت تقابل با حاكميت سوق دهد. اين سياستِ دوگانه ادعايي، اساسا بر ايجاد شكاف داخلي در ايران متمركز شده است.
در مقابل، كشورهاي عرب منطقه، به ويژه كشورهاي حاشيه خليجفارس، رويكرد محتاطانهتري اتخاذ كردهاند. اين گروه از كشورها برخلاف اسراييل، چندان علاقهمند به تشديد تنشهاي نظامي نيستند، چرا كه ميدانند هرگونه رويارويي با ايران تبعات گستردهاي براي كل منطقه بههمراه خواهد داشت. با اين حال، اين كشورها نيز از سياست فشار حداكثري عليه ايران حمايت ميكنند، رويكردي كه اگرچه بدون جنگ پيش ميرود، اما در عمل تاثيرات اقتصادي و اجتماعي سنگيني براي ايران بهدنبال دارد؛ بهگونهاي كه ميتوان آن را همسنگ با پيامدهاي يك درگيري نظامي دانست. درنتيجه، گرچه ميان اسراييل و برخي كشورهاي عربي در روشها تفاوتهايي وجود دارد، اما در عمل، هر دو مسير به افزايش فشار بر مردم ايران منتهي ميشود. ترامپ اما با بهرهگيري همزمان از اين طريق دو مسير يعني فشار رواني و تهديد نظامي از جانب اسراييل و اعمال فشار اقتصادي در واقع از دو لبه يك قيچي براي پيشبرد سياستهاي خود استفاده ميكند. او هر دو اهرم را در راستاي منافع ايالاتمتحده بهكار گرفته است. با اين حال، بايد توجه داشت كه خود ترامپ چندان تمايلي به ورود به يك درگيري نظامي مستقيم ندارد و اين مساله موجب شده تا در برخي موارد، فاصلهگيريهايي ميان او و بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل، شكل بگيرد. شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد ترامپ در موارد مختلف، آشكارا تمايل خود به پرهيز از جنگ را ابراز كرده و نسبت به بعضي از سياستهاي تهاجمي اسراييل نگاهي انتقادي داشته است.
اگر فرض را بر آن بگذاريم كه مواضع ادعايي امريكا در راستاي ديپلماسي رسمي اين كشور قابل تبيين باشد نه ديپلماسي عمومي، آيا امكان بازگشت طرفين به ميز مذاكره محتمل است يا خير؟
من بر اين باورم كه دو طرف درنهايت به ميز مذاكره بازخواهند گشت و احتمال تداوم گفتوگوها همچنان وجود دارد. ديپلماسي به مسير خود ادامه ميدهد و هر دو طرف، دستكم در سطح استراتژيك، هنوز به مذاكره و يافتن راهحل سياسي علاقهمندند. ازهمينرو طبيعي است كه بتوانند به فرمولي برسند كه منافع طرفين را تا حدي تامين كند. درست است كه امريكاييها اصرار دارند ايران هيچ سطحي از غنيسازي نداشته باشد و به نوعي بر غنيسازي صفر درصدي تاكيد دارند، اما اين خواسته با واقعيتهاي ميداني و جايگاه غنيسازي در ايران همخوان نيست. به عنوان مثال، ماركو روبيو در جلسه اخير خود در سناي امريكا، بهصراحت به نقش و جايگاه برنامه هستهاي ايران اشاره كرد؛ برنامهاي كه در نگاه بسياري از ايرانيان، تنها يك پروژه فني نيست، بلكه بخشي از غرور ملي و نماد توانمندي علمي، بوميسازي فناوري و سرمايهگذاري گسترده انساني و علمي كشور به شمار ميرود. پيشتر هم اشاره كردم كه متاسفانه برنامه هستهاي ايران براي بازيگران متخاصم به دستاويزي براي اعمال فشار و تسويهحسابهاي سياسي با جمهوري اسلامي ايران تبديل شده است. درحالي كه اين برنامه تنها برنامه هستهاي در جهان است كه با پشتوانه يك قطعنامه رسمي شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه ۲۲۳۱ كه حاصل توافق برجام است، از مشروعيت بينالمللي برخوردار است. همين مشروعيت باعث ميشود كه خواستههايي نظير حذف كامل غنيسازي براي ايران، درنظر بسياري از تحليلگران، زيادهخواهانه تلقي شود. طرف امريكايي در حال حاضر به نظر ميرسد كه اين سوابق تاريخي و تعهدات پيشين، ازجمله مفاد توافق برجام و مصوبات شوراي امنيت، را ناديده ميگيرد. اين مساله، بدون ترديد مسير مذاكرات را پيچيدهتر كرده است، اما با وجود اين پيچيدگيها، بعيد ميدانم كه گفتوگوها به بنبست كامل برسند. تصور من اين است كه هر چند ممكن است مذاكرات فراز و نشيبهايي داشته باشد و حتي به نتيجه نهايي هم برسد يا نرسد، اما ديپلماسي همچنان يك مسير زنده و فعال ميان ايران و امريكا خواهد بود. با اين همه، همه چيز به ميزان انعطافپذيري دو طرف در مرحله نهايي بستگي دارد. از همين رو من همچنان خوشبينم كه درنهايت راهي براي پيشرفت و دستيابي به توافق پيدا خواهد شد. انشاءالله!