• 1404 چهارشنبه 31 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6048 -
  • 1404 سه‌شنبه 30 ارديبهشت

حذفِ معنا و تغيير مسير در نقد نمايش

بلاگرها، جاي منتقدان تئاتر را اشغال كرده‌اند

سارا حدادي

در سال‌هايي نه چندان دور، چراغ نقد تئاتر را صداي منتقداني روشن مي‌كرد كه با دانش، جسارت و دغدغه‌مندي، آثار نمايشي را نه از روي لايك و كامنت، كه با تكيه بر تاريخ درام، زبان نمايش، ميزانسن و تحليل اجتماعي مي‌سنجيدند. صعود به صحنه تئاتر نيازمند سال‌ها آموزش، مطالعه، تمرين و عبور از غربال‌هاي سخت هنري بود. اما امروز، گاهي تنها چيزي كه براي بازي در يك نمايش لازم است، داشتن پيج اينستاگرامي است با چند صد هزار دنبال‌كننده. بازيگري كه به‌جاي مدرسه تئاتر، شهرتش را مديون ويديوهاي زرد و كمدي كوتاه و دابسمش‌هاي سرگرم‌كننده است، حالا روي همان صحنه‌اي قدم مي‌گذارد كه زماني پايگاه اعتماد مخاطب و دغدغه هنرمند بود. امروز، وقتي به صحنه تئاتر ايران نگاه مي‌كنيم، آنچه پررنگ‌تر از نمايشنامه و كارگرداني به چشم مي‌آيد، فهرستي از بلاگرها، واينرها و اينفلوئنسرهاي اينستاگرامي‌ است كه با دوربين گوشي، نه فقط صحنه را كه صندلي رديف اول و كپشن‌هايي سرشار از هيجانِ بي‌تحليل، جاي منتقدان را اشغال كرده‌اند. بسياري از واينرها و بلاگرهايي كه امروز به عنوان بازيگر وارد صحنه تئاتر شده‌اند، نه شناختي از ساختار درام دارند، نه توانايي اجراي زنده، نه حتي آگاهي از مسووليت سنگين بازيگري در فضاي تئاتر. آنها با شهرت مجازي و نگاه صرفا بازاري وارد پروژه مي‌شوند؛ اما نتيجه چيست؟ نمايش‌هايي سطحي، با بازي‌هاي تصنعي، شوخي‌هاي دم‌دستي و سالن‌هايي پر از كساني كه براي عكس گرفتن آمده‌اند، نه تجربه هنري. هر چند با نگاهي به سامانه‌هاي بليت‌فروش صندلي‌هاي خالي بيشتر به چشم مي‌خورند، اين بازيگران پوشالي حتي از اين ماموريت كه تماشاگران عامي‌تر به سالن‌هاي تئاتر بيايند نيز برنيامدند. در اين شرايط، بازيگر حرفه‌اي كه سال‌ها تمرين كرده، ناگهان در كنار چهره‌اي قرار مي‌گيرد كه هيچ چيز از تكنيك صحنه نمي‌داند. منتقدي كه بخواهد نسبت به اين انتخاب‌ها اعتراض كند، متهم به «سخت‌گيري» و «بي‌مهري» مي‌شود و مخاطبي كه به تئاتر به عنوان يك تجربه فرهنگي نگاه مي‌كند، ديگر اعتمادش را از دست مي‌دهد. تئاتري كه صحنه‌اش را به بلاگرها و واينرها مي‌سپارد، نه‌تنها اعتبار خود را زير سوال مي‌برد، بلكه نسل آينده مخاطبانش را نيز از دست مي‌دهد، اين روزها ديگر كسي منتظر نقد روز بعد در صفحه فرهنگ و هنر نيست؛ تهيه‌كننده‌ها نقد نمي‌خواهند، تبليغ مي‌خواهند. پست اينستاگرامي يك بلاگر با هزاران دنبال‌كننده، به‌مراتب موثرتر از يك مقاله تخصصي‌ در هفته‌نامه‌اي فرهنگي است. پس اولويت با كيست؟ كسي كه از زيبايي لباس يا حجم ِ زيادِ جراحي‌هاي زيبايي بازيگر تعريف مي‌كند يا منتقدي كه نسبت ميزانسن به روانشناسي شخصيت را بررسي مي‌كند؟ وقتي اينفلوئنسري با سابقه صرفا مجازي، بدون پشتوانه آكادميك يا تجربه هنري، به‌راحتي در نقش اصلي يك نمايش پرمخاطب ظاهر مي‌شود، آنچه از بين مي‌رود فقط كيفيت اجرا نيست؛ اعتبار تئاتر به عنوان يك هنر انديشه‌محور است كه آسيب مي‌بيند. مرز ميان بازيگر و تبليغ‌گر محو مي‌شود و صحنه تئاتر، به جاي گفت‌وگو با مخاطب، تبديل به ويترين خودنمايي مي‌شود. اين پديده، فقط يك انتخاب شخصي يا تصميم تجاري ساده نيست؛ نشانه‌اي است از يك فروپاشي تدريجي. تئاتر، وقتي به جايگاه تبليغاتي براي برندهاي شخصي و چهره‌هاي اينستاگرامي تبديل مي‌شود، ديگر نمي‌تواند مدعي باشد كه «هنر زنده» است، بلكه بدل مي‌شود به سيركي نيم‌بند كه در آن بيشتر از متن، بازي و كارگرداني، تعداد استوري‌ها اهميت دارد. ميدان نقد تئاتر نيز آرام‌آرام خالي شده است؛ نه به‌خاطر بي‌سوادي منتقدان، بلكه از سر بي‌مهري نهادها، نبود تريبون، بي‌اعتمادي سالن‌داران و فشارهاي مالي و سياسي. در اين ميان، فضاي مجازي كه مي‌توانست جايگزيني براي صفحات چاپي باشد، به جولانگاه آدم‌هايي تبديل شده كه نه تئاتر خوانده‌اند، نه حتي گاهي نمايش را تا پايان ديده‌اند. وقتي نقد از صحنه بيرون مي‌رود، سطح توقع پايين مي‌آيد. مخاطب به‌جاي سنجش اثر با معيارهاي زيبايي‌شناسي يا تحليل محتوايي، به سراغ «داغ‌ترين» نمايش پيشنهادي اينفلوئنسر مي‌رود. توليدكننده هم براي فروش بيشتر، به‌جاي تمركز بر كيفيت اثر، بازيگر بلاگر و عكاس تبليغاتي مي‌آورد. در اين چرخه، جايي براي تجربه‌گرايي، ريسك هنري يا صداي تازه نمي‌ماند؛ چون هيچ‌كس قرار نيست تحليل كند، نقد كند يا حتي پرسش كند. در اين وضعيت نگران‌كننده، آنچه بيش از همه جاي خالي‌اش احساس مي‌شود، سكوت نهادهاي صنفي و رسمي تئاتر ايران است. خانه تئاتر، انجمن بازيگران، شوراهاي نظارت، مديران سالن‌هاي تئاتري- همه و همه يا به تماشاگر اين روند بدل شده‌اند يا با توجيهاتي چون «لزوم جذب مخاطب» از كنار آن مي‌گذرند، اما آيا رسالت نهاد صنفي، فقط بيمه و برگزاري بزرگداشت است؟ يا بايد صداي هشدار باشد در زمانه‌اي كه شأن هنر مورد تهديد قرار مي‌گيرد؟ وقتي بلاگرهايي با بازي‌هاي سطحي، نمايش‌هايي را روي صحنه مي‌برند كه نه براساس متن‌ هستند و نه ساختاري نمايشي دارند، وقتي توليدكننده صرفا به‌دنبال «پارتنر اينستاگرامي» براي بازيگر نقش اولش مي‌گردد، آيا هيچ‌كس از اهالي صنف نبايد سخن بگويد؟ هيچ بيانيه‌اي؟ هيچ تحليل كارشناسي؟ هيچ خط قرمزي؟ بلاگرهايي كه به صحنه تئاتر مي‌آيند، نه از سر اشتياق هنري كه براي ارتقاي برند شخصي مي‌آيند؛ تئاتر براي‌شان تنها يك پلتفرم است، همان قدر كه پادكست يا لايو مشترك با يك فالوئر بالاي ديگر. اين حضور، اگر اشتباه نباشد، حداقل «بي‌جايگاه» است. اينجا نه جاي تمرين ديده‌شدن است، نه سكوي آزمون و خطاي كساني كه حتي با الفباي تئاتر آشنا نيستند. صحنه، جايي است براي صداهايي كه از دل تجربه و دانش برخاسته‌اند؛ نه براي كپشن‌نويسي و جمع كردن بازديد. وقتي نهاد صنفي در برابر چنين روندهايي سكوت مي‌كند و رسانه‌هاي رسمي فرهنگي نيز ترجيح مي‌دهند وارد اين «ميدان حساس» نشوند، فضاي عمومي تئاتر بيش از پيش خالي از «صداي مسوول» مي‌شود. اين خلأ، دقيقا همان جايي است كه بلاگرها با صداي بلندتر پرش مي‌كنند. وقتي نهادها نقش نظارتي و هويتي خود را رها مي‌كنند، تهيه‌كنندگان بي‌اعتنا به كيفيت، تصميم‌گير اصلي مي‌شوند. آنگاه نه نمايش كه صرفا يك برنامه سرگرم‌كننده يك ساعته روي صحنه مي‌رود؛ بي‌ريشه، بي‌معنا، بي‌فكر.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون