گزارش« اعتماد» از مفقود شدن پسرخالهها در انفجار بندر شهید رجایی
در انتظار تکه استخوانی از عزیزمان هستیم
درخواست ما اين است كه تكليف مان را روشن كنند
نیره خادمی
سر ظهر شنبه افشين و اسماعيل پسرخالههاي عشق فوتبال در حال جوشكاري بخشهايي از يك كانتينر در اسكله شهيد رجايي بودند كه انفجار رخ داد و جان آنها را سوزاند. يكي ۴۲ سال داشت و ديگري تقريبا ۳۶ سال. هر دو تا روز شنبه همين هفته از مفقودين حادثه انفجار بندر شهيد رجايي بودند و هنوز هم مفقودند و هيچ نشاني از آنها نيست. خانوادهها از روز حادثه، تمام بيمارستانهاي بندرعباس و شيراز را گشتهاند اما اثري از فرزندانشان نيافتهاند. افشين پايه ثابت شوخيها و بحثهاي فوتبالي پدر بود، همدم مادر و پسر بزرگ خانواده كه تا به حال حتي يكبار جز به نرمي با آنها سخن نگفته بود حالا از او فيلمهايي كه در گوشي داشتهاند مانده و يك مشت خاطره و اين خاطرات، خاطر خسته پدر و مادر را ميسوزاند. در اين چند روز هر كسي كه از همسايه و دوست و آشنا تا فاميل ماجرا را شنيده به خانهشان رفته است براي تسليت و تسلي اما مگر ميتوانند رفتن عزيزي را باور كنند كه حتي هيچ اثري هم از رفتن او يافت نشده. پدر و مادر، جلوي مهمانها آبروداري ميكنند، ساكتند و گاه به ديوار اتاق و آنجايي كه يكبار فرزندشان دست گذاشته خيره ميشوند اما وقتي همه رفتند تازه داغ دلشان تازه ميشود. به همراه برادرها، خواهرها و نوهها ميروند توي حياط مينشينند، از خاطرهها ميگويند و هر كس در گوشهاي گريه ميكند. خانه آنها ديگر خانه نيست و جهنم است. علي افرند اينها را در لابهلاي حرفهايش مدام تكرار ميكند: خانه ما جهنم است، شب و روزم جهنم است.
صبح روز شنبه ۱۳ ارديبهشت علي افرند، پدر افشين به همراه ديگر خانواده مفقوديها به اسكله رفتهاند تا درباره سرنوشت اعضاي خانوادهشان با مسوولان صحبت كنند. پاسخ؟ به آنها گفتهاند برويد ما خودمان پيگير كارتان هستيم. پدر افشين افرند اما حالا به «اعتماد» از دستهاي خالي و رنج بيخبريشان ميگويد: «دست ما كه به جايي بند نيست. پيش چه كسي برويم و پهلوي چه كسي داد بزنيم؟ شكايت هم كرديم و آگاهي پروندهاي براي اين ماجرا تشكيل داد. گفتند ما پيگير كارتان هستيم و احتياجي نيست شما كاري كنيد. درخواست ما اين است كه تكليف ما را روشن كنند و ما همگي چشم به راه و منتظر هستيم و دستكم ما را از اين بلاتكليفي در بياورند همين. حتي يك تكه استخوان از عزيزمان به ما بدهند تا قانع شويم و بفهميم كجا بودهاند و كجا پيدا شدهاند.»
علي افرند سالها قبل بنا و گچكار بوده است اما به دليل ناتواني با ۱۶ سال سابقه بازنشسته شده و حالا حدود چهار ميليون حقوق دريافت ميكند. در اين چند روز اما نه تنها هيچ اثري از بچه او و پسر خواهر زنش نيست كه به گفته او، تاكنون هيچ مسوولي از شركت نيامده به آنها سري بزند و حالي از آنها بپرسد، انگار نه انگار كه پسرها براي يك شركت كار ميكردند: «با شركت سينا تماس گرفتم و گفتم شما كه از مردانگي حرف ميزنيد و ميگوييد افشين يا اسماعيل همكار و نيروي ما بودهاند، نگفتيد به خانوادهشان سري بزنيد، آيا هيچ كمكي به خانوادهشان كرديد؟ بخش ديگر ناراحتي ما از اين است اصلا در اين چند روز از طرف شركت نيامدند سري به ما يا زن و بچهشان بزنند و كمكي كنند. هر روز مردم براي تسليت در خانه قربانيان حادثه جمع ميشوند به هر حال خانواده بايد در اين چند روز بتواند خرج بدهد. فقط من خواهش ميكنم اين حرفها را به گوش مسوولان برسانيد. مسوولان شركت دستكم سري به خانواده مفقوديها بزنند، حالي از آنها بپرسند و ببينند كه در چه شرايطي هستند.» افشين افرند، جوشكاري را در سازمان فني حرفهاي آموخته بود و به اين رشته علاقه زيادي داشت و براي همين هم هيچگاه از سختيهاي جوشكاري، آسيبهاي بندي و چشمي اين كار دم نميزد. ساعت ۷ صبح به اسكله ميرفت، ۵ تا ۶ عصر به خانه ميرسيد و بعد از ساعتي از خستگي به خواب ميرفت. در اين سالها در شركتهاي مختلفي ازجمله كشتيسازيها كار كرده بود و از حدود 6-5 سال پيش هم جوشكار شركت سينا بود. حدود 8- 7 سال ديگر هم اگر ميگذشت، ميتوانست بازنشسته شود اما حالا معلوم نيست چه زماني براي او گواهي فوت صادر ميشود. اگرچه اين وظيفه مسوولان دولت است كه راهكار قانوني براي پيدا نشدن جنازه مفقوديها و صدور گواهي فوت پيدا كنند تا در اين شرايط سخت اقتصادي، دستكم زخمي به زخمهاي ديگر خانواده قربانيان حادثه اضافه نشود.
درباره حادثه
روز حادثه افشين به همراه چند تن از همكاران ديگر براي تعمير كانتينرها راهي محوطه اسكله شد و دقايقي بعد پسرخالهاش اسماعيل محمدي هم به آنها پيوست. علي افرند و همسر و برخي ديگر از اعضاي خانواده در آن زمان، همگي در خانه بودند. همان لحظهاي كه انفجار، شعلهها را به جان پسرخالهها انداخت، اهل خانه صداي انفجار را از خانهشان كه بيشتر از ۵ كيلومتر با اسكله فاصله داشت، شنيدند. اول فكر كردند اسراييل حمله كرده و پالايشگاه را زده اما خيلي زود خبرها رسيد و اندوه به جانشان افتاد. علي افرند ماجرا را اينطور شرح ميدهد: «در خانه كه نشسته بودم يكدفعه صداي وحشتناكي آمد. فاصله ما از اسكله 5-4 كيلومتر هم بيشتر است با وجود اين در و پنجرهها لرزيد. خيلي وحشتناك بود، ما پنجره را باز كرديم و پسرم كه كنار دستم نشسته بود، گفت؛ فكر كنم اسراييل به پالايشگاه موشك زده است. بعد كه تلويزيون را روشن كرديم و شبكه استاني را گرفتيم، ديديم كه تصاويري از اسكله نشان ميدهد و ميگويد كه اين حادثه در اسكله كانتينري اتفاق افتاده است. بچه من در آنجا با پسرخالهاش جوشكار شركت سينا بود. متوجه شديم كه انفجار دقيقا در همان محل كار آنها بوده است. با آنها تماس گرفتيم اما موفق نشديم. با پسر برادرم كه نزديك آنها كار ميكرد تماس گرفتيم كه گفت افشين و اسماعيل درست مركز همان انفجار، مشغول به كار بودهاند.» كانتينر آنها ۵۰ متر با انفجار اصلي فاصله داشته است و يكي از همكاران كه با آنها بوده فرار كرده و الان در بيمارستان زنده است. پسرعموي افشين هم گويا قبل از انفجار به آنها سري زده و رفته اما نميدانسته كه قرار است از يك مهلكه جان سالم به در ببرد و افشين و اسماعيل در دل آتش و انفجار بسوزند و همانجا هم با يكديگر وداع كنند. «كساني كه مجروح بودند را به بيمارستان ميبردند بنابراين ما هم رفتيم بيمارستانها را سر كشيديم، اسامي را ديديم اما نام آنها در ميان مجروحان نبود. دوباره كه رفتيم اسكله، يكي از كارفرماها گفت ۶ نفر از بچهها در يكي از كانتينرهايي كه جوشكاري انجام ميشده يعني كنار همان سولهاي كه منفجر شده در حال تعمير بودند. كانتينر منفجر شده، همه سوخته و تبديل به زغال شدهاند.» ستاره خواهر افشين افرند هم ميگويد كه متاسفانه هيچ كس پيگير ماجرا نيست و پاسخ نميدهد كه اين انفجار بر اثر چه چيزي رخ داده است. آنها ۷ برادر و سه خواهر بودند كه حالا يكي از آنها كم شده: «صداي انفجار كه آمد در خانه بوديم به گوشيهاي آنها زنگ زديم اما هيچ كدام نميگرفت. رفتيم دم اسكله تا شب هم منتظر مانديم وقتي كه شب هم خبري نشد فهميدم بلايي سرشان آمده است اما خانواده هنوز اميدوار هستند كه برادرم را پيدا كنند بنابراين هنوز نميتوانيم مراسم بگيريم و منتظريم خبري شود.»
عشق پرسپوليس را داشت
شوخيها و كلكل كردن پسرخالهها پاي بازي استقلال و پرسپوليس در همان لحظه انفجار به يك تصوير صامت تبديل شد؛ افشين افرند پرسپوليسي بود و اسماعيل محمدي استقلالي. علي افرند ميگويد: «عشق ما فوتبال است و افشين هر بار به خانه ما ميآمد درباره آن صحبت ميكرد، چون طرفدار پرسپوليس بود. ما خانوادگي پرسپوليسي هستيم و سر كار او هم چند تا استقلالي بودند و ميگفت كه سر به سر آنها ميگذارد اما هيچوقت از كارش صحبت نميكرد و از آن راضي بود. بياييد از محله و شهر ما بپرسيد، پسرم چطور آدمي بود. آن زمان هم كه درس ميخواند پسر ساكتي بود و با پسرخالهاش هم با هم بودند. دو تا پسر بچه ساكت كه اصلا به كسي بياحترامي نميكردند. من و مادرش از اين ميسوزيم؛ تمام عمري كه اين بچه از خدا گرفت حرف تندي به ما نزد و يك بار با صداي بلند با ما حرف نزد كه ناراحت شويم. خيلي بچه مظلومي بود هر كسي ميفهمد ناراحت ميشود. هر دو، سه روز يكبار با موتور ميآمد و به من و مادرش سر ميزد. سه، چهار روز قبل از انفجار هم آمد و اين آخرين ديداري بود كه ما داشتيم. من باور نميكنم بچهام از دست رفته باشد. جلوي ديگران نشان نميدهم ولي خدا شاهد است هر شب كه مهمانها ميروند و خانه خلوت ميشود من و مادر و بچههاي افشين در حياط مينشينيم و گريه ميكنيم، اين دنيا برايمان مثل جهنم شده است. چند روز كه عيد تعطيل بوديم در دهات پهلوي خودم بود، مجردي آمده بود حال و هوايي عوض كند. خيلي مهربان بود و من دلم از آن چند روز آتش ميگيرد. فيلمهايي داريم كه فوتبال بازي كرده و عكسهايي كه با بچهها گرفته است. چه بگويم روحيه ما خراب شده است. چه كار كنيم؟ اگر حالا بود از كار و زندگي و سلامتياش از او ميپرسيدم اما نيست.» افشين افرند دو بچه دارد يك پسر ۱۹ ساله كه به تازگي خدمت سربازياش تمام شده و دنبال كار است و يك دختر ۱۴ تا ۱۵ ساله كه هنوز درس ميخواند. بچهها و همسر او روزهاي بدي را ازسر ميگذرانند و غذا نميخورند: «پسرم و همسرش خيلي بههم وابسته بودند و همديگر را خيلي دوست داشتند. ما در اين چند روز بچهها را پيش خودمان آورديم كه به آنها دلداري بدهيم اما مدام گريه ميكنند. به دخترش گفتيم پدرت زخمي است و چون آسيب ديده او را به بيمارستاني در تهران بردهاند تا خوب شود. چه كار كنيم فعلا اينطور دلداري ميدهيم.»
به عشق همسرش استقلالي شده بود
دو پسرخاله جز بحثها و شوخيهاي فوتبالي، گاهي هم پاي بازيهاي فوتبال مينشستند. افشين كه از كودكي فوتبال را دوست داشت و اسماعيل هم با وعده پدرزن استقلالي شده بود. پدر همسر اسماعيل محمدي كه برادر علي افرند بود، زمان خواستگاري به اسماعيل گفته بود «به يك شرط با ازدواج تو با دخترم موافقت ميكنم كه استقلالي شوي.» از همين رو اسماعيل هم استقلالي شده بود. علي افرند تعريف ميكند: «پسر خواهرزنم هم مثل پسرم بچه ساكت و مظلومي بود. 5-4 سالي بود كه با دختر برادرم ازدواج كرده بود اما هنوز بچهاي نداشتند. با همكارانشان هم كه صحبت كنيد ميگويند كه صدا از ديوار و دل كوه ميآمد اما از اين بچهها نه. زحمتكش بودند. شرايط ما بد است اما شرايط خانواده اسماعيل خيلي بدتر از ماست. پدر و مادرش هم در دهات هستند و سقف خانهشان در حال ريزش است. مادرش با ناراحتي كليه و معده در اين گرما ميرود روي زمين، كشاورزي ميكند. سه پسر بيكار هم در خانه دارد و اتفاقا همين پسر؛ اسماعيل در كنار مادرش نانآور خانهشان بود. از نزديك بايد شرايط آنها را ببينيد تا متوجه شويد كه چقدر بد است. پدرش هم چند گوسفند دارد اما گوسفندها آنچنان درآمدي براي آنها ندارند. تنها كسي كه به خانواده سر ميزد و ميرسيد، او بود. اسماعيل هم از كارش در اسكله راضي بود اگر هم نبود چيزي نميگفت. او هم فوتبالي و برعكس ما استقلالي بود. من يك برادر داشتم كه خدا بيامرز به رحمت خدا رفت و اسماعيل داماد او بود. برادرم هنگام خواستگاري از دخترش به او گفته بود كه اگر ميخواهي با ازدواج تو با دخترم موافقت كنم بايد طرفدار استقلال باشي، او هم به همين خاطر استقلالي شده بود.»
قدم بعدي حاكميت بعد از اين فاجعه
حدود ساعت ۱۲ ظهر روز شنبه ششم ارديبهشت صداي چندين انفجار در منطقه بندري اسلكه شهيد رجايي شنيده شد، افراد زيادي را تحت تاثير قرار داد و به سرعت خبر آن در جهان مخابره شد. صدا و دود حاصل از آتشسوزي مهيب از قشم هم قابل رويت بود، زمين را به لرزه درآورد و علاوه بر خسارات مالي، موجب مصدوميت شمار زيادي از ساكنان شد كه براساس اعلام اوليه مصدومين ۱۲۴۲ نفر بودند اما تا لحظه نگارش گزارش ۱۵۶۶ مجروح ثبت شده است كه از اين تعداد، ۱۵۱۶ نفر ترخيص شده و ۲۵ بيمار همچنان بستري هستند. آخرين آمارها درباره فوتيهاي حادثه بندر شهيد رجايي همان ۷۰ نفري است كه از چند روز پيش هنوز بهروز نشده است درحالي كه طبق اعلام پژمان شاهرخي، رييس دانشگاه علوم پزشكي هرمزگان در چهاردهمين روز ارديبهشت با فوت ۵ مصدوم حادثه بندر شهيد رجايي در بيمارستانها تعداد فوتشدگان بيشتر شده است. روز يكشنبه جمعيت هلالاحمر هرمزگان هم اعلام كرد كه عمليات جستوجو و نجات در پي حادثه انفجار بندر شهيد رجايي به پايان رسيد. در اطلاعيه اين جمعيت آمده بود: «پس از چندين روز تلاش شبانهروزي و جستوجو براي يافتن آخرين بقاياي آسيبديدگان، بهطوري كه در دو روز اخير هيچگونه بقايايي از نفرات آسيبديده يافت نشد. با هماهنگي ستاد پيشگيري، هماهنگي و فرماندهي عمليات پاسخ به بحران استانداري، در شامگاه ۱۳ ارديبهشت ماه، پايان عمليات جستوجو و نجات اعلام ميشود.» آمار مفقوديها اما همچنان مبهم است و ظاهرا در اين چند روز افراد زيادي از شهرهاي مختلف براي پيگيري حال مفقوديهايشان به دستگاههايي چون هلالاحمر و ستاد بحران مراجعه كردهاند و تا پايان اين هفته هم فرصت دارند همچنان اگر شخصي از خانوادهشان مفقود شده است دستگاهها را در جريان بگذارند. با وجود اين دستگاههاي مسوول هنوز از اعلام و بهروز كردن آمار مفقوديها سر باز ميزنند، چراكه ممكن است با مفقوديهاي احتمالي هم روبهرو باشند. فعلا فيلم تمام دوربينها براي بررسي در دسترس نهادهاي ذيربط قرار گرفته است. اغلب شركتها هم خودشان دوربين داشتهاند و حتي يكي از اين شركتها از تهران هم بر آنچه در بندر گذشته اشراف داشته است. با اين شرايط مسوولان به دنبال تجميع آمار مفقوديها از چند طريق هستند؛ اعلام مفقودي ازسوي بستگان و دريافت نمونه خون فرد درجه يك، فيلم دوربينها، اعلام شركتهاي ساكن در محل، پيمانكاران، شاهدان عيني و اظهارات همكاران. تجميع اين آمار و فيلم دوربينها احتمالا براي آنها حجت است تا آمار نهايي مفقودين و كشتهشدگان را اعلام كنند، چراكه بر اثر چنين انفجاري كه البته هنوز هم ماهيت دقيق آن مشخص نشده است، ديگر هيچ بخشي از بدن برخي كارگران باقي نمانده است. همينجاست كه تخلف در بهكارگيري كارگران روزمزد، عدم اعلام آمار كارگران و فرار از بيمه آنها، مشكل را صد چندان ميكند؛ مشكلي كه در كنار خطاي اوليه در عدم اعلام بار اصلي كانتينرها در بارنامه براي رعايت اصول ايمني، چنين فاجعه انساني را رقم زده است. حالا با گذشت حدود 10 روز از فاجعه، يك گودال به اندازه ساختماني دو طبقه در انبار غربي دپوي اسكله بندر شهيد رجايي شكل گرفته است و دهها كانتيتر در محوطه سوخته و از بين رفته است. هنوز اما از اعلام مقصر خبري نيست، تيمهاي تخصصي ظاهرا بيشتر از 10 روز براي آزمايش ذرات بهجا آمده از آتشسوزي در محوطه زمان لازم دارند تا به ماهيت بار و شركتي كه آنها را به صورت غيرقانوني وارد كرده، پي ببرند. در ميان آنچه تيمهاي تجسس در اين چند روز يافتهاند، برخي اعضاي بدن ازجمله، دست و انگشتان دستي وجود دارد كه هنوز معلوم نيست براي چه كسي يا كدام بدن است اما فعلا براي نمونهبرداري در دسترس است تا در صورت تطابق دياناي بستگان درجه يك، گواهي فوت صادر شود. صدمات جسمي كه اين انفجار براي مردم بندر شهيد رجايي در بر داشت طي سه دسته قابل تقسيمبندي است؛ افراد نزديكي كه بر اثر انفجار متاسفانه بهطور كامل از بين رفتهاند، افرادي كه بر اثر تركشهاي انفجار زخمي شدهاند و افراد ديگري كه بر اثر موج انفجار دچار شوك شدهاند يا به در و ديوار كوبيده شدهاند يا به نحو ديگري با شكستن در و شيشه آسيب ديدهاند. بزرگي اين آتشسوزي مساحتي به وسعت ۱۵ هكتار را در بر ميگرفت كه در راه خود جان بسياري از هموطنان را گرفت، افراد زيادي را داغدار كرد و به انسانها و زيرساختهاي زيادي آسيب وارد كرد و قدم بعدي حاكميت و دولت اما بعد از اعلام آمار، ارزيابي و جبران خسارت، پيدا كردن و تنبيه مقصران واقعه، تغيير پروتكلهاي ايمني و نظارتي است تا راه قانونگريزي و اشتباه بسته شود و ديگر شاهد چنين فجايعي نباشيم.