هفتم ماه رجب سال 201 هجري قمري، روزي بود كه امام رضا (ع) نهايتا پيشنهاد ولايتعهدي مامون عباسي را قبول و مردم با ايشان بيعت كردند. البته مامون از اين پيشنهاد و اصرار بر آن مقاصدي داشت كه نتوانست به آنها دست پيدا كند و در طول دوراني كه امام (ع) نزد او حضور داشت، سعي ميكرد جايگاه امام را در نظر مردم تخفيف دهد. يكي از اقدامات او راهاندازي مناظراتي بود كه يك طرف آن امام رضا(ع) و طرف ديگرش علماي اهل كتاب يا ملحدان يا متكلمان ديگر فرق اسلامي بودند. اينك در ايامي كه مقارن با قبول ولايتعهدي از سوي امام رضا (ع) است گزارشي از آن مناظرات تقديم خوانندگان ميشود. دوران حيات امام هشتم شيعيان، حضرت رضا(ع) دوراني است كه افكار و انديشههاي مختلف فلسفي و كلامي بسياري در معرض برخورد و تعاطي با يكديگر قرار داشتند و خليفه وقت مامون نيز به ظاهر به ترجمه و بحث و گفتوگو ميان اين انديشه رغبت نشان ميداد. هر كدام از ائمه طاهرين(ع) در عصر و زمان خود ويژگيهاي خاصي داشته است و توجه همگان را به خود جلب ميكرده است. ويژگيهاي منحصر به فرد وجود مقدس امام رضا عليهالسلام از جمله زهد آن حضرت، سخاوت و كرم امام و علم بينظير ايشان براساس برخي روايات در منابع اماميه قيد شده است كه خود نوري در راستاي شناخت بيشتر آن امام ميباشد.
مساله ولايتعهدي؛ تهديدي كه تبديل به فرصت شد
ازجمله مسائلي كه در حيات سياسي امام رضا (ع) مطرح است، قبول ولايتعهدي ايشان است. درخواستي كه توسط مامون عباسي به ايشان ارايه شد. حضرت رضا (ع) اين تهديد را تبديل به فرصت كردند و با بررسي تاريخي در پذيرش منصب ولايتعهدي حاكم ظالمي چون مامون از جانب امامرضا (ع)، استفاده از همين فرصت مهيا شده براي نشر و تبيين انديشه ناب اسلامي در مقياس جهاني آن روزگار بوده است، چراكه در آن عصر تمدن اسلامي بيشترين متصرفات را دراختيار داشت.
مناظرات امام رضا (ع)
اما فارغ از رويكرد سياسي بسيار مهم امام در اين دوره، شاهد مساله ديگري نيز هستيم كه شايد به اين شكل در مورد ساير ائمه قبل از امام هشتم (ع) بيسابقه بوده است. اين مساله همانا حضور امامرضا(ع) -به عنوان شاخصترين چهره اهل بيت پيامبر (ص) در مناظره با علماي مذاهب ديگر و حتي ساير اديان است.
صورتبندي مناظرات امام رضا(ع)
مناظرات امام هشتم(ع) را آنگونه كه در تاريخ ثبت شده و به ما رسيده است در مقابل سه گروه ملحدان، اهل كتاب و متكلمان فرق ديگر اسلامي تقسيمبندي ميكنند و معمولا در بيان آغاز اين مناظرات چنين روايت كردهاند كه مامون به فضلبنسهل، وزير مخصوصش دستور داد كه پيروان مكاتب مختلف مانند جاثليق (عالم بزرگ مسيحي) و راس الجالوت (پيشواي بزرگ يهوديان) و روِساي صائبين و هربذ اكبر (پيشواي بزرگ زرتشتيان) و نسطاس رومي (عالم بزرگ نصراني) و همچنين علماي ديگر علم كلام را دعوت كند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و آن حضرت هم سخنان آنها را. هدف مامون از اين كار اين بود كه به پندار خويش مقام امام(ع) را در انظار مردم پايين بياورد، به گمان اينكه امام(ع) تنها به مسائل سادهاي از قرآن و حديث آشناست و از فنون علم و استدلال بيبهره است. اما منطق علمي و صداقت در كردار امام طرفهاي مقابل را جذب خود ميكرد.
روش امام رضا(ع) در مناظره
امام عليهالسلام در اين جلسات و مناظرات، روح آزادمنشی اسلام و گشاده رويی و وسعت نظر در بحث را به همگان نشان داد و ثابت كرد كه با بحث های منطقی می توان حقيقت اسلام و تعليمات آن را برای ساير مردان جهان، تبيين و آشكار كرد و جاذبه اسلام به قدری قوی است كه اگر به خوبی تبيين گردد، گروههای زيادی را به خود متوجه خواهد ساخت، به خصوص در دنيای امروز كه گوش شنوا برای شنيدن پيام اسلام، بسيار است. آن حضرت ثابت كرد برخلاف گفته بدخواهان و دروغ پردازان، اسلام با زور و سرنيزه و شمشير به مردم جهان تحميل نشده است و يك پيشوای بزرگ اسلامی به مخالفان خود اجازه می دهد كه هرگونه ايراد و اشكالی دارند، بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند بر محور نفی اسلام و حتی نفی توحيد و الوهيت دور بزند.
نگاهي به اصطلاح مناظره در اسلام و قرآن
مناظره يكي از سنتهاي حسنه است كه جايگاه ويژهاي در فرهنگ اسلام دارد. قرآن كريم به توضيح و تبيين اين فرهنگ در ميان مسلمانان پرداخته و آنان را از جدل و بحثهاي بيثمر منع كرده است. «ولا تُجادِلُوا أهْل الْكِتابِ إِلا بِالتِي هِي أحْسنُ؛ و با اهل كتاب جز با نيكوترين شيوه مجادله و گفتوگو مكنيد». (نحل/125) «ادْعُ إِلی سبِيلِ ربِّك بِالْحِكْمهِ والْموْعِظهِ الْحسنهِ وجادِلْهُمْ بِالتِي هِي أحْسنُ؛ مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با آنان به نيكوترين شيوه به بحث [و مجادله] بپرداز.» (عنكبوت/46)
اهداف مناظره با امام رضا (ع)
مامون اما از ترتيب دادن اين نوع مناظرات اغراضي را دنبال ميكرد؛ نخست اينكه او سعي داشت با نزديك كردن چهره امام رضا (ع) به خود و مشروع جلوه دادن رفتارهاي ظالمانه حكومت عباسي، همچنين با اعطاي ولايتعهدي و گرفتن تنها بهانه قيامها و مخالفتهاي علويون كه همانا ادعاي غصب خلافت باشد، تمامي مشكلات خود را از ميان بردارد. اما آنچه در اين ميان ميتوانست تاثير اين دسيسه را به حداقل برساند، چهره موجه امام در ميان مردم و هيمنه علمي او بود كه با ادعاي منصوص بودن جايگاه امامتش، لازم بود تا در اين خصوص، او را نيز مانند ديگر انسانها زميني، خطاپذير و محدود از جهت علمي معرفي ميكردند. در مناظره با سليمان مروزي آمده است كه مامون به سليمان ميگويد كه من تو را آوردهام تا او را حتي شده فقط در يك مورد مجاب نمايي. مساله ديگر سرگرم كردن مردم به مناظرات علمي بود. از آنجايي كه اوضاع اجتماعي در زمان به حكومت رسيدن مامون بسيار متشنج بود - از جمله درگيرهاي متعدد علويون و گروههاي مختلفي همچون زيديها و جنگ او با برادرش امين در راه تصاحب حكومت بود - مامون ميخواست با ترتيب دادن اين نوع مناظرات، توجه افكار عمومي را از مشكلات سياسي كه او به آنها گرفتار بود منحرف كند. غرض ديگر مامون از اين مناظرات افزايش شناخت خودش از امام بود. او در واقع ميخواست بيشتر به مباني فكري امام و قدرت و بنيه علمي و فقهي ايشان پي ببرد. احاديثي در اين زمينه آمده است؛ آنگاه كه امام از اباصلت -يكي از اصحاب خود- سوال ميكنند: «به نظر شما هدف مامون چيست؟» و او پاسخ ميدهد: «او قصد آزمايش شما را دارد». لذا اباصلت هروي يكي از دلايل شهادت امام رضا(ع) را پيروزي آن حضرت در همين جلسات مناظره بيان ميدارد كه نشانه كشف حقيقت بر مامون و يافتن كانون خطر مشروعيت در مقابل حكومت خود ميباشد.
شيوه امام در بحث
امام علاوه بر پاسخهايي كه از علم لا يتناهي سرچشمه ميگرفت، شيوههاي خاصي را در بحث به اجرا در ميآوردند كه از آنجمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1) شايد مهمترين شيوه در اين مناظرات اين است كه: ايشان علاوه بر استدلالات خود با عمل و رفتار توحيدي، مردم را دعوت به انتقال اعتقادات ذهني به عملي ميكرد و اين بدان معناست كه تنها عقل و آگاهي انسان نيست كه بايد در پذيرش حقيقت قانع شود بلكه عواطف و ساير امكانات وجودي آدمي هم بايد مورد توجه در حقيقت جويي قرار بگيرد و اين نكتهاي است كه امروزه در ميان مباحث جديد معرفتي نيز مورد توجه بسياري از متفكران قرار دارد.
2) تحمل نظر مخالف؛ كيفيت برخورد آن حضرت با پيروان مكاتب مختلف درس آموز و الهام بخش است؛ از جمله اينكه قدرت منطق اسلام به قدری است كه از منطق مكتب های ديگر ابدا واهمه ندارد و به همين دليل، در تاريخ اسلام به همه آنها مجال كافی داده شده است تا عقايد خود را نشر دهند و پاسخ خود را بشنوند. حتی به كسانی كه اصلا ايمان به خدا و مكتب انبيا نداشتند، آزادی بحث داده می شد، هر چند متأسفانه آنها از اين آزادی سوءاستفاده كردند و ديديم برنامهها به شكل ديگری در آمد: توطئه های گوناگون شروع شد، اقدامات تخريبی ادامه يافت.
3) يك اصل در مناظره وجود دارد و آن اينكه نميشود با هيچ فردي مناظره كرد مگر اينكه مشتركاتي بين افراد وجود داشته باشد، به عبارت ديگر هر انسان حتي اگر بخواهد از ديگري سوالي داشته باشد، بايد يك امر مشترك بين آنها وجود داشته باشد و از آن نقاط مشترك براي رفع مجهولات استفاده شود، در واقع بايد از مشتركات براي رسيدن به اختلافها و رفع آن حركت كرد. دعوت به سوی «قدر مشترك»، بهترين راه برای همزيستی اديان مختلف است؛ چراكه غالبا نمیتوان از يك گروه بخواهيم تمام عقايد را رها كند و تابع ديگری گردد، و اگر هم منطقی باشد، عملی نيست. پس بهتر اين است كه اگر پيروان اديان ديگر، بعد از شنيدن دلايل مختلف به اسلام نگرويدند آنها را در عقايد خاصّ خودشان رها كنيم و در قدر مشترك همكاری نماييم و بهترين قدر مشترك بين همه اديان آسمانی همان «اصل توحيد و يگانگی» خدا در ذات و صفات است.
4) عقل انسان خوبی و بدی و حسن و قبح بسياری از اشياء را درك می كند، حال اگر ما استقلال عقل را در تشخيص حقايق بهكلّی انكار كنيم، مساله توحيد و خداشناسی و بعثت انبياء و اديان آسمانی از ميان خواهد رفت؛ لذا بيانات شرع در صورتی قابل قبول است كه اين دو اصل (توحيد- نبوّت) قبلا با دليل عقل ثابت شود. در مواجهه با اهل كتاب نيز ايشان از طريق استدلال عقلي و براساس مشتركات اعتقادي و ديني به رفع اشكالات و به اثبات حقانيت اسلام ميپرداختند، زيرا بدون تعقل نميتوان تناقضات بين اديان را رفع كرد.
5) نكته بسيار مهم ديگر و قابل استنباط از ماجراي مناظرات آن حضرت اين است كه ايشان بهرغم علم به نيت سوء مامون از برگزاري اين مناظرات از مناظرات سر باز نزدند و ضمن پرهيز از نيت خواني (هر چند دقيق و درست كه خود مبتني بر بصيرت اهلبيت (ع) است) در مقام بحث و نظر به آن اعتنايي نكردند و بالعكس، از برگزاري اين مناظرات استقبال كردند.
تعداد مناظرات
شيخ صدوق، در كتاب عيون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسی نيز در جلد 49 بحار الانوار از كتاب عيون نقل كرده و در كتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نيز آمده است .اين مناظرات عبارتند از: مناظره با جاثليق (عالم بزرگ مسيحي)، مناظره با رأس الجالوت (پيشوای بزرگ يهوديان)، مناظره با هربز اكبر، مناظره با عمران صابی
اين چهار مناظره در يك مجلس و با حضور مامون و جمعی از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
مناظره با سليمان مروزی كه مستقلا در يك مجلس با حضور مامون و اطرافيانش صورت گرفت. مناظره با علی بن محمد بن جهم و مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
مناظره امام عليهالسلام و جاثليق
در مجلس مناظره مأمون، امام را كنار خود نشاند، مدّتي با او گرم صحبت شد و سپس به جاثليق گفت: اي جاثليق! ايشان پسر عموي من، عليبنموسيالرضا (ع)، از فرزندان فاطمه، دختر پيامبر اسلام و عليبنابيطالب است. دوست دارم با او بحث كني اما انصاف را هم رعايت نمايي.
جاثليق (بزرگ علمای (روحانيون) نصرانی، بر مذهب نسطوری): من چگونه میتوانم با كسی بحث كنم كه براساس كتابی كه منكِر آن هستم (قرآن) و پيامبری كه به او ايمان ندارم (محمّد)، با من مناظره میكند؟
امام عليهالسلام: اگر براساس گفتههای انجيل خودت، با تو بحث كنم، قبول داری؟
جاثليق: آيا میتوانم آنچه را انجيل گفته، قبول نكنم؟! آری، میپذيرم، هر چند به زيانم تمام شود.
امام عليهالسلام: اكنون هر چه میخواهی، بپرس تا جواب دهم .
جاثليق: شما درباره نبوّت عيسی و كتاب او چه میگوييد؟
امام عليهالسلام: من آن عيسايی را به پيامبری قبول دارم كه به نبوّت محمّد اعتراف كرده و به ظهور او مژده داده است و منكِر نبوّت آن عيسايی هستم كه به نبوّت محمّد و كتاب او اعتراف نكرده و مژده ظهور او را به امّتش نداده است .
جاثليق: آيا برای پذيرفتن خبر و حكم كردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمينان لازم نيست؟
امام عليهالسلام: چرا.
جاثليق: شما از كجا میگوييد كه عيسی به نبوّت محمّد اعتراف كرده و به پيروانش مژده ظهور او را داده است؟ براساس اعترافی كه همين الان كرديد، شما بايد برای اثبات پيشگويی عيسی از نبوّت محمّد، دو گواه غير مسلمان را كه مورد تاييد مسيحیها باشند، بياوريد. شما هم میتوانيد عين همين تقاضايی را كه كردم، از ما بنماييد.
امام عليهالسلام: منصفانه سخن گفتی! اگر گواهیِ شخص عادل و مورد اطمينانی را كه پيش عيسی از ديگران مقدّم بود، بر نبوّت محمّد، اثبات كنم، میپذيری؟
جاثليق: مقصودت از آن شخص عادل كيست؟
امام عليهالسلام: يوحنّای ديلمی.
جاثليق: به به! نام كسی را بردی كه محبوبترينِ افراد پيش مسيح بوده است.
امام عليهالسلام: تو را سوگند میدهم، آيا در انجيل، اين هست كه يوحنّا گفته: «مسيح، مرا از آيين محمّد عربی خبر داد و به من مژده داد كه پس از او محمّد میآيد . من هم اين مژده را به حواريّون دادم و آنها به محمّد ايمان آوردند»؟
جاثليق: يوحنّا به نبوّت مردی و نيز به خاندان و وصیّ او مژده داده؛ ولی روشن ننموده كه او چه موقعی ظهور میكند و نام آنها را بيان نكرده است.
امام عليهالسلام: اگر كسی را بياوريم كه نام محمّد و خاندان و پيروانش را از انجيل بخواند، به او ايمان میآوری؟
جاثليق: آری، ايمانی محكم.
امام عليهالسلام رو به نسطاسِ رو میكرد و فرمود: سِفر سوم انجيل را چگونه حفظی؟
نسطاس: كاملا آن را از بر دارم.
امام عليهالسلام باز رو به بزرگ عالمان (روحانيون) يهود رأس الجالوت كرد و فرمود: تو نمیتوانی انجيل را بخوانی؟
رأس الجالوت: چرا، میتوانم.
امام عليهالسلام: سِفر سوم را بياور و گوش كن تا من بخوانم. اگر به جايی رسيدم كه از محمّد و خاندان و پيروانش ياد شده بود، شما همگی گواهی دهيد وگرنه هيچ.
امام عليهالسلام در برابر انبوه دانشمندان، سِفر سوم انجيل را از برخواند تا به نام پيامبر رسيد، در اينجا كمی مكث كرد و به دانشمند مسيحی رو نمود و فرمود: ای نصرانی! تو را به حقّ مسيح و مادرش سوگند، فهميدی كه من عالم به انجيل هستم؟
جاثليق: آری.
امام عليهالسلام آنگاه به جاثليق فرمود: چه پاسخی داری؟ يا بايد بگويی كه آنچه خواندم، انجيل نيست يا بايد بگويی كه انجيل دروغ است، اما احتمال اوّل كه بطلانش ثابت شد. بنابراين يا بايد به نبوّت محمّد طبق اخبار انجيل اعتراف كنی يا كشتنت واجب میشود؛ چون خدا و پيامبر و كتاب خود را منكِر شدهای.»
جاثليق: آنچه را وجودش در انجيل برايم ثابت و روشن شد، انكار نمیكنم و به آن اعتراف دارم.
امام عليهالسلام، حاضران مجلس را بر اعتراف او گواه گرفت و سپس به او گفت: هر چه میخواهی، بپرس.
جاثليق: حواريّين عيسی و نيز اوّلين دانشمندان انجيل، چند نفر بودند؟
امام عليهالسلام: حواريّين عيسی، دوازده نفر بودند و از همه بهتر و داناتر، «لوقا» بود.
و اما دانشمندان نصارا سه نفر بودند: يوحنّای اكبر كه در مكان اج بود، يوحنّا در مكان قرقيسا و يوحنّای ديلمی در رِجاز و نزد همين يوحنّا، از پيامبر اسلام و خاندان و پيروانش ياد شده بود و او همان كسی است كه به امّت عيسی و بنیاسراييل، مژده ظهور پيامبر اسلام را داده است.
نماز و روزه عيسی عليهالسلام
امام عليهالسلام سپس به او فرمود: به خدا سوگند، ما به آن عيسايی كه به محمّد ايمان آورد، ايمان داريم و تنها عيبی كه عيسای شما داشت، اين است كه او مردی ضعيف و ناتوان بود و روزه كم میگرفت و نماز كم میخواند.
جاثليق با ناراحتی گفت: علم خود را تباه كردی و ناتوانی خود را از نظر علمی آشكار نمودی. من پيش از اين سخن، فكر میكردم كه شما داناترينِ مسلمانان هستی؟
امام عليهالسلام: برای چه؟
جاثليق: چون عيسی را مردی ناتوان و كم نماز و روزه، معرفی نمودی، در صورتی كه او هيچ روزی را افطار نكرد و هيچ شبی را نخوابيد. او همه روزها را روزه و همه شبها را مشغول عبادت بود.
امام عليهالسلام: بنا بر اين، او كه به عقيده شما خداست، برای چه كسی، آن همه روزه میگرفت و نماز میخواند؟
جاثليق از پاسخ امام فرو ماند.
امام عليهالسلام: اكنون، من سوالی از تو میكنم؟
جاثليق: بفرماييد. اگر بتوانم، پاسخ میدهم.
استدلال بر ربوبيّت عيسی(ع) و پاسخ امام(ع)
امام عليهالسلام: چرا نمیپذيری كه عيسی، مردهها را به فرمان خداوند -عزّ و جلّ- زنده میكرد؟
جاثليق: چون كسی كه مردهها را زنده نموده و كور و پيس را شفا داده، او [خود] پروردگار است و سزاوار پرستش.
امام عليهالسلام: پيامبران ديگری هم (مانند يسع و حزقيل) كارهای عيسی را انجام دادهاند. پس چرا كسی آنها را به عنوان «خدا» نپرستيد؟ و همچنين پيامبر ما كارهايی مانند عيسی انجام داده؛ ولی ما قائل به خدايی او نيستيم.
اگر بنا شود كه هر كسی مرده را زنده كرد يا كور و پيس را شفا داد، خدا باشد، پس همه اينها را خدا حساب كن!
جاثليق: سخن شما صحيح است و جز خداي يكتا، خدای ديگری وجود ندارد.
پيشگويی تورات و انجيل از نبوت محمّد (ص)
امام عليهالسلام در اينجا رو به بزرگترينِ دانشمند يهودی آن زمان كردند و فرمودند: توجّه كن! تو را به آيات دهگانهای كه بر موسی نازل شد، سوگند میدهم كه آيا خبر ظهور محمّد و امّتش را در تورات، با اين عبارت يافتهای: «هنگامیكه آخرين امّت، پيروان شترسوار، بيايند، خدا را با جِدّيت تسبيح میگويند، تسبيحی جديد، در كنيسههايی نوظهور. در آنوقت، بنیاسراييل بايد به آنها پناهنده شوند و به حكومت آنها تن در دهند تا آرامش يابند؛ زيرا در دست آنان، شمشيرهايی است كه در نقاط مختلف زمين، انتقام [مظلومان را] از تمام ملتهای كافر میگيرند»؟ آيا همينطور در تورات نوشته نشده است؟
دانشمند يهودی: چرا، همينطور است.
امام عليهالسلام، هر دو دانشمند را مخاطب قرار داده، فرمود: اين مطلب كه میخوانم، ببينيد از كتاب «شعيا» است يا نه: «من در خواب، صورت كسی را ديدم كه سوار بر درازگوشبود و پوششهايی از نور، او را فرا گرفته بود، و ديدم كسی را سوار بر شتر، كه همانند ماه میدرخشيد.»
هر دو گفتند كه شعيا چنين مطلبی را گفته است.
امام عليهالسلام رو به نصرانی كرد و فرمود: آيا اين مطلب در انجيل هست كه عيسی گفته: «من به سوی پروردگار شما و خويش میروم و پارقليطا خواهد آمد و او، همان كسی است كه حقانيت مرا تصديق میكند، همانطور كه من به حقانيت او گواهی دادم، و او همان كسی است كه همه چيز را برای شما تفسير میكند و او همان كسی است كه از رسوايیهای امّتهای گذشته پرده برمیدارد و او همان كسی است كه ستون كفر را میشكند»؟
جاثليق: از انجيل، چيزی نقل نكردی، مگر اينكه ما به آن معترفيم .
امام عليهالسلام: آيا آنچه گفتم، در انجيل هست؟
جاثليق: آری .
مناظره حضرت با راس الجالوت
امامرضا (ع) رو به راس الجالوت، يكي ديگر از بزرگان يهود كرد و فرمود: «تو ميپرسي يا من بپرسم؟»
گفت: «من ميپرسم؛ ولي بايد از تورات و انجيل يا زبور داوود و صحف ابراهيم و موسي با من صحبت كنيد. شما نبوت حضرت محمد (ص) را چگونه اثبات ميكنيد؟»
فرمود: «موسيبنعمران و عيسيبنمريم و داوود به نبوت او شهادت دادهاند.»
راس الجالوت گفت: «كجا؟»
امام فرمود: «مگر حضرت موسي به بني اسراييل وصيت نكرد كه به زودي پيغمبري از برادران شما خواهد آمد؛ او را تصديق كنيد؟»
گفت: «بله؛ اين سخن موسي است.»
امام فرمود: «آيا از برادران بني اسراييل پيغمبري جز محمد آمده است؟»
گفت: «نه.»
امام فرمود: «مگر در تورات نيامده كه نور از كوه طور و كوه ساعير و كوه فاران ظهور كرد؟»
گفت: «بله؛ اما تفسيرش چيست؟»
امام فرمود: «ظهور نور در طور سينا همان وحي خداوند است بر موسي (ع) و روشني كوه ساعير همان وحي است به حضرت عيسي (ع) و مقصود از نوري كه از كوه فاران آمده، رسالت حضرت محمد (ص) است، زيرا فاران نام يكي از كوههاي اطراف مكه است كه رسول خدا از آنجا مبعوث شده است.» سپس حضرت رضا (ع) نمونههايي از مژدههاي پيامبران را كه در تورات آمده، ذكر كرد و از قول «شعياي پيغمبر» و «حيقوق پيغمبر» نشانههاي حضرت محمد (ص) را بيان فرمود و از كتاب زبور داوود، قسمتي را براي راس الجالوت خواند كه تنها درباره حضرت محمد(ص) صدق ميكرد.
مناظره امام عليهالسلام و بزرگ زردشتيان
سپس هربذ اكبر بزرگ زردشتيان به گفتوگوی با امام دعوت شد.
امام عليهالسلام از او پرسيد: دليل تو بر نبوّت زردشت چيست؟
هربذ اكبر: او چيزهايی برای ما آورده كه پيش از او كسی نياورده بود. ما او را نديدهايم؛ ولی از پدران ما به ما رسيده كه او چيزهايی را برای ما حلال كرده كه ديگران نكردهاند. از اين جهت، ما پيرو او شديم.
امام عليهالسلام: آيا از راه اخبار پيشينيان، نبوّت او برای شما ثابت شده است؟
هربذ اكبر: آری.
امام عليهالسلام: اين اخبار، در مورد نبوّت پيامبران [ديگر] و موسی و عيسی و محمّد هم هست. پس چرا به نبوّت اينها اعتراف نمیكنيد؟
او چيزي نگفت و سكوت كرد.
در اين لحظات ابّهت خاصی مجلس را فرا گرفته بود و ديگر كسی چيزی نمیگفت.
امام، رو به حاضران كردند و فرمودند: اگر در ميان شما كسی هست كه مخالف با اسلام است، بدون اينكه شرم كند، هر چه میخواهد، سوال كند؟
مناظره با عمران صابئي
عمران صابئي كه از علماي زبردست بود، گفت: «من با افراد زيادي در كوفه و بصره بحث كردهام ولي كسي نتوانسته به من ثابت كند كه اين جهان خداي واحدي دارد. شما براي من ثابت كنيد.» امام با او به مباحثه پرداخت و آنقدر درباره وجود خداوند و صفاتش صحبت كردند كه سرانجام عمران گفت: «شهادت ميدهم كه الله همانگونه است كه شما وصف كرديد و او را يگانه شمرديد و شهادت ميدهم كه محمد بنده اوست كه به دين حق و هدايت از جانب او مبعوث شد.» سپس خود را به خاك انداخت و سجده كرد و مسلمان شد. ساير حضار كه ديدند عمران با اينكه در مباحثه بسيار قوي بود، مسلمان شده، جرات نكردند چيزي بگويند و همگي از مجلس خارج شدند.
عمران صابئي پس از مسلمان شدن
حسنبنمحمد نوفلي در ادامه روايت ميگويد: آن شب امام (ع) عمران را براي شام دعوت كرد. سپس يك دست لباس و يك مركب با ۱۰ هزار درهم به عمران هديه كرد و او را سرپرست صدقات بلخ قرار داد. مامون هم ۱۰ هزار درهم و فضلبنسهل نيز پول زيادي به او بخشيدند. از آن پس عمران در دفاع از اسلام با علماي اديان ديگر بحث ميكرد و آنها را شكست ميداد.