خوابگاهي كه از دور قشنگ است
فربد افشار بكشلو
هفته اول ارديبهشت به عنوان هفته معمار در تقويم نامگذاري شده است. اين يادداشت درصدد است به موضوع عدم تطبيق معماري خوابگاههاي دانشجويي با سبك زندگي امروز دانشجويان بپردازد. اگر چه اين موضوع پيشتر ميتوانست در خلال بحثها پيرامون حادثه تلخ قتل اميرمحمد خالقي مورد بحث قرار بگيرد، ولي از ديد جامعه معماري ايران مغفول ماند. آنچه امروزه به عنوان خوابگاه دانشجويي برنامهريزي و طراحي ميشود، فرق چنداني با آنچه در سال 1324 (سال افتتاح كوي دانشگاه تهران) صورت ميگرفت، ندارد. خوابگاههاي دانشجويي از ابتدا تا به امروز غالبا بر مبناي الگوي محله دروازهدار (gated community) طراحي شدهاند. در اين الگو، مجموعهاي از ساختمانهاي خوابگاهي به همراه فضاي سبز، زمين ورزش، رستوران، فروشگاه، سالن مطالعه و برخي امكانات ديگر در كنار هم قرار گرفتهاند و تنها در نقاط مشخصي (وروديها) با جهان بيرون (شهر) رابطه دارند. ساختمانهاي خوابگاهي نيز مشتمل بر مجموعهاي از اتاقها براي اسكان گروهي دانشجويان، آشپزخانه و سرويس بهداشتي مشترك است.
اين الگو داراي كج كاركرديهاي بسياري براي زندگي امروز دانشجويان است. از بعد رابطه معماري با شهر، اينگونه مجموعهسازي خوابگاهها سبب ميشود تا رابطه اين مجموعهها با شهر قطع شود، حفرههاي بزرگي در شبكه معابر شهري ايجاد گردد، نفوذپذيري معابر پيراموني كاهش يابد، جريان طبيعي پياده و سواره در آن منطقه مختل شود و در نهايت، پيرامون اين مجموعهها معابري خلوت شكل بگيرد. در نتيجه، امكان وقوع جرم در اطراف خوابگاهها به دليل نبود چشم ناظر (خلوتي) بالا ميرود. ميتوان نشانههاي آشكار اين مكانيسم وقوع جرم را در گزارش رسانههاي مختلف پيرامون ناامنيها اطراف خوابگاههاي دانشجويي مشاهده كرد. از بُعد معماري نيز، آنچه به عنوان فضاي اسكان دانشجويي تعريف شده است نسبتي با نيازهاي واقعي آنها ندارد. شايد بيراه نباشد اگر گفته شود نخستين قرباني زندگي در خوابگاه، حريم خصوصي دانشجو است. بر اساس دادههاي آماري، بعد خانوار از بالاي 5 نفر در سال 1355 به نزديكي 3 نفر در سال 1400 رسيده است و نسبت نفر در اتاق در همين بازه زماني از 1.84 به 1.1 كاهش يافته است. اين آمار آشكارا نشان ميدهد دانشجوي امروزي پيش از ورود به خوابگاه غالبا در فضايي متفاوت از 50 سال پيش زندگي ميكند كه اغلب از يك اتاق مجزا بهرهمند بوده و حريم خصوصي او توسط ديگر اعضاي خانواده رعايت ميشود. ولي نظام برنامهريزي، طراحي و استفاده خوابگاههاي دانشجويي در اين مدت زمان كوچكترين تغييري نكرده است. هنوز راهحلي استفاده ميشود كه معماران دهه 1320 آن را ابداع (وارد) كردند: ساماندهي گروهي دانشجويان در اتاقها و اشتراكي بودن بقيه امكانات از آشپزخانه تا زمين ورزش. اگر كمي به اين چيدمان فضايي- عملكردي در مجموعههاي خوابگاهي و ساختمانهاي آن دقت كنيم، در مييابيم كه اين چيدمان تفاوتي با زندان ندارد، با اين تفاوت كه دانشجويان (زندانيان) ساعاتي را ميتوانند بيرون از زندان باشند. از سوي ديگر نيز ساعات زندگي نسلهاي جديد دانشجويان تغيير كرده است. ما با طيفي از دانشجويان روبهرو هستيم كه بخشي سحرخيز هستند و بخش بسيار بزرگتري شببيدار. امكاناتي كه تنها به وسيله اينترنت در اختيار دانشجويان قرار ميگيرد مانند شبكههاي اجتماعي، فيلم، برنامههاي آنلاين، بازي، كلاسهاي آموزشي و ... بيش از پيش امكان الگوهاي متفاوت زندگي در 24ساعت را براي دانشجويان فراهم كرده است. با وجود اين تحولات و تشديد آن پس از كرونا، شاهد آن هستيم كه برنامهريزي و طراحي خوابگاهها همچنان بر مبناي سازمان زماني 6 صبح تا 10 شب است، نه 24 ساعته.
شايد اين نقد وارد شود كه بخش عمدهاي از اين كجكاركرديها بر عهده نظام تصميمگيري كشور، بهخصوص وزارت علوم است، نه معمار. در پاسخ بايد گفت انفعال بخش تصميمگيري كشور، انفعال معمار را موجه نميكند. در اين شرايط، معمار ميتواند بجاي پذيرش نظام تصميمگيري از بالا به پايين، دست به ابتكار بزند و تصميمگيري براي اين موضوع را در قالب از پايين به بالا شكل بدهد. به بيان ديگر، خود معمار بايد به اين موضوع ورودكرده، چشماندازسازي كند و راهحل جديدي را پيش روي تصميمگيران بگذارد. بدين منظور، در سطور پيش رو به اختصار راهحل خود را بيان ميكنم. بازتعريف برنامهريزي و طراحي خوابگاه دانشجويي بايد در دو مقياس صورت بگيرد: رابطه معماري با شهر، و خود معماري. در سطح اول، دو راهكار مطرح ميشود. نخست، حذف مرز بين مجموعه خوابگاه دانشجويي با شهر و ادغام آن با پيرامون. با حذف اين مرز، مجموعه خوابگاهي بخشي از شهر شده، گسست ايجاد شده در شبكه معابر شهر از بين رفته، نفوذپذيري معابر آن بالا رفته و جريان طبيعي جابهجايي پياده و سواره در آن برقرار ميشود. به دنبال اين تغييرات، تردد مردمان عادي (پياده يا سواره) در پيرامون محدوده خوابگاهها افزايش يافته و با جاري شدن زندگي طبيعي شهر در آنها، از ناامنيهاي موجود كاسته خواهد شد. راهكار دوم، فعال كردن محل اتصال مجموعههاي خوابگاهي به شهر است. اگر بنا به ملاحظاتي (مانند مكانيابي اشتباه خوابگاه در محدوده جرمخيز شهر) نياز است تا مجموعه خوابگاه با مرزي (حفاظي) از پيرامونش جدا شود، در آن صورت ميتوان در مرز بين خوابگاه و شهر بارگذاري كاربريهاي شبانهروزي مثل فروشگاه، رستوران، كافه، باشگاه ورزشي، داروخانه، ... انجام داد كه به دانشجويان و شهروندان عادي خدمات ميدهد. برقراري 24 ساعته اين كاربريها سبب ميشود تا تردد اقشار مختلف شهروندان، نهتنها تردد محدود دانشجويان، در معابر مجاور خوابگاه حداقلي از امنيت برقرار شود و فرصت ارتكاب جرم عليه دانشجويان و اموالشان به شكل ملموسي كاهش يابد. نكته كانوني هر دو راهكار ذكر شده خاتمه به رويه ناكارآمد جداسازي زندگي دانشجويي از ديگر شهروندان است، رويهاي كه به نيت خير اعمال شده است ولي در عمل سبب تشديد ناامنيها در اطراف خوابگاههاي دانشجويي شده است. در مقياس معماري، نياز به تجديد نظر عميق در ساختار فضايي و عملكردي خوابگاه داريم تا از ساختار شبه زندان موجود گذر كنيم. دانشجويان با سبكهاي متفاوت زندگي در خوابگاه اسكان مييابند، از اين رو لازم است طيفي از اتاقها با ظرفيتهاي مختلف از تك نفره تا چند نفره با امكانات اشتراكي يا اختصاصي تعبيه شود تا هر دانشجويي به فراخور سبك زندگياش گزينه مطلوبش را انتخاب كند. از اين رو، هدف اصلي طراحي خوابگاه يك زيرساخت فضايي (Spatial Infrastructure) است كه جايگشتهاي مختلفي از پلان خوابگاه دانشجويي را در خود جاي ميدهد. به بيان ديگر، معماري خوابگاه بايد انعطافپذير باشد تا با مداخلات حداقلي مانند جابهجايي ديوارههاي داخلي بتواند به نيازهاي جديد دانشجويان در گذر زمان را پاسخ بگويد.
همانگونه كه معماري خانه پدري براي زندگي امروز ما كارآمد نيست، خوابگاههاي دانشجويي نيز از همين رويه تبعيت ميكنند. نميتوان الگويي را كه براي زندگي دانشجويي در قرن بيستم طراحي شده است با همان جزييات در قرن بيست و يكم تكرار نمود. اصرار به رويه گذشتگان نتيجهاي جز تشديد فزاينده ناامني پيرامون خوابگاههاي دانشجويي نخواهد داشت. به قول سهراب چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد خوابگاه طراحي كرد!
پژوهشگر معماري