قتل بابك خرمدين
از زاويهاي ديگر
يزدان مرادي
هيچكدام از ما دقيقا نميدانيم در لحظه قتل چه اتفاقي براي انسان رخ ميدهد كه ستاندن جان ديگري برايش امكانپذير ميشود؛ حتي وقتي قاتل پيش روي قاضي ميايستد و آنچه در عرض چند ثانيه بين او و مقتول گذشته را تعريف ميكند، باز هم يك جاي كار ميلنگد و آن هم ناتواني انسان در درك توامان اخلاق و جنايت است.كشتن، يعني مهمترين دارايي يك انسان از او گرفته شود بدون اينكه قابل بازگشت باشد؛ شايد به نظر برسد كه همين گزاره براي توصيف دهشتناك بودن قتل كافي است اما انسان در طول تاريخ، ورژنهاي متفاوتي از خشم و خشونت را به نمايش گذاشته كه حيرتانگيز است؛ قتل فرزند سپس مثله كردن جسدش، يكي از همين موارد است كه هر چند پرتكرار نيست اما آنقدر فجيع هست كه ارزشهاي اخلاقي انسانها را با سوالات سخت روبهرو كند؛ اينكه قدرت كدام اتفاق ناخوشايند، قويتر از پيوند عميق عاطفي بين والدين و فرزند است كه ميتواند مرگ اينچنيني را رقم بزند؟
پاسخ به اين سوال را بايد در انباشت فجايع و انفجار آنها در لحظه قتل جستوجو كرد. عصبانيت آني،يكي از مهمترين دلايل ارتكاب به قتل است كه معمولا در نزاعهاي خياباني رخ ميدهد. پروندههاي فراواني بوده كه افراد فقط به خاطر چشم در چشم شدن با هم گلاويز شدهاند و دست آخر يكي از آنها چاقو را كشيده و بيمحابا در جان ديگري فرو كرده است؛ بدون آنكه لحظهاي به خون، قتل و طناب دار فكر
كرده باشد.
خشونت به كار رفته در قتلهاي خانوادگي اما كاملا متفاوت با نزاع منجر به قتل و بسيار بيشتر از آن است چون عمدتا اولا با برنامهريزي قبلي اتفاق ميافتد دوما اعضاي خانواده در آن نقش دارند. در واقع قاتل يا قاتلان در جنايت خانوادگي پيش از ارتكاب به قتل، فرزند، مادر يا پدر، برادر يا خواهر و همسر خود را در ذهن خويش ميكشند؛ به بيان ديگر نخستين صفحات اين حادثه دهشتناك، مدتها قبل يعني زماني كه پيوندهاي عاطفي بين اعضاي خانواده به پايينترين سطح خود رسيده، ورق ميخورد.
دلايل متعددي براي رسيدن به اين نقطه وجود دارد كه از اختلافات مالي و سوءظن تا موضوعات اخلاقي و عقدههاي فروخورده دركودكي را شامل ميشود؛ هر چه اين بحرانها ريشهدارتر، مستمر و عميقتر باشد، خشونت قتل نيز انفجاريتر ميشود و ميتواند به مرحلهاي برسد كه خبر «مثلهكردن جسد فرزند توسط پدر» را روي خروجي خبرگزاريها بفرستد.
7 سال پيش، دو دختر به همراه مادرشان در تهران، پدر خانواده را ابتدا با نوشيدني مسموم، بيهوش كردند سپس شال را دورگردنش انداختند و آنقدر كشيدند تا جان داد. دو دختر مقتول در جلسه دادگاه، علت قتل را آزار و اذيتهاي غيراخلاقي پدر اعلام كردند؛ رفتارهايي كه باعث شد بعد از قتل، دختر 21 ساله مقتول آژانس بگيرد، به ابزار و يراق فروشي برود و يك دستگاه اره برقي بخرد تا با آن جسد پدرش را مثله كند؛ كسي ميداند او در لحظه از بين بردن جسد به چه چيزي فكر ميكرد؟ در دادگاه گفت: فقط آزار و اذيتهاي پدرم جلوي چشمانم بود.
با مقداري تفاوت؛ در پرونده ديگري، يك خواهر به دليل اختلافات ريشهدار خانوادگي(مسائل مالي، اختلافات مستمر و حل نشده و...) تمام تلاش خود را كرد تا كشته شدن پسرش در يك نزاع خانوادگي را به برادرش نسبت بدهد تا آنجا كه حتي دو شاهد دروغين هم با خود به دادگاه آورد تا عليه برادرش شهادت بدهند. اصرار او بر قاتل بودن برادرش تا آنجا پيش رفت كه قاضي پرسيد: آيا شما خواهر و برادر تني نيستيد؟
قتل فجيع بابك خرمدين و مثله شدن جسد او توسط پدرش را هم ميتوان در همين راستا مورد بررسي قرار داد؛ اينكه دقيقا جزييات «اذيت و آزارهاي مقتول نسبت به والدين خود» چه بوده و چرا پدر با اين دليل حاضر به ارتكاب اين جنايت شده است، بعد از برگزاري دادگاه مشخص خواهد شد اما آنچه بايد قبل از هر چيز ديگري معلوم شود، زمينههاي بروز اين قبيل جرايم و راه پيشگيري از وقوع آنهاست؛ فعلا همه ميدانيم كه بحرانهاي اجتماعي، اقتصادي و... از جامعه ايران يك جامعه پرخاشگر ساخته است كه حداقل بخشي از مردمش، توانايي مسلط شدن بر خشم و اتخاذ تصميمات درست در لحظات حساس را ندارند؛ دانستن اين موضوع اما كافي نيست و بايد عزمي براي بهبود وجوه مختلف زندگي شهروندان وجود داشته باشد.
بايد آموزش شيوه زندگي با كمك نهادهاي مدني، جامعهشناسان و... از مدارس شروع شود، مشكلات اقتصادي به حداقل برسد و عموم جامعه از يك حداقل رفاهي برخوردار شوند، رسانهها به عنوان دوست شناخته شوند تا بتوانند بازتابدهنده مشكلات ساختاري كشور باشند، انجمنهاي مدني به رسميت شناخته شوند و با برچسب سياهنمايي كنار گذاشته نشوند و... البته اين حرفها بارها از زبان كارشناسان و فعالان مدني گفته شده است اما گويي موضوعات مهمتري وجود دارد كه حل و فصل اين موارد در اولويت نيست و بايد همچنان در صف انتظار باقي بماند.
خبرنگار حوادث