قرآن، كتاب آسماني مسلمانان جهان؛ كتابي كه نه تنها از بيشترين درجه اعتبار و اهميت در جهان اسلام برخوردار است بلكه بطور كاملا جدي التزام به حرمت و احترام آن امري كلي و لايتغير در ميان معتقدين به اديان الهي و دارندگان كتاب آسماني محسوب ميشود. قرآن كتاب هدايتگري است كه اگرچه در بعد و جنبهاي مبتني بر ارتباط خداوند در دين اسلام است اما در بعد و منظري ديگر اين كتاب هدايتگر برمبناي عظمت و شأن بالايي كه داشته و دارد بيهيچ شبههاي در ساير علوم انساني تاثير بدون ترديدي داشته است.
سرفصلي براي درك هنر معاني و انتقال مفاهيم
زماني يكي از نويسندگان حوزه ادبيات و داستاننويسي معاصر در مصاحبهاي به درك بالا و ايجاز حيرتآوري كه توانسته بود از خواندن داستانهاي قرآني براي خودش حاصل كند گفته بود. اما اين شوق و حيرت به قدري در كلام او تداعي پيدا ميكرد كه انطباق عجيبي حتي ميان سبك داستاننويسي مدرن ادبيات و ذكر و شرح داستانهاي قرآني ميديد. اين سخن البته به يك فرد و يك رشته خاص خلاصه نميشود. اگرچه در عالم اسلام علماي آشنا به زبانشناسي و زيباييشناسي كلام وحي ضمن تحليل آيات قرآني و تبيين زيباييهاي منحصر به فرد آن معتقد بوده و هستند كه كلام الهي متصف به چنين صفات ارزشمندي است اما شكلگيري منظومههاي فكري و زباني كه بخواهد مدام از قرآن تبيين علمي و منطقي بيرون بكشد يا قرآن را مثلا كتاب آسمانها و نجوم و توصيفگر منظومه شمسي بداند يا از سويي ديگر مدام پيشگوييها و وقوع اتفاقات را در قرآن رديابي كند نه تنها منجر به فزوني ارج و منزلت قرآن نميشود بلكه شايد به پيچيدگيهاي فكري و كلامي ختم شود كه به هيچ عنوان سزاوار شأن قرآن نباشد. براين مبنا زيباترين بيان درحق قرآن شايد اين گزاره باشد كه «قرآن؛ قرآن است» و درك آن به هرمبنا و بياني نبايد از ارزش بالاي معنوي و معرفتي آن بكاهد.
اما زبان درك قرآن امري مجزا و درعين حال به اندازه ذات شريفش اهميت دارد. چراكه اگر زباني عاجز از پذيرش و انتقال معاني اصيل و كامل كلام وحي باشد؛ هم فهم نادرست و نارسا از قرآن در زبان مقصد به وجود ميآيد و هم قرآن ديگر آن زيبايي بيان و سحر الهي كه پشت الفاظش طنازي ميكنند را نخواهد توانست انتقال بدهد. از اين روي است كه ترجمه قرآن به چنان حدي مهم و جدي تلقي شده و ميشود كه نميتوان به اين تاريخ و سنت عظيم ترجماني نظر نداشت و ادعاي درك آن را به زبان مادري در سر داشت.
در اين گزارش بنا بر بررسي ترجمههاي قرآن به زبان فارسي است. شاخهاي در دل تاريخ ترجمه متون به زبان فارسي كه به همان ميزان و اهميت قرآن اين مهم نيز خودش داراي اهميت فوقالعادهاي است. وقتي امت اسلامي اقدام به گسترش تصرفات خود ميكرد و در سرزمينهاي جديد منابع مردمي جديدي مييافت شايد به نوعي نيز ضرورت توجه به قرآن به زبان مقصد يا همان سرزمين تصرف شده نيز ضرورتي غير قابل انكار به نظر ميرسيد. اما به غير از اين موارد يك مساله يا يك رويكرد بسيار خاص هميشه رخ نمايان داشته و دارد و آن نيز ترجمه خوب و برتر از قرآن بوده و هست. آيا قرآن با ترجمه خوب وجود دارد؟ آيا ترجمهها از قرآن به زبان فارسي بينقص هستند؟
نظر چه كساني يعني در واقع كدام بخش از جامعه در خصوص كيفيت و ارزش و اعتبار ترجمههاي قرآن مهم است. آيا گرايشها و تمايلات مختلف نظير محك هنري، بررسي ميزان قدرت زبان مقصد و نيز گستره اطلاع از واژگان زبان مبدأ و مقصد هر دو در امر ترجمه آيات قرآني تأثيرگذار بودهاند؟
كيفيت ترجمه قرآن به عنوان يك اصل
ترجمه قرآن ابتدا با احتياط بسيار خاص و به نوعي بسيار پراهميت صورت ميگرفت؛ گويي بحث حرمت آيات و زبان قرآن در نوع خود آنقدر چالش مهمي به حساب ميآمد كه اقدام به ترجمه آن به اين راحتيها نيز تحقق نيابد. اما توجه به آن چيزي كه از آن به حرمت قرآن كه آنقدر مهم بود به واقع ديري نپاييد. شايد اين اتفاق از سر جدال و عناد نباشد كه شواهد تاريخي اينگونه نشان ميدهند، اما دستكم ضرورتهاي ناشي از وجود اسلام مبين به عنوان حكمي ميان مسلمانان مورد غضب اعم از شيعيان يا ساير فرق بالاخص عقلگراي معتزله دقيقا اين ضرورت را ايجاب ميكرد كه ترجمه قرآن به زبان فارسي و البته به زبانهاي ديگر نيز. گرايش به حرمت ترجمه از بيم آن بود كه مبادا به هنگام انتقال دادن معاني قرآن از زبان عربي به زباني ديگر، بخشي از معاني در جريان انتقال از دست بروند يا حالت عام و پر احتمال الفاظ و عبارات آنقدر دربيان اصل معني عليل عمل كنند كه فهم معني به تنگنايي گرايد. ديگر دليل آنكه در نقل مقصود خلل و اشتباهي رخ دهد و خواننده از فيض آن همه زيباييهاي اصل عربي محروم بماند. همين پرسشها يا ضرورت توجه به اينها بود كه فضاي مواجهه با قرآن و نيز خاستگاه زبان پذيرنده را طوري پرورش داده كه امروز ميتوانيم در خصوص ترجمه قرآن به زبان فارسي هم ادعاي وجود منابع دست اولي معتبر و دقيق را بكنيم و هم در خصوص ترجمههاي به ثمر نشسته نظر بدهيم و آنها را بررسي كنيم.
نخستين ترجمههاي قرآني
نخستين ترجمه قرآن كريم شناخته شده به زبان فارسي، مربوط به قرن سوم يا چهارم هجري است اما در صحت اين سخن كه تا سده سوم يا چهارم هجري هيچ ترجمهاي از قرآن به زبان فارسي وجود نداشته است محل ترديد است. زيرا مردمي كه تشنه آگاهي از دين نو و فهم معاني قرآني بودهاند و بيشتر آنان همزبان عربي را نميدانستند بايد ترجمه يا ترجمههايي از قرآن را در دست ميداشتهاند. از اين رو بايد گفت تاريخ نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي به درستي روشن نيست و احتمالا پيش از ترجمههاي كامل و رسمي قرآن، ترجمه گونههايي پراكنده و غير رسمي از بخش بخش قرآن در ميان ايرانيان رواج داشته است.
از اين روي تحقق توجه به مباني ترجمه قرآن كريم بر حسب ضرورت گاهي رخ ميداده است. به اين نحو كه به اقتضاي شرايط يا نياز بخشي از قرآن ترجمه ميشده است. تقريبا موارد متعددي كه به اصطلاح تكهاي يا بخشي ترجمه شدهاند از اين شرايط تبعيت ميكنند بالاخص كه نمونههاي به جا مانده ميتوانند گواهي اين سند و محتوا باشند.
تمدن اسلامي اما به هيچ عنوان به اين حد و اندازهها نه بسنده كرده بود و نه در خصوص اين اتفاق مهم كه در طول قرنها مداومت داشت وضعيت جمود و رخوت بود. از قضا به همان ميزان كه شاكلههاي عبوس در راستاي مخالفت با ترجمه قرآن كريم شدتش را از دست ميداد از همان سو نيز شوق مازاد در سنت و نهضت ترجمه قرآن و ساير منابع اصلي ديني در عالم اسلام فزوني مييافت.
پيشينه ترجمه قرآن و فرازها و فرودهايش
ترجمه قرآن به نوعي كه سپس به آن اشاره ميشود ابتدا با دقت و وسواس فوقالعاده هم در تقابلش با زبان فارسي و هم در نوعي رعايت حرمت در انتخاب واژگان مواجه ميشد. شايد باورش خالي از تعجب نباشد كه در طول نهضت ترجمه و نيز در سدههاي مياني بيش از هزار نوع و گونه از سلايق و به نوعي محك ترجمهاي از قرآن به دست ما رسيده است. به تعداد زيادي قرآن كتابت شده به سبك و سياقهاي خاص خط فارسي و نيز گونههايي از خطوط تلفيقي عجمي- عربي در ميان كلكسيونداران اروپايي و امريكايي ميتوان ديد و پيگير شد كه در نوع خود هم ظرافتهاي خاص بصري و هنري دارند و از همه مهمتر ترجمههايي نيز از آيات قرآني در آنها به چشم ميخورد. ترجمههايي كه حتي نه چندان مختصر بلكه بعضي از آنها چند جزء قرآني را نيز دربر ميگيرد. در ايران نيز به همت برخي محققان و متخصصان مجموعهاي از اين آثار نفيس در قالب چند كتاب مصور جمعآوري شده است كه نه تنها به نوبه خود ارزشگذاري به ترجمان قرآني را در خود نشان ميدهد بلكه وقتي با اين نمونهها مواجه ميشويم بيهيچ شبههاي ميفهميم كه چه اهتمام و شوق عجيبي نسبت به ترجمه آيات قرآني در ميان فارسي زبانان بوده است. دلايل اين مهم هر اندازه كه بخواهد به ادعاي مسلمانگرايي منزه ايرانيان ختم شود تنها يك طرف گوي و گردونه است. دليل ديگر دقيقا به معتزلهگرايي يا به تعبيري ديگر تفاوت تاريخي ايرانيان به دلايل سياسي و اجتماعي ما برميگردد. همان دلايلي كه باعث نزج و گسترش تفكر شعوبيهگري ما شد. هرچند وجوهات تند اين گرايش و تأثيرش بر عملكرد اجتماعي ايرانيان ديري نپاييد، اما ساختگاه و خواستگاه فكرياش هنوز زنده است. چه از اين سوي نيز فروغ شعلههايش كمرنگ شده باشد اما هنوز كساني در بلاد عرب نظير مصر و عربستان هستند كه فرهنگ لغات عرب يا تحقيقاتي از اين نوع و نمونهها انجام ميدهند تا مخالفتي آشكار دربرابر سيبويه باشد. اما از اين مقدمه كه بگذريم پيش از مواجهه جدي با ترجمههاي قرآن كريم نبايد چند خصيصه را از نظر دور نگه داريم. اول آنكه بزرگترين زبان در گستره دين اسلام پس از عربي، فارسي است و از اين روي ترجمه قرآن به زبان فارسي به نوبه خود بسيار مهم تلقي ميشود. چرا كه بعد از عربي مهمترين زبان در انتقال كلام وحي است. نكته ديگر نخستين ترجمه از قرآن و نه همه آن فقط آياتي مربوط به ترجمه سلمان فارسي است كه به دستور پيامبر صورت گرفت و در نامه حضرت نقش بست و براي خسروپرويز ارسال شد.
سلمان فارسي نخستين مترجم قرآن
به زبان فارسي
آنطور كه در چند كتاب تاريخي ذكر شده است سلمان «بسمالله الرحمن الرحيم» را به «به نام يزدان بخشاينده» ترجمه كرده است. بر مبناي همين مستندات او براي نخستينبار سوره حمد را به فارسي ترجمه كرد. به نظر ميرسد نوع مواجهه سلمان حتي در بررسي ترجمه او از عبارت آغاز كلام و نيز سوره حمد تا به حدي دقيق بوده كه امروز هم بتوان از ترجمه او بهره جست. امري كه نشان از شناخت مترجم از كلام و معنايي ميدهد كه بهشدت خاص است و با ترجمه هر عبارت يا كلمه، كولهباري از معني نيز با آن به زبان مقصد سرازير ميشود. از بين ۱۷۵ ترجمه قرآن به فارسي البته اين نيز به زعم تعدادي از مفسران و محققان تاريخ قرآن و نيز قرآنهايي كه ترجمه كامل شدهاند، تنها و تقريبا ۱۰۰ ترجمه كامل بوده و از بين اين ۱۰۰ ترجمه نيز ۵۰ ترجمه مربوط به ۷۰ سال اخير (تا سال ۱۳۹۶) است. تفسير طبري (كه به زبان فارسي نگاشته شده است) و ترجمه قرآن را نيز در دل خود دارد به عنوان نخستين ترجمه از قرآن كه به صورت كامل باقي مانده است، هنوز يكي از بهترين منابع به شمار ميرود و به همراه ترجمه - تفسير سورآبادي به عنوان فصيحترين و استوارترين از حيث اشراف درخور توجه مترجم و مفسر اثر ترجمه كهن قرآن از چنان شيوايي و درك بالاي كلامي برخوردار هستند كه بسياري از علماي شيعه در دو قرن اخير ضمن طرفداري از ترجمه ابوالفتوح رازي به عنوان نخستين ترجمه شيعي قرآن اين منابع را در كنار ترجمه كشفالاسرار (به عنوان مهمترين ترجمه عرفاني قرآن به فارسي) مجموعهاي كامل از شناخت تفسيري- ترجماني قرآن ميدانند.
تأملي تاريخي در جهان اسلام و سنت ترجمه
در جهان اسلام اركان نهضت ترجمه و حفظ اندوختهها و داشتههاي معرفتي- علمي در ذيل قامت علوم و فلسفه اسلامي به حد و اندازهاي توسعه يافتند كه اميد آن ميرفت كه تعصبات به تدريج به كناري بروند و در اصل كار اصيل فرهنگي به واقع محقق شود. به اين معنا كه روالي جا افتاده بود كه اذهان به الزام و صرف به قرآن به عنوان تنها منبع ترجمه نگاه نميكردند و به سراغ ساير معلومات و مفروضات در منابع اسلامي نيز ميرفتند كه به محك زبان و بيان ترجمه سپرده شوند. اين شرايط بالاخص در مسير توسعه و پيشرفت تا جايي پيش رفت كه حتي اگر درگيريها و نزاعهاي سياسي و حتي كلامي هم شدت ميگرفت و حتي بخشي از جامعه اسلامي را نيز در مشكل فرو ميبرد. اما در محيطهاي فرهنگي سنتي، كتابخانهها محققان و محصلان اين حوزه سعي و اهتمام خود را ميكردند تا شرايط به طريقي حفظ شود. حتي اگر نياز به صيانت و خاموشي بود اين اتفاق محقق ميشد تا اصل اوليه يعني همان عنصر پژوهش بالطبع از بين نرود. اين امر بالطبع به اين معنا نبود كه كار يكسره شده باشد. بلكه سنت ترجمه به همان ميزان و معياري كه مترجمان به جرأت و عملكرد خود ايمان داشتند به همان اعتبار آيين خودشان را در عالم اسلام بالاخص در قلمرو زبان فارسي محفوظ نگاه ميداشتند. قاعدهاي كه حتي تا امروز نيز ادامه دارد. تا حدي كه در اين عصر وقتي صحبت از اصالت ترجمه يا مباني و معيارهاي ترجمه ميشود در واقع راهي بس طول و دراز هنوز در پيش روي است.
سنت ترجمه قرآن كريم به فارسي در سده حاضر
از اين زمينههاي مهمي كه باعث شدند تا ترجمه قرآن به زبان فارسي بيهيچ شك و شبههاي به سنتي شريف تبديل شود كه بگذريم، ترجمه قرآن به زبان فارسي به نوبه خود ميتواند به اندازه هر سنت بزرگ و پرافتخار ديگري شأن زبانشناسان، علماي دين و محققان حوزه قرآن پژوهي را به رخ ساير زبانهاي رايج در عالم اسلام بكشاند اما همين سنت ترجمه قرآن شريف از چنان معيارهاي مهم و در نوع خود اساسي برخوردار شده است كه امروز برمبناي ساختارهاي وضع شده ترجمه قرآن از سوي شخص مترجم به نوبه خود نشان از شخصيت بزرگ و موجه فرد مترجم ميدهد. از اين روي نه تنها نميتوان از كنار اين سنت به راحتي عبور كرد بلكه فرد مترجم نيز به نوعي بايد مورد تأييد عرفي و اجتماعي قرار گيرد. پس ترجمه آن هم ترجمه قرآن، متبحري هنرمند و حاذق ميخواهد هم مسلماني كما هو حقه كه بتواند حين ترجمه آيات و تعابير قرآني تصور آنكه هماكنون وارث ميراثي عظيم و سنتي شريف است را در ذهن خود مهيا داشته و مدام به آن التجاء ببرد.
آييننامه ترجمه و نشر قرآن به مثابه يك قانون
برمبناي اينچنين حساسيتها و ظرافتهاي بياني و شخصيتي است كه به ضرورت ساختار جامعه و حكومت اسلامي، آييننامهاي مدون درباب نشر و ترجمه قرآن كريم در ايران لحاظ و مدون شده است كه در نوع خود داراي بندهاي بسيار ارزشمندي است و در نگاه اوليه نشان ميدهد كه ترجمه قرآن به هيچ عنوان سهل و ساده نيست و از سوي ديگر بنا نيست هر مترجم تازهكاري دست به اين مهم بزند. اساسنامهاي كه براي ترجمه قرآن مدنظر قرار گرفته است سيزده بند دارد كه برمبناي اين بندها ترجمه قرآن به عنوان يك اثر ميتواند قابليت ارايه و نشر را داشته باشد. درغير اينصورت اگرچه اثر به معناي حرفهاي رد خواهد شد اما از حيث اعتباري نيز ميتواند بازتاب مثبت كاري نيز براي شخص مترجم نداشته باشد. براين مبنا افرادي كه اهل كتابخواني و مطالعه و تحقيق بالاخص در رشتههاي علوم انساني و معرفتي هستند، وقتي با نام مترجمان قرآني روبه رو ميشوند به طرز جالبي در خصوص برخي اسامي تعجب خواهند كرد. اين تنها بخش سرگرمكننده جريان است. چراكه وقتي بعد از اين مرتبه به مرحله مسائل تطبيقي، اثرگذاري، نوع و كيفيت ترجمه ميرسيم فرآيند آن مانند مثالهاي گذشته شكل و ساختاري بسيار دقيق و جدي به خود ميگيرد. براي نمونه به اين اسامي نظر كنيد: جلاالدين فارسي، محسن قرائتي، محمد جعفر ياحقي، علي موسوي گرمارودي، آيتالله مكارم شيرازي، آيتالله مشكيني، آيتالله صالحي نجفآبادي، سيدجلاالدين مجتبوي، مهدي محموديان، عباس دوزدوزاني، عبدالمجيد معاديخواه، طاهره صفارزاده كه اولين ترجمه دوزبانه همزمان را به فارسي و انگليسي از قرآن ارايه كرد، كريم زماني، مرحوم دكتر محمد خواجوي از جمله اين اسامي هستند كه شايد افراد در جامعه كتابخوان ايراني با نام اين افراد روبه رو شده باشند اما در خصوص ترجمه قرآن از سوي برخي از آنها اطلاعي نداشته باشند. به معناي ديگر كسي مانند جلالالدين مجتبوي كه از مترجمان بزرگ حوزه فلسفه بالاخص فلسفه غرب است حضورش در ميان مترجمان قرآن كريم به نوبه خودش نشان از بزرگي شخصيتي ميدهد كه به الزام بايد براي كساني كه داعيه ترجمه قرآن در آينده را دارند يك الگوي بزرگ و محترم تلقي شود.
يا اسمي كه شايد در ليست فوق حضورش لازم بود اما جداگانه طرحش ميكنم چرا كه به نوبه خود با حجم بزرگي از كارهاي اجرايي و اشتغالهاي سياسي و حكومتي توانست قرآن را ترجمه كند دكتر غلامعلي حدادعادل است. ترجمه او از قرآن كريم به نوبه خودش هم از نظر مشغلههاي مترجم اهميت و جذابيت خاصي دارد و هم از اين روي كه ترجمه وي در حد و اندازهاي بود كه تشويق آيتا.. العظمي خامنهاي را درطول 9 سالي كه صرف ترجمه اين اثر كرده بود، به همراه داشته باشد. از سوي ديگر نيز به نقل از فايل صوتي يكي از جلسات دكتر عبدالكريم سروش، ترجمه وي را در عداد ترجمههاي خوب از قرآن قرار داده است هرچند در همان جلسه ايرادي را به ترجمه يكي از آيات وارد دانسته است. همزمان برخي از اساتيد حوزه زبانشناسي عرب و نيز صرف و نحو دانان در چندين مقاله ايراداتي از ساختار ترجمه وي گرفتهاند كه از آن جمله ميتوان به مقاله نگاهي به ترجمه قرآن حدادعادل - مجله پژوهشهاي زبانشناختي قرآن در بهار و تابستان 1394 شماره 7 اين نشريه كرد تا به برخي از مهمترين و حساسترين اصطلاحاتي كه ميبايست رعايت ميشده پي برد.سنت ترجمه قرآن با اين تعداد ترجمههاي عرضه شده به جد پس از يك بررسي تحقيقي ميتوان ديد كه سطح دقت و صحت در انتخاب كلمات، واژههاي جايگزين و كلمات ارزشمند و خوش لحن بسيار بسيار متفاوت و حتي متنوع است. سليقه گويي در اغلب مترجمان به عنوان يك وضعيت ثابت حضور داشته بهطوري كه به هيچ عنوان نميتوان منكر آن شد. از سوي ديگر اعمال اختيارات مترجمي در بيان جملات يا مفاهيمي كه در قالب جملات بيان ميشوند به هنگام مواجهه با متن شايد يك چيز باشد و در مقام توصيف و تئوري چيز ديگر اما به هنگام ترجمه قرآن كتاب آسماني، زبان وحي و درواقع يكي از پاكترين كلمات و جملاتي سرزمين وحي است كه نميتوان به يك معنا يكسان نگري متني با آن داشت. اين مساله حتي باعث طبقهبندي ترجمههاي موجود از قرآن نيز شده است.
1- ترجمههاي مستقيم؛ برخي از ترجمهها، «ترجمههاي مستقيم» لقب گرفتهاند. ترجمههايي بدون كم و كاست و صرفا انتقال متن بدون كم و كاست. بسيار دقيق و درعين حال خوانش فارسي آنها حتي براي مخاطب فارسي زبان در برخي موارد مشكل مينماياند.
2- ترجمههاي برداشتي؛ اين نوع ترجمهها كه از قضا در ساير بخشها و نگرشهاي ترجماني به غير از قرآن و بالاخص در برگردان از زبانهاي زنده دنيا نيز رخ ميدهد. به اين معنا كه مخاطب با عين متن مواجه نيست. متني كه در مقابلش است شايد 40 تا 50 درصد متن اصلي باشد و الباقي برداشت مترجم اما بدون كم و كاست و درعين حال مطابق با نص قرآني بدون كم و زياد است. اينكه چه كساني مخاطب اين نمونه ترجمهها هستند كه از قضا خيلي نيز در ميان فارسيزبانان با اقبال روبه ميشوند كه در نوع و نمونه خود قابل بحث است. ترجمه حسين استادولي صاحب نظر در علوم اسلامي به تعبير بسياري از تحليلگران چنين ساختاري دارد.
3- ترجمههاي تركيبي؛ اين ترجمهها اما به غايت نشاندهنده اشراف مترجم به هردو زبان است نيز از ديگر رويكردهاي ترجماني به قرآن است. اغلب قرآنهاي موجود امروز كه از قضا اشتهار نيز دارند دقيقا چنين قرآنهايي هستند. به بياني ديگر آثار عبدالمحمد آيتي، بهاالدين خرمشاهي، محمد مهدي فولادوند، صادق صنوبري، محمود صلواتي، ميرزا ابوالحسن شعراني و... از اين نمونهها و سبك ترجماني تبعيت ميكنند.
4- ترجمههاي تفسيري؛ اگرچه ترجمههايي كه در عين ترجمه تفسير را نيز همراه دارند به نوبه خود هم شكل خاصي از ترجمه است و نيز گونهاي از تفسيرهاي متون مقدس اما تعداد معروفترين آنها به اندازه انگشتهاي دو دست نيز فراتر نميروند هرچند كه به نوبه خود بسيار نيز اثرگذار و خاص هستند. دراين ميان از جمله ترجمههايي كه به اين شكل تفسيري و نيز شكل آشنايي با نحوه اعمال اصول صرف و نحو اما بسيار موجز و خاص پرداخته طوري كه قرآن در دو بخش يعني در دو كتاب به زيور طبع آراسته شده است ميتوان به اثر مرحوم شاهين داريوش اشاره كرد.
5- ترجمههاي دو زبانه؛ اين نوع ترجمهها كه به نوعي شايد حركتي تازه باشد اما در نوع خود بيش از آنكه نشان از شگرد و قدرت مترجم را نشان بدهد، بايد بررسي كرد كه كدام ضرورت در عالم اسلام را ميتواند پاسخگو باشد. ترجمه مرحوم طاهره صفارزاده (فارسي و انگليسي) اگرچه چنين سبك و سياقي در پيش گرفته اما با نمونههاي ديگري كه درحال تهيه و تدوين هستند بسيار متفاوت است. به نظر ميرسد نياز به گذشت زمان نيز دارد كه ببينيم يا بفهميم كه چنين آثاري چه تأثيري بينالمللي ميتوانند داشته باشند.
يكي از مهمترين مسائل جدي در عالم تخصصي ترجمه، بحث تاويل متن است كه اگرچه تاويل و تفسير حال با رويكرد مقام مفسر يا برقراركننده ارتباط ميان متن و خواننده يك عرصه است و مولف بالطبع در اين ميان نمودي ندارد وليكن تفسير در باب قرآن يك علم و خواندن علمي ديگر و ترجمه آيات ديگر هركدام ساحتي معنايي هستند اما نبايد فراموش كرد كه تفسير در القاء و ترجمان متن نبايد حضور عيني يا حتي مقامي چالش داشته باشد. خواننده به هرحال بايد نمونه متن را از براي متن بخواند و بحث تفسير ساحتي ديگر در معارف اسلامي و قرآني تلقي ميشود. نيازي بسيار جدي به داشتن ترجمههايي صريح و روان در بالاخص سه يا چهاردهه گذشته ما را به سمت برخي ترجمههاي حتي بخشي، حزبي و جزيي كشانده كه به اعتباري به هيچ معنا طريق صحيح را در پيش نگرفتهاند. مترجم قرآن بايد بر اساس مصوبات علمي، ديني منابع و تفاسير ترجماني معتبر را هم بهكار بگيرد و هم قدرت و احاطهاش بر مباني انتخاب لغات و اصطلاحات را نيز به حدي آموخته باشد كه تقريبا خللي در روش ترجمه ايجاد نشود. تعارضهايي كه مفسرين و كارشناسان مسوول از آن ياد ميكنند يا به عنوان گزارش غلط از آنها ياد ميكنند حاصل همين نگاهها، شايد باعث ميشود كه تنها و براين مبنا چند قرآن مورد اقبال عمومي باشند. اما كماكان ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي براي خودش سنتي بزرگ و قوام يافته دارد.
يكي از نويسندگان حوزه ادبيات و داستاننويسي معاصر در مصاحبهاي درباره درك بالا و ايجاز حيرتآوري كه توانسته بود از خواندن داستانهاي قرآني براي خودش حاصل كند گفته بود. اما اين شوق و حيرت به قدري در كلام او تداعي پيدا ميكرد كه انطباق عجيبي حتي ميان سبك داستاننويسي مدرن ادبيات و ذكر و شرح داستانهاي قرآني ميديد.
آنطور كه در چند كتاب تاريخي ذكر شده است سلمان «بسمالله الرحمن الرحيم» را به «به نام يزدان بخشاينده» ترجمه كرده است. بر مبناي همين مستندات او براي نخستينبار سوره حمد را به فارسي ترجمه كرد. به نظر ميرسد نوع مواجهه سلمان حتي در بررسي ترجمه او از عبارت آغاز كلام و نيز سوره حمد تا به حدي دقيق بوده كه امروز هم بتوان از ترجمه او بهره جست.