نمايشگاه عكسهاي ابراهيم حقيقي در نگارخانه شيرين
فرياد پيروزي
ابراهيم حقيقي پير نميشود، يا نميخواهد پير شود. او هنوز هم، با وجود كثرت سفارشهاي حرفهاي، فعاليتهاي گهگاه صنفي كه در اين سالهاي اخير كمتر شدهاند، در محافل فرهنگي و هنري پيوسته حضور دارد، سخنرانيها ميكند، فعاليتهاي دايمي پژوهشي دارد، شاگردان و كارآموزان را پرورش ميدهد، مينويسد، عكس ميگيرد، خطنگاره ميسازد، فيلم ميسازد يا براي اين و آن عنوانبندي طراحي ميكند و حضورش را مدام به ما يادآور ميشود. ابراهيم حقيقي در تمام طول اين سالها با استمراري غبطهبرانگيز و يك سختكوشي مثالزدني نوشته است، ساخته است و خلق كرده. در طول اين سالهاي اخير، حقيقي از هر فرصتي براي برگزاري نمايشگاهي استفاده كرده است: از عكسهاي سفر در نگارخانه دي گرفته تا طبيعت بيجانهايش در آران، از خطنگارهها در گلستان تا مروري بر آثار و رونمايي از كتاب در نگارخانه سبز. مجموعه تازه اما انگار ماحصل يك علاقه قديميتر است، ماحصل نگاهي دوباره به معماري، رشته تحصيلياش در دانشكده هنرهاي زيبا، سالهاي نخست آشنايي با مميز و سرآغاز حرفه كنونياش، گرافيك. حقيقي در طول تمام اين سالها، با انتخابي شخصي، معماري را كنار گذاشته بود انگار. فعاليتهاي بيوقفه حرفهاي ديگر مجالي براي او نگذاشته بودند تا در اين سالها نقبي به گذشته بزند و به معماري نگاه كند. مجموعه تازه عكسهاي ابراهيم حقيقي هنرمندي را به ما نشان ميدهد كه هنوز به چشمههاي كشف ناشده و بديع الهام وصل است و لاجرم از آنها بهرهمند. اگر پيشتر شيشهگري را آزموده بود، اگر قبلتر كوشيده بود تا با تركيبي از آموزههاي گرافيك و علاقه هميشگياش، شعر و ادبيات، خطنگاره بسازد، اگر پيشتر كوشيده بود تا عشقش به فيلم و گرايشش به حرفه گرافيك را با ساختن عنوانبندي براي فيلمها و سريالها به هم پيوند زند، اگر پيشتر كوشيده بود تا آموختههايش از استاد بزرگ، از مميز را در كتاب و گفتوگو و مقاله و نمايشگاه آشكار كند، اينك منبع الهامي جديد را كشف كرده و به سراغش رفته است. ميشد انتظار داشت كه هنرمند ما، دير يا زود به سراغ اين منبع الهام قديمي خواهد رفت، ميشد ديد كه هنرمند چه پيگيرانه دارد جستوجو ميكند و چه پيگيرانه همه علايقش را به شكل گونههاي گونهگون هنري در هم ميآميزد و نشانمان ميدهد. آدميان از مرگ هراس دارند و بيش از آن از گمنامي، از فراموشي، از ميرايي و هنرمندان، جزو آن معدود كساني هستند كه اين بخت، اقبال يا فرصت را دارند كه با ميرايي، با مرگ يا هراسش پنجه در پنجه مقابله كنند. ابراهيم حقيقي، سالها پيشتر از اين، با ميرايي پنجه به پنجه رودرو شد و حريف را مغلوب خود ساخت، سالها پيشتر از اين و حال، هر عكسش، هر اثرش، چه يادآور خيام باشد، يا فروغ فرخزاد، چه رقصي سرخوشانه با ماتيس باشد، يا تاملي در كاشيكاري و آجرچيني معماران فروتن ايراني، تكراري همين پيروزي است و فرياد بيپايانش كه من بر ميرايي، بر مرگ و بر فراموشي غلبه كردهام. و ما تماشاچياني هستيم كه از كنار گود شاهد سرافرازي هميشگي او هستيم كه ميرايي را به سخره ميگيرد.